استیو هاروی کمدین معروف آمریکایی در کتاب مثل یک مرد فکر کنید مثل یک زن عمل کنید، با زبان شیرین و طنز خاص خود ، از حقایق و تجربیات شخصیاش استفاده کرده تا به زنان کمک کند که بدانند آقایان هنگام رابطه، صمیمیت و عشق چطور فکر میکنند. این کتاب تا مدتها در فهرست پرفروشهای نیویورک تایمز قرار داشت و به زنان زیادی در سراسر جهان کمک کرده است تا مشکلات رابطهشان را حل کنند. گاهی اوقات زنان نمیتوانند دلیل بعضی رفتارهای مردان را درک کنند، بنابراین این رفتارها را نوعی بیاحترامی از سوی آنها برداشت میکنند. این کتاب، برای همه زوجها و بویژه خانمها، بسیار مفید و آموزنده است. این کتاب جذاب را همراه من دنبال کنید .
این کتاب کوشش دیگریست برای به اشتراک گذاشتن کشفیاتی که علم به آنها دست یافته ، اما هنوز در فرهنگمان جا نیفتاده اند.
صرف نظر از اینکه آیینهایی که انجام میدهیم شخصی هستند یا جمعی ، پژوهشها حاکی از این هستند که بسیاری از افراد ، وقتی دچار وراجی میشوند ، ذاتاً به این قالب رفتاری ظاهراً جادویی روی میآورند و با این کار صدای درونیشان را تسکین میدهند.
مغز یک ماشین پیش بینی است که دائماً میکوشد به ما کمک کند راهمان را در دنیا پیدا کنیم . هرچه بیشتر بتوانیم در برآوردن توقعاتی که از ما میرود ، از تجربیات قبلی مان کمک بگیریم ، در انجام آن کار موفقتر خواهیم بود.
در پژوهش به این خاطر از دارونما ها استفاده میکنیم که اثبات کنیم دارو یا روش درمانی جدید به روشنی شفابخشی بیشتری نسبت به تلقین صرف دارد.وقتی چنین کاری میکنیم ، یعنی اذعان داریم که ذهن واقعاً پتانسیل شفابخشی دارد.
چیزی که دانشمندان کشف کردهاند این است که : هر وقت درست مثل نادال ( فوق ستاره اسپانیایی دنیای تنیس) ، محیط اطرافمان را سامان بدهیم و مطمئن شویم که محیطهای فیزیکی مان از ساختار خاص و کنترل پذیری تبعیت میکنند ، میتوانیم حس نظم را در جهان و به تبع آن در ذهنمان شبیه سازی کنیم.
وقتی در برابر چیز عظیم وصیف ناپذیری قرار میگیرید ، دیگر به سختی میتوانید خودتان و صدای درون سرتان را مرکز جهان بدانید . این پدیده هم درست مثل شیوههای فاصله گذاری که قبلاً بررسی کردیم ، جریان سیناپسی افکار شما را تغییر میدهد.
در مجموع ، این یافتهها نشان میدهند که طبیعت ابزاری در اختیار ما انسانها میگذارد که با آن میتوانیم از بیرون مراقب صدای درونیمان باشیم ، و هرچه مواجههمان با طبیعت طولانیتر باشد ، سالمتر خواهیم بود . این یافتهها دستورالعملی پیش رویمان میگذارند تا محیط خود را به گونهای بسازیم که وراجی را کاهش دهد.
دانشمندان ، با استفاده از دادههایی که طی ۱۸ سال از بیش از ۱۰ هزار نفر در انگلستان به دست آمده بود ، به این نتیجه رسیدند که کسانی که در نواحی شهری با فضای سبز بیشتر زندگی میکنند اضطراب کمتری را تجربه کرده و بهزیستی بیشتری دارند.
وقتی به کسی بدون در نظر گرفتن نیازهای او مشورت میدهیم ، ممکن است با این کارمان حس خودکارآمدی او را پایمال کنیم . خودکارآمدی باوری بسیار اساسی است به اینکه ما قادریم مشکلات خودمان را مدیریت کنیم . به عبارت دیگر وقتی متوجه میشویم دیگران بدون اینکه از آنها کمک خواسته باشیم دارند کمکمان میکنند ، یک جورهایی آنها را به حساب درماندگی و به درد نخور بودن خودمان میگذاریم.
در خیلی از معضلات هیجانی مختلفی که برایمان پیش میآید ، چند نفری از دوستان همکاران و اعضای خانوادهمان همیشه میتوانند کمک حال باشند ، اما وقتی مشکلات تخصصیتر میشوند حضور برخی آدمهای خاص ممکن است مفیدتر باشد.
پژوهشها نشان میدهند که وقتی دچار استرس میشویم ملحق شدن به دیگران میتواند به ما حس امنیت و نزدیکی بدهد . این کار زنجیرهای از واکنشهای بیوشیمیایی کاهنده استرس، مشتکل از مسکنهای طبیعی و اکسیتوسین یا همان هورمون آغوش را به راه میاندازد و در ضمن نیاز اولیه انسان به تعلق داشتن را هم برآورده میکند.
وقتی اتفاق ناگواری میافتد ، بعضی تلاش میکنند از تمرکز کردن بر خاطرات تکان دهندهشان خودداری کنند تا از رنج خود بکاهند . اما کسانی هم هستند که فعالانه سعی میکنند از احساسات خود سر درآورند و یکی از راههای اصلی این کار ارتباط برقرار کردن با دیگران است.
وقتی اتفاق ناگواری میافتد ، بعضی تلاش میکنند از تمرکز کردن بر خاطرات تکان دهندهشان خودداری کنند تا از رنج خود بکاهند . اما کسانی هم هستند که فعالانه سعی میکنند از احساسات خود سر درآورند و یکی از راههای اصلی این کار ارتباط برقرار کردن با دیگران است.
وقتی با سوگ ، روابط متلاطم ، شکست کاری ، مشکلات بچه داری و ناملایمات دیگر دست و پنجه نرم میکنیم ، چنان از نزدیک روی مشکلاتمان متمرکز میشویم که معمولاً به طرز محنت باری ، احساس تنهایی میکنیم . اما وقتی با دیگران صحبت میکنیم و میفهمیم که آنها هم با چالشهای مشابهی مواجه شدهاند ، در مییابیم که آن تجربه با همان سختی برای دیگران هم پیش آمده ، همین باعث میشود که بلافاصله بتوانیم از زاویه دید دیگر به ماجرا نگاه کنیم.
پژوهشها نشان میدهند که خودگویی با فاصله باعث میشود افراد با دید چالش محورتری به موقعیتهای پر استرس نگاه کنند.چیزی که به آنها اجازه میدهد به جای اینکه از وضعیت خود فاجعه بسازند، با جملههایی مثل: «تو میتوانی» به خودشان دلگرمی بدهند.
اینجاست که پرسشی طبیعی مطرح میشود: اگر جز اینکه افراد را ترغیب کنیم کمتر با ضمایر اول شخص به خودشان فکر کنند ، وادارشان کنیم طوری به خودشان اشاره کنند که انگار با فرد دیگری صحبت میکنند چه اتفاقی میافتد؟ نظر ما این بود که استفاده از نام خودمان در عین به کارگیری ضمایر دوم شخص و سوم شخص، فاصله هیجانی ایجاد میکند، چون باعث میشود وقتی داریم با خودمان حرف میزنیم احساس کنیم با کس دیگری صحبت میکنیم. مثلاً فرد به جای اینکه با خود فکر کند چرا امروز سر همکارم داد زدم ؟میتواند اینطور فکر کند : چرا امروز ایتن سر همکارش داد زد؟
AHORA AHRIMAN
گوش دادن به این کتاب بزرگ را توصیه میکنم
یاسمین نجفی
کتاب فوقالعاده ای هستش وواقعاارزش شنیدن داره
haniye ghaffari
ما منتظر ادامه ایم🫠✌🏻💚