Discover
داستانهای تاریخی

داستانهای تاریخی
Author: فرهاد مهرآبادی
Subscribed: 32,793Played: 1,076,599Subscribe
Share
© 2021 قجرتایم
Description
پادکست داستانهای تاریخی، به دنبال سه کلمهی گمشده است؛ «شناخت» و «اخلاق» و «نتیجه». در اصل میخواهیم در کنارهم با شناسایی خلقیات اجتماعی نتایج مفیدی کسب کنیم.
Website : www.Qajartime.com
instagram : @QajarTime
Support Email : info@Qajartime.com
.
Website : www.Qajartime.com
instagram : @QajarTime
Support Email : info@Qajartime.com
.
79 Episodes
Reverse
خلاصهی اپیزود بیستوپنجم از قلم سرنوشت؛
اکنون شرایط نویسنده تغییر کردهاست. با توجه به گذشته، متوجه میشود که حرص و طمع جز نابودی، نتیجهای نخواهد داشت. او مقروض شدهاست و باید دست به کارهایی بزند که اصلاً راضی نیست، اما چارهای هم ندارد. رفتهرفته از جداییها و دیگر تجارب و نظریات خود میگوید. سپس ۸۰ سال مشقت کار و ۵۰ سال رنج قلم را به پایان میرساند...!
نویسنده؛ جعفر شهریباف
راوی؛ فرهاد مهرآبادی
برای حمایت از صدای قجرتایم؛ لینک پادکستهای ما را با دوستان و خانوادهی محترم خود به اشتراک بگذارید. سپاسگزاریم.
برای دیدن مطالب و دیگر پادکستهای ما به وبسایت و اینستاگرام و تلگرام «قجرتایم» بپیوندید.
خلاصهی اپیزود بیستوچهارم از قلم سرنوشت؛
نویسنده پس از گذر از مشکلات بسیار و مواجهشدن با غمِ از دستدادن مادر، کسبوکار را به حالت رشد و رواج رساندهاست، اما همچنان با همسر دوم خود بر سرِ مشکل است و ناسازگاری میکند. البته اوضاع نابسامان جدید سیاسیِ کشور باعث شده تا مشاغل جدیدش نیز غرق ضرر شوند و ناامیدش سازند. به همین جهت عزم سفری زیارتی میکند...!
نویسنده؛ جعفر شهریباف
راوی؛ فرهاد مهرآبادی
برای حمایت از صدای قجرتایم؛ لینک پادکستهای ما را با دوستان و خانوادهی محترم خود به اشتراک بگذارید. سپاسگزاریم.
برای دیدن مطالب و دیگر پادکستهای ما به وبسایت و اینستاگرام و تلگرام «قجرتایم» بپیوندید.
خلاصهی اپیزود بیستوسوم از قلم سرنوشت؛
نویسنده در شرایطی سخت قرار گرفتهاست. از طرفی عدم توان در نگهداریِ فرزند و از طرفی دیگر نیز مشکلات ریشهدارِ مادرش باعث میشود تا مجدداً ازدواج نماید. هر چند که اصلاً راضی نیست، اما صحبتهای مادر و شرایط فعلی مجابش میسازد تا بپذیرد. پس از آن در شغل خود مدام دچار بدیُمنی میشود و حادثهی تلخی را هم در ادامه تجربه میکند...!
نویسنده؛ جعفر شهریباف
راوی؛ فرهاد مهرآبادی
برای حمایت از صدای قجرتایم؛ لینک پادکستهای ما را با دوستان و خانوادهی محترم خود به اشتراک بگذارید. سپاسگزاریم.
برای دیدن مطالب و دیگر پادکستهای ما به وبسایت و اینستاگرام و تلگرام «قجرتایم» بپیوندید.
خلاصهی اپیزود بیستودوم از قلم سرنوشت؛
نویسنده وضع فعلی را نابسامان مینگرد و سپس با شکایت دیگر همسایهها مواجه میشود و همین موضوع بیش از پیش ذهنش را مشغول میکند. پس از ورود به خانه، متوجه عدم حضور همسر و فرزندش میشود و هرچه میجوید، اثری از آنها پیدا نمیکند. سپس به همخانهشان که جهت رفع تنهاییِ همسرش در آنجا زندگی میکنند رجوع میکند...!
نویسنده؛ جعفر شهریباف
راوی؛ فرهاد مهرآبادی
برای حمایت از صدای قجرتایم؛ لینک پادکستهای ما را با دوستان و خانوادهی محترم خود به اشتراک بگذارید. سپاسگزاریم.
برای دیدن مطالب و دیگر پادکستهای ما به وبسایت و اینستاگرام و تلگرام «قجرتایم» بپیوندید.
خلاصهی اپیزود بیستویکم از قلم سرنوشت؛
پس از نقلمکانهای متعدد، حال نوبت به تغییر دکان و ادامهی کسبوکار رسیدهاست. اگرچه مشکلی از سوی شغل وجود ندارد، اما نویسنده هرچه زیادتر تلاش میکند، گویی بیشتر ناامید میگردد. در ادامه یک قطعه زمین خریداری میکند و سپس از خانهی مادر میرود و ساکن خانهی نیمساختهی خودش میشود. حال او صاحب یک فرزند شدهاست...!
نویسنده؛ جعفر شهریباف
راوی؛ فرهاد مهرآبادی
برای حمایت از صدای قجرتایم؛ لینک پادکستهای ما را با دوستان و خانوادهی محترم خود به اشتراک بگذارید. سپاسگزاریم.
برای دیدن مطالب و دیگر پادکستهای ما به وبسایت و اینستاگرام و تلگرام «قجرتایم» بپیوندید.
خلاصهی اپیزود بیستم از قلم سرنوشت؛
نویسنده مدتیست که غرق مطالب کتاب و یافتههای آن خانهی رازآلود و اسرارآمیز شدهاست؛ به همین دلیل شوقی محرکش میشود تا به جستوجوی دیگر کتب مرتبط با آن مسائل بپردازد و بیش از پیش از علومی که روایت شد سر درآورد. پس از روشنشدن ماجرای سرقت، حال استعدادش دهانبهدهان میچرخد و افراد بسیاری به دنبالش هستند...!
نویسنده؛ جعفر شهریباف
راوی؛ فرهاد مهرآبادی
برای حمایت از صدای قجرتایم؛ لینک پادکستهای ما را با دوستان و خانوادهی محترم خود به اشتراک بگذارید. سپاسگزاریم.
برای دیدن مطالب و دیگر پادکستهای ما به وبسایت و اینستاگرام و تلگرام «قجرتایم» بپیوندید.
خلاصهی اپیزود نوزدهم از قلم سرنوشت؛
نویسنده پس از ازدواج و گذشت زمان، قصد دارد تا مادرش را ملاقات کند و همسرش نیز مشتاق چنین امریست، اما دیدار با مادرش، مقداری شرایط را پیچیده میکند و از سوی او نیز گوشزد میشود. نهایتاً پیشامدهای جدید نویسنده را وادار به نقلمکانهای متعدد میکند و رفتهرفته متوجه امری میشود که چندان برایش خوشایند نیست...!
نویسنده؛ جعفر شهریباف
راوی؛ فرهاد مهرآبادی
برای حمایت از صدای قجرتایم؛ لینک پادکستهای ما را با دوستان و خانوادهی محترم خود به اشتراک بگذارید. سپاسگزاریم.
برای دیدن مطالب و دیگر پادکستهای ما به وبسایت و اینستاگرام و تلگرام «قجرتایم» بپیوندید.
خلاصهی اپیزود هجدهم از قلم سرنوشت؛
نویسنده گویی پشیمان است، اما میداند که هرچه کند، با خود و زندگیاش کردهاست. در ادامهی ماجرای شب اول کماکان خسته و درمانده وقت میگذراند و فرستادگان مادرِ همسرش نیز منتظر دریافت مدرک پاکیِ عروس هستند. پس از آن، موضوع جدیدی از سوی مادرِ همسرش پیش میآید که او را آزردهخاطر میسازد و داستان کمی تغییر میکند...!
نویسنده؛ جعفر شهریباف
راوی؛ فرهاد مهرآبادی
برای حمایت از صدای قجرتایم؛ لینک پادکستهای ما را با دوستان و خانوادهی محترم خود به اشتراک بگذارید. سپاسگزاریم.
برای دیدن مطالب و دیگر پادکستهای ما به وبسایت و اینستاگرام و تلگرام «قجرتایم» بپیوندید.
خلاصهی اپیزود هفدهم از قلم سرنوشت؛
نویسنده بابت رفتارهای مادرِ فاطمه بسیار ناراحت و سرخوردهست و تصمیم به بازگرداندن جهاز میگیرد، اما با اصرار آشنایان فراموش میکند و به جشن عروسی میپردازد. پس از اتمام مراسم و ورود به خلوت عروس، باید رسم پایانی را به انجام برساند، منتها عدم رغبت و خستگیاش او را از خود بیخود کردهاست و همهی افراد هم منتظر هستند...!
نویسنده؛ جعفر شهریباف
راوی؛ فرهاد مهرآبادی
برای حمایت از صدای قجرتایم؛ لینک پادکستهای ما را با دوستان و خانوادهی محترم خود به اشتراک بگذارید. سپاسگزاریم.
برای دیدن مطالب و دیگر پادکستهای ما به وبسایت و اینستاگرام و تلگرام «قجرتایم» بپیوندید.
خلاصهی اپیزود شانزدهم از قلم سرنوشت؛
نویسنده قول و قرار ازدواج را با مادرِ فاطمه درمیان میگذارد و بالاخره این وصلت سر میگیرد. پس از عقد، طی قرارهایی که با همسرش به گردش میروند، گفتوگویی بینشان رد و بدل میشود که نویسنده را دلچرکین میکند، منتها کار از کار گذشتهاست. حال نوبت جشن و مراسم عروسی است که آنهم چندان بیدردسر نیست...!
نویسنده؛ جعفر شهریباف
راوی؛ فرهاد مهرآبادی
برای حمایت از صدای قجرتایم؛ لینک پادکستهای ما را با دوستان و خانوادهی محترم خود به اشتراک بگذارید. سپاسگزاریم.
برای دیدن مطالب و دیگر پادکستهای ما به وبسایت و اینستاگرام و تلگرام «قجرتایم» بپیوندید.
خلاصهی اپیزود پانزدهم از قلم سرنوشت؛
نویسنده عاشق و کور شدهاست. او با رفقای خود و مادرش مشورت میکند، پیشنهاد و گزینهی دیگری نیز در اختیار دارد، اما انتخاب او فقط همانیست که خودش میخواهد. پس از مشورتهای بیشتر با مادرش، به این فکر میافتد که گزینهی دیگر را هم مورد بررسی قرار دهد، اما هرچه فکر میکند، بیشتر بر روی تصمیمش پافشاری میکند...!
نویسنده؛ جعفر شهریباف
راوی؛ فرهاد مهرآبادی
برای حمایت از صدای قجرتایم؛ لینک پادکستهای ما را با دوستان و خانوادهی محترم خود به اشتراک بگذارید. سپاسگزاریم.
برای دیدن مطالب و دیگر پادکستهای ما به وبسایت و اینستاگرام و تلگرام «قجرتایم» بپیوندید.
خلاصهی اپیزود چهاردهم از قلم سرنوشت؛
نویسنده فشار بسیاری بابت عشق و علاقهاش تحمل میکند، گویی قیمت معشوق اینقدرها هم نبودهاست. پس دیداری با رفقای پیر تازه میکند و او را با التهاب عشق جوانی آشنا میسازند. پس از روایت آن خاطرات غمناک، روزی میرود به دیدار پدر که چندوقتیست برگشته به تهران و درِ جدیدی به داستان باز میشود...!
نویسنده؛ جعفر شهریباف
راوی؛ فرهاد مهرآبادی
برای حمایت از صدای قجرتایم؛ لینک پادکستهای ما را با دوستان و خانوادهی محترم خود به اشتراک بگذارید. سپاسگزاریم.
برای دیدن مطالب و دیگر پادکستهای ما به وبسایت و اینستاگرام و تلگرام «قجرتایم» بپیوندید.
خلاصهی اپیزود سیزدهم از قلم سرنوشت؛
نویسنده خدمت را به پایان رسانیده و وارد اجتماع شدهاست. حال باید به دنبال شغل و حرفهای باشد تا ادامهی زندگیِ خود را از سر بگیرد. با اجارهی یک دکان و مقداری قرض برای تهیهی وسایل مورد نیاز حرفهاش، به کار میپردازد. پس از رونق کار و دکان، زن جوانی را در دکانش ملاقات میکند و این اتفاق او را به گذشته میکشد...!
نویسنده؛ جعفر شهریباف
راوی؛ فرهاد مهرآبادی
برای حمایت از صدای قجرتایم؛ لینک پادکستهای ما را با دوستان و خانوادهی محترم خود به اشتراک بگذارید. سپاسگزاریم.
برای دیدن مطالب و دیگر پادکستهای ما به وبسایت و اینستاگرام و تلگرام «قجرتایم» بپیوندید.
خلاصهی اپیزود دوازدهم از قلم سرنوشت؛
نویسنده پس از ملاقات رضاشاه در زمان خدمت، بسیار شگفتزده میشود. از اینرو، با توجه به دیدهها و شنیدهها، به ذکر معایب و محاسن او در زمان حکومتش میپردازد. پس از آن، تأثیرات جنگ اول جهانی بر ایران و تبعید رضاشاه و برگشت جنازهاش و بر روی کار آمدنِ پسرش محمدرضا پهلوی و پایان خدمتش را روایت میکند...!
نویسنده؛ جعفر شهریباف
راوی؛ فرهاد مهرآبادی
برای حمایت از صدای قجرتایم؛ لینک پادکستهای ما را با دوستان و خانوادهی محترم خود به اشتراک بگذارید. سپاسگزاریم.
برای دیدن مطالب و دیگر پادکستهای ما به وبسایت و اینستاگرام و تلگرام «قجرتایم» بپیوندید.
خلاصهی اپیزود یازدهم از قلم سرنوشت؛
نویسنده پس از آن عملِ خطرناک، با مراجعۀ بهموقع، از مرگ نجات یافت، اما دردسر جدید برای او در پادگان، بدرفتاریِ سلسلهمراتبِ مافوقِ اوست که اعمالش چندان به مزاج آنها خوش نیامدهاست. حال در این بین، تنها راه نجات و خلاصیِ او، این است تا یک کلاس مخابرهای بسازد که در پایان، شخص بزرگی را هم ملاقات میکند...!
نویسنده؛ جعفر شهریباف
راوی؛ فرهاد مهرآبادی
برای حمایت از صدای قجرتایم؛ لینک پادکستهای ما را با دوستان و خانوادهی محترم خود به اشتراک بگذارید. سپاسگزاریم.
برای دیدن مطالب و دیگر پادکستهای ما به وبسایت و اینستاگرام و تلگرام «قجرتایم» بپیوندید.
خلاصهی اپیزود دهم از قلم سرنوشت؛
نگاههای وسوسهآمیز و بحث نَنگ و آبرو در جامعهای سنتی، نویسنده را بر آن داشته تا دست به اقدامی خطرناک بزند. او میداند که با این عمل، بیش از پیش دل مادر و مادربزرگش را خون میکند، اما گویی راه چارهی بهتری برای رفع آن پیدا نمیکند. به هر حال کارِ ناتمامی که نباید، انجام میشود، اما سر و صدای بسیاری میکند...!
نویسنده؛ جعفر شهریباف
راوی؛ فرهاد مهرآبادی
برای حمایت از صدای قجرتایم؛ لینک پادکستهای ما را با دوستان و خانوادهی محترم خود به اشتراک بگذارید. سپاسگزاریم.
برای دیدن مطالب و دیگر پادکستهای ما به وبسایت و اینستاگرام و تلگرام «قجرتایم» بپیوندید.
خلاصهی اپیزود نهم از قلم سرنوشت؛
نویسنده در بین خاطرات خدمت، به صورت کوتاه برگشته به دوران نوجوانی و اسارت در بند پدر و اراک. پدرش میداند که او از طریق حرفهی سلمانی میتواند پول نسبتاً خوبی بهدست آورد، اما این مرتبه با تجربهای که اندوخته، فرار میکند و برمیگردد به تهران. پس از آن خاطرات خدمت از سر گرفته میشود که پایان خوشی ندارد...!
نویسنده؛ جعفر شهریباف
راوی؛ فرهاد مهرآبادی
برای حمایت از صدای قجرتایم؛ لینک پادکستهای ما را با دوستان و خانوادهی محترم خود به اشتراک بگذارید. سپاسگزاریم.
برای دیدن مطالب و دیگر پادکستهای ما به وبسایت و اینستاگرام و تلگرام «قجرتایم» بپیوندید.
خلاصهی اپیزود هشتم از قلم سرنوشت؛
نویسنده در بین خاطرات خدمت، برمیگردد به دورانی که در دکان سلمانیِ معروفی شاگردپادویی میکرده. دکانی که استاد حرفهای و سختگیری داشتهاست. پس از آن، از مراحل آرایش مردان میگوید که چقدر امر مهمی بهویژه برای افراد ردهبالا بودهاست. در همان نوجوانی با پیشرفت در کار، دوباره فیلاش یاد هندوستان میکند...!
نویسنده؛ جعفر شهریباف
راوی؛ فرهاد مهرآبادی
برای حمایت از صدای قجرتایم؛ لینک پادکستهای ما را با دوستان و خانوادهی محترم خود به اشتراک بگذارید. سپاسگزاریم.
برای دیدن مطالب و دیگر پادکستهای ما به وبسایت و اینستاگرام و تلگرام «قجرتایم» بپیوندید.
خلاصهی اپیزود هفتم از قلم سرنوشت؛
زمان اعزام به خدمت اجباری فرا رسیدهاست. نویسنده باید با دوستان و همکاران و در آخر با مادرش خداحافظی کند. نزدیک به یک دهه از اجباریشدن خدمت نظام در دوران رضاشاه پهلوی میگذرد و اکنون چالش جدیدی برای نویسنده میباشد. تصورات و تخیلات او از نظام و کارزارش، بهشت است، اما همهچیز تغییر میکند...!
نویسنده؛ جعفر شهریباف
راوی؛ فرهاد مهرآبادی
برای حمایت از صدای قجرتایم؛ لینک پادکستهای ما را با دوستان و خانوادهی محترم خود به اشتراک بگذارید. سپاسگزاریم.
برای دیدن مطالب و دیگر پادکستهای ما به وبسایت و اینستاگرام و تلگرام «قجرتایم» بپیوندید.
خلاصهی اپیزود ششم از قلم سرنوشت؛
نویسنده در کارِ کفاشی و در کنار آن دو پیرمرد، با شخصی جدید آشنا میشود بهنام علیخان. هرزهگوییها و کلنجار بر سرِ مصرفِ تریاک در زمان کار، منتهی میشود به سخنان شیخقربان. در اینجاست که سنجشها به میان میآیند و بر نویسنده نیز تأثیری عمیق میگذارد، اما چالش جدید در زندگیِ او، اعزام به خدمت اجباریست...!
نویسنده؛ جعفر شهریباف
راوی؛ فرهاد مهرآبادی
برای حمایت از صدای قجرتایم؛ لینک پادکستهای ما را با دوستان و خانوادهی محترم خود به اشتراک بگذارید. سپاسگزاریم.
برای دیدن مطالب و دیگر پادکستهای ما به وبسایت و اینستاگرام و تلگرام «قجرتایم» بپیوندید.
سپاس فراوان از جناب مهرآبادی بابت روایت این سهگانه ، من واقعاً حدود ۴ ماه با این شخصیتها زندگی کردم و لذت بردم ، روح نگارنده شاد ، راه نگارنده و راوی پر رهرو باد منتظر روایت های دیگه ازتون هستیم 🌹
سلام وقت بخیر واقعا دمتون گرم خیلی عالیه واقعا لذت بردم یه سوال چرا لینک رو از برنامه کست باکس توسط پیام رسان ها ارسال میکنم باز نمیشه؟
صدای راوی عالی بود .. چند بار گوش کردم .. ممنون
بخت جعفر هم عین مادرش بوده از همسر شانس نداشته😥
،❤️
برای بار دوم از اول گوش میدم
تنها پادکستی که تا به حال داستان و راوی پرتوانش تا اینجای داستان منو با خودش کشونده این پادکست بوده ، خیلی امتحان کردم ، هیچ پادکستی تا به حال جذبم نکرده بود ، هیچ هیچ هیچ ،واقعا بهتون تبریک میگم راوی بسیاااار قدرتمندی هستید که یه کم حوصله و بی حوصله مثل من پیگیر گوش دادن به پادکست شماست
چنلی هست که اهنگای پایانو توش گذاشته باشین؟
هنوز به آخر شکر تلخ نرسیدم ، هم موضوع قشنگ و پند آموزی داره هم خوانش و انتقال احساس عالیه . سپاس بابت تلاش
موسیقی ها فوق العادن واقعا ؛ ضمن تشکر از همه ی زحمات ارزشمندتون با این روایت قشنگ🙏🏼🍂🙏🏼🍂🙏🏼
کم کم دارم به این نتیجه میرسم نویسنده هم یه کم شبیه پدرشه ، مثل بی مهری و بی عاطفگی مثل رفتارش با مادرش که بعد این همه محبت زد تو صورتش اونم بی اهمیتیش به جواب نامه های خانم سلطان و خاور خانم ، ازش خوشم نمیاد واقعیتش ( از جعفر شهری باف یا همون جواد شکر تلخ )
خیلی ناراحت شدم نویسنده دست رو مادرش بلند کرد ، یه جورایی انگیزمو کور کردن برای شنیدن ادامه ی داستان ، تعجب میکنم با توجه به ادعایی که به هوش و ذکاوت خودش داشت چطور نفهمید پدرش ارزش نگاه کردن تو صورت رو هم نداره چه برسه به این که بخاطر اینکه اومده دنبالش و مادرش مانعش شده تو صورت مادرس سیلی بزنه ! در صورتی که من انتظار داشتم این سیلی رو به صورت باباش بزنه ، پس جعفر چه فرقی با باباش داشت وقتی اون هم مثل باباش ضعیف کش بود ... ، در هر صورت جعفر اگه به جایگاهی رسید فقط بخاطر مادرش کبری بود .
من شک ندارم شهری باف دروغ میگه اونم برای کوبیدن خانواده شاه..دلیل دارممگه ایشون چندوقت یوده ایینه بینی میکرده که آوازش به تمام تهران ودربار برسه..بعد خواهر شاه رو زنی تنها ملنده وابله رو توصیف میکنه که داخل حیات خونس به التماس میان..دراون زمان مردم کمشعور از هر دروغی برای کوبیدن خانواده شاه استفاده میکردن...مامور شاه گفته شهری باف چی میخوای خونه؟ماشین؟زمین...اقای شهریباف بسیار عجیب رضاشاه رو میبینه نقد میکنه مسکوبه..بعد نوبت خانواده شاه میرسه که به التماس میان در خونش.....واقعا متاسفم از دروغهای شهریباف...جناب راوی هم میدونه خیلیا پهلوی رو دوسداررن تند وتند.بهشون تیکه میندازه بعد میگه الانه که سیل انتقاد بطرفم بیاد....قجر تایم باغرض ومرض مطلب میگه..ولی مثل سینمارکس که معلوم شد کار ساه نبوده امروزه مردم میدونن کدوم حرف در مورد پهلوی راسته یا دروغ...میان درخونه شهریباف که از طرف شاه اومدیم دنبال فاطمی میگردیم...واقعا شهریباف دروغگو بوده....شاه ودربار شهریبافو به سگ در خونشون حساب نمیکزدن...اینقدر ازین دروغا گفتن تا گیر این نظام دزد افتادیم........از ماست که بر ماست....داستان رو از اینجا
درووووود.عالی بود
سلام دوستان اگه به خوانش ایلیاد و ادیسه علاقهمندید به این پادکست سر بزنید: https://castbox.fm/va/5485611
خدمت اجباری یا اختیاری؟ من به اختیار خودم رفتم به خدمت اجباری، بخاطر رفیقم ولی میخوام یک روایت کوتاه تک کلمهای بگم از خدمت اجباری: خورد شدن تجاوز بردگی سرما گرما رژه پا طلایی بشمار ۳ نگهبانی پاس ۲ افسر نگهبان اضاف یگان پیاده رزمی تکاور قطعا هیچ دختری نمیفهمه من چی گفتم ...
اولش بنظر ادم محترمی بنظر میرسید ک یهویی لغزید، ولی از همون اول تخم حروم بود😐😂
نويسنده انتظار داشته کشور تجزیه بشه ولی رضا خان جلو این ارازل کوتاه بیاد. نقد از نویسنده 👎👎
اینقدر گفتین رضاشاه فلانه محمدرضاشاه بهمانه افتادین گیر روحانیت ومعنی دیکتاتوری ظلم وحقخوری رو دیدین..فهمیدین دروغ وترور یعنی چی..کاش شهریبافم این نظامو دیده باشه..مثل سنجابی..امیرانتظام ویزدی...الان مخالفان حکومت قبلی اگه زنده هستن بخورن از لای چربش......نوش جان....همچنین شما جناب مهرابادی که قبل حرفهای دروغ مثل چشم داشتن رضاشاه به ناموس مردم میزنی وقبلش میگی...اونایی که رو رضا شاه تعصب دارن گوش ندن..تعصب ما از اینجاس که اگه چشمش به ناموس مردم بود چرا مثل قاجار حرمسراهارو نگه نداشت..چرا عادت زشت بچه بازی رو برداشت...چرا تو ترکیه دختر ترک رو از اتاترک قبول نکرد وگفت اگه قبول کنم اتاترک که بیاد ایران باید دختر ایرانی دراختیارش بزارم...شما وامثال شمام مثل احمد شاملو باشین تا صبح آرزوتون برای دموکراسی بدمه...که بفهمین خاورمیانه زمان رضا شاه که هیچ حتی اروپا وامریکام دموکراسی مورد نظر شمارو هم نداشتن چه برسه به......بگذریم...
درود بر جناب مهرآبادی عزیز ناز نفستون بسیار لذت بردم از شنیدن این داستان با صدای گیرای شما مانا و سربلند باشید.