Discoverداستان‌های تاریخی
داستان‌های تاریخی

داستان‌های تاریخی

Author: فرهاد مهرآبادی

Subscribed: 33,876Played: 1,174,787
Share

Description

پادکست داستان‌های تاریخی، به دنبال سه کلمه‌ی گمشده است؛ «شناخت» و «اخلاق» و «نتیجه». در اصل میخواهیم در کنارهم با شناسایی خلقیات اجتماعی نتایج مفیدی کسب کنیم.

Website : www.Qajartime.com
instagram : @QajarTime
Support Email : info@Qajartime.com
.
79 Episodes
Reverse
خلاصه‌ی اپیزود بیست‌و‌پنجم از قلم سرنوشت؛ اکنون شرایط نویسنده تغییر کرده‌است. با توجه به گذشته، متوجه می‌شود که حرص و طمع جز نابودی، نتیجه‌ای نخواهد داشت. او مقروض شده‌است و باید دست به کارهایی بزند که اصلاً راضی نیست، اما چاره‌ای هم ندارد. رفته‌رفته از جدایی‌ها و دیگر تجارب و نظریات خود می‌گوید. سپس ۸۰ سال مشقت کار و ۵۰ سال رنج قلم را به پایان می‌رساند…! نویسنده؛ جعفر شهری‌باف راوی؛ فرهاد مهرآبادی برای حمایت از صدای قجرتایم؛ لینک پادکست‌های ما را با دوستان و خانواده‌ی محترم خود به اشتراک بگذارید. سپاسگزاریم. برای دیدن مطالب و دیگر پادکست‌های ما به وب‌سایت و اینستاگرام و تلگرام «قجرتایم» بپیوندید.
خلاصه‌ی اپیزود بیست‌و‌چهارم از قلم سرنوشت؛ نویسنده پس از گذر از مشکلات بسیار و مواجه‌شدن با غمِ از دست‌دادن مادر، کسب‌و‌کار را به حالت رشد و رواج رسانده‌است، اما همچنان با همسر دوم خود بر سرِ مشکل است و ناسازگاری می‌کند. البته اوضاع نابسامان جدید سیاسیِ کشور باعث شده تا مشاغل جدیدش نیز غرق ضرر شوند و ناامیدش سازند. به همین جهت عزم سفری زیارتی می‌کند…! نویسنده؛ جعفر شهری‌باف راوی؛ فرهاد مهرآبادی برای حمایت از صدای قجرتایم؛ لینک پادکست‌های ما را با دوستان و خانواده‌ی محترم خود به اشتراک بگذارید. سپاسگزاریم. برای دیدن مطالب و دیگر پادکست‌های ما به وب‌سایت و اینستاگرام و تلگرام «قجرتایم» بپیوندید.
خلاصه‌ی اپیزود بیست‌و‌سوم از قلم سرنوشت؛ نویسنده در شرایطی سخت قرار گرفته‌است. از طرفی عدم توان در نگهداریِ فرزند و از طرفی دیگر نیز مشکلات ریشه‌دارِ مادرش باعث می‌شود تا مجدداً ازدواج نماید. هر چند که اصلاً راضی نیست، اما صحبت‌های مادر و شرایط فعلی مجابش می‌سازد تا بپذیرد. پس از آن در شغل خود مدام دچار بدیُمنی می‌شود و حادثه‌ی تلخی را هم در ادامه تجربه می‌کند…! نویسنده؛ جعفر شهری‌باف راوی؛ فرهاد مهرآبادی برای حمایت از صدای قجرتایم؛ لینک پادکست‌های ما را با دوستان و خانواده‌ی محترم خود به اشتراک بگذارید. سپاسگزاریم. برای دیدن مطالب و دیگر پادکست‌های ما به وب‌سایت و اینستاگرام و تلگرام «قجرتایم» بپیوندید.
خلاصه‌ی اپیزود بیست‌و‌دوم از قلم سرنوشت؛ نویسنده وضع فعلی را نابسامان می‌نگرد و سپس با شکایت دیگر همسایه‌ها مواجه می‌شود و همین موضوع بیش از پیش ذهنش را مشغول می‌کند. پس از ورود به خانه، متوجه عدم حضور همسر و فرزندش می‌شود و هرچه می‌جوید، اثری از آن‌ها پیدا نمی‌کند. سپس به هم‌خانه‌شان که جهت رفع تنهاییِ همسرش در آن‌جا زندگی می‌کنند رجوع می‌کند…! نویسنده؛ جعفر شهری‌باف راوی؛ فرهاد مهرآبادی برای حمایت از صدای قجرتایم؛ لینک پادکست‌های ما را با دوستان و خانواده‌ی محترم خود به اشتراک بگذارید. سپاسگزاریم. برای دیدن مطالب و دیگر پادکست‌های ما به وب‌سایت و اینستاگرام و تلگرام «قجرتایم» بپیوندید.
خلاصه‌ی اپیزود بیست‌و‌یکم از قلم سرنوشت؛ پس از نقل‌مکان‌های متعدد، حال نوبت به تغییر دکان و ادامه‌ی کسب‌و‌کار رسیده‌است. اگرچه مشکلی از سوی شغل وجود ندارد، اما نویسنده هرچه زیادتر تلاش می‌کند، گویی بیشتر ناامید می‌گردد. در ادامه یک قطعه زمین خریداری می‌کند و سپس از خانه‌ی مادر می‌رود و ساکن خانه‌ی نیم‌ساخته‌ی خودش می‌شود. حال او صاحب یک فرزند شده‌است…! نویسنده؛ جعفر شهری‌باف راوی؛ فرهاد مهرآبادی برای حمایت از صدای قجرتایم؛ لینک پادکست‌های ما را با دوستان و خانواده‌ی محترم خود به اشتراک بگذارید. سپاسگزاریم. برای دیدن مطالب و دیگر پادکست‌های ما به وب‌سایت و اینستاگرام و تلگرام «قجرتایم» بپیوندید.
خلاصه‌ی اپیزود بیستم از قلم سرنوشت؛ نویسنده مدتی‌ست که غرق مطالب کتاب و یافته‌های آن خانه‌ی رازآلود و اسرارآمیز شده‌است؛ به همین دلیل شوقی محرکش می‌شود تا به جست‌و‌جوی دیگر کتب مرتبط با آن مسائل بپردازد و بیش از پیش از علومی که روایت شد سر درآورد. پس از روشن‌شدن ماجرای سرقت، حال استعدادش دهان‌به‌دهان می‌چرخد و افراد بسیاری به دنبالش هستند…! نویسنده؛ جعفر شهری‌باف راوی؛ فرهاد مهرآبادی برای حمایت از صدای قجرتایم؛ لینک پادکست‌های ما را با دوستان و خانواده‌ی محترم خود به اشتراک بگذارید. سپاسگزاریم. برای دیدن مطالب و دیگر پادکست‌های ما به وب‌سایت و اینستاگرام و تلگرام «قجرتایم» بپیوندید.
خلاصه‌ی اپیزود نوزدهم از قلم سرنوشت؛ نویسنده پس از ازدواج و گذشت زمان، قصد دارد تا مادرش را ملاقات کند و همسرش نیز مشتاق چنین امری‌ست، اما دیدار با مادرش، مقداری شرایط را پیچیده می‌کند و از سوی او نیز گوشزد می‌شود. نهایتاً پیشامدهای جدید نویسنده را وادار به نقل‌مکان‌های متعدد می‌کند و رفته‌رفته متوجه امری می‌شود که چندان برایش خوشایند نیست…! نویسنده؛ جعفر شهری‌باف راوی؛ فرهاد مهرآبادی برای حمایت از صدای قجرتایم؛ لینک پادکست‌های ما را با دوستان و خانواده‌ی محترم خود به اشتراک بگذارید. سپاسگزاریم. برای دیدن مطالب و دیگر پادکست‌های ما به وب‌سایت و اینستاگرام و تلگرام «قجرتایم» بپیوندید.
خلاصه‌ی اپیزود هجدهم از قلم سرنوشت؛ نویسنده گویی پشیمان است، اما می‌داند که هرچه کند، با خود و زندگی‌اش کرده‌است. در ادامه‌ی ماجرای شب اول کماکان خسته و درمانده وقت می‌گذراند و فرستادگان مادرِ همسرش نیز منتظر دریافت مدرک پاکیِ عروس هستند. پس از آن، موضوع جدیدی از سوی مادرِ همسرش پیش می‌آید که او را آزرده‌خاطر می‌سازد و داستان کمی تغییر می‌کند…! نویسنده؛ جعفر شهری‌باف راوی؛ فرهاد مهرآبادی برای حمایت از صدای قجرتایم؛ لینک پادکست‌های ما را با دوستان و خانواده‌ی محترم خود به اشتراک بگذارید. سپاسگزاریم. برای دیدن مطالب و دیگر پادکست‌های ما به وب‌سایت و اینستاگرام و تلگرام «قجرتایم» بپیوندید.
خلاصه‌ی اپیزود هفدهم از قلم سرنوشت؛ نویسنده بابت رفتارهای مادرِ فاطمه بسیار ناراحت و سرخورده‌ست و تصمیم به بازگرداندن جهاز می‌گیرد، اما با اصرار آشنایان فراموش می‌کند و به جشن عروسی می‌پردازد. پس از اتمام مراسم و ورود به خلوت عروس، باید رسم پایانی را به انجام برساند، منتها عدم رغبت و خستگی‌اش او را از خود بی‌خود کرده‌است و همه‌ی افراد هم منتظر هستند…! نویسنده؛ جعفر شهری‌باف راوی؛ فرهاد مهرآبادی برای حمایت از صدای قجرتایم؛ لینک پادکست‌های ما را با دوستان و خانواده‌ی محترم خود به اشتراک بگذارید. سپاسگزاریم. برای دیدن مطالب و دیگر پادکست‌های ما به وب‌سایت و اینستاگرام و تلگرام «قجرتایم» بپیوندید.
خلاصه‌ی اپیزود شانزدهم از قلم سرنوشت؛ نویسنده قول و قرار ازدواج را با مادرِ فاطمه درمیان می‌گذارد و بالاخره این وصلت سر می‌گیرد. پس از عقد، طی قرارهایی که با همسرش به گردش می‌روند، گفت‌و‌گویی بین‌شان رد و بدل می‌شود که نویسنده را دل‌چرکین می‌کند، منتها کار از کار گذشته‌است. حال نوبت جشن و مراسم عروسی است که آن‌هم چندان بی‌دردسر نیست…! نویسنده؛ جعفر شهری‌باف راوی؛ فرهاد مهرآبادی برای حمایت از صدای قجرتایم؛ لینک پادکست‌های ما را با دوستان و خانواده‌ی محترم خود به اشتراک بگذارید. سپاسگزاریم. برای دیدن مطالب و دیگر پادکست‌های ما به وب‌سایت و اینستاگرام و تلگرام «قجرتایم» بپیوندید.
خلاصه‌ی اپیزود پانزدهم از قلم سرنوشت؛ نویسنده عاشق و کور شده‌است. او با رفقای خود و مادرش مشورت می‌کند، پیشنهاد و گزینه‌ی دیگری نیز در اختیار دارد، اما انتخاب او فقط همانی‌ست که خودش می‌خواهد. پس از مشورت‌های بیشتر با مادرش، به این فکر می‌افتد که گزینه‌ی دیگر را هم مورد بررسی قرار دهد، اما هرچه فکر می‌کند، بیشتر بر روی تصمیمش پافشاری می‌کند…! نویسنده؛ جعفر شهری‌باف راوی؛ فرهاد مهرآبادی برای حمایت از صدای قجرتایم؛ لینک پادکست‌های ما را با دوستان و خانواده‌ی محترم خود به اشتراک بگذارید. سپاسگزاریم. برای دیدن مطالب و دیگر پادکست‌های ما به وب‌سایت و اینستاگرام و تلگرام «قجرتایم» بپیوندید.
خلاصه‌ی اپیزود چهاردهم از قلم سرنوشت؛ نویسنده فشار بسیاری بابت عشق و علاقه‌اش تحمل می‌کند، گویی قیمت معشوق این‌قدرها هم نبوده‌است. پس دیداری با رفقای پیر تازه می‌کند و او را با التهاب عشق جوانی آشنا می‌سازند. پس از روایت آن خاطرات غم‌ناک، روزی می‌رود به دیدار پدر که چندوقتی‌ست برگشته به تهران و درِ جدیدی به داستان باز می‌شود…! نویسنده؛ جعفر شهری‌باف راوی؛ فرهاد مهرآبادی برای حمایت از صدای قجرتایم؛ لینک پادکست‌های ما را با دوستان و خانواده‌ی محترم خود به اشتراک بگذارید. سپاسگزاریم. برای دیدن مطالب و دیگر پادکست‌های ما به وب‌سایت و اینستاگرام و تلگرام «قجرتایم» بپیوندید.
خلاصه‌ی اپیزود سیزدهم از قلم سرنوشت؛ نویسنده خدمت را به پایان رسانیده و وارد اجتماع شده‌است. حال باید به دنبال شغل و حرفه‌ای باشد تا ادامه‌ی زندگیِ خود را از سر بگیرد. با اجاره‌ی یک دکان و مقداری قرض برای تهیه‌ی وسایل مورد نیاز حرفه‌اش، به کار می‌پردازد. پس از رونق کار و دکان، زن جوانی را در دکانش ملاقات می‌کند و این اتفاق او را به گذشته می‌کشد…! نویسنده؛ جعفر شهری‌باف راوی؛ فرهاد مهرآبادی برای حمایت از صدای قجرتایم؛ لینک پادکست‌های ما را با دوستان و خانواده‌ی محترم خود به اشتراک بگذارید. سپاسگزاریم. برای دیدن مطالب و دیگر پادکست‌های ما به وب‌سایت و اینستاگرام و تلگرام «قجرتایم» بپیوندید.
خلاصه‌ی اپیزود دوازدهم از قلم سرنوشت؛ نویسنده پس از ملاقات رضاشاه در زمان خدمت، بسیار شگفت‌زده می‌شود. از این‌رو، با توجه به دیده‌ها و شنیده‌ها، به ذکر معایب و محاسن او در زمان حکومتش می‌پردازد. پس از آن، تأثیرات جنگ اول جهانی بر ایران و تبعید رضاشاه و برگشت جنازه‌اش و بر روی کار آمدنِ پسرش محمدرضا پهلوی و پایان خدمتش را روایت می‌کند…! نویسنده؛ جعفر شهری‌باف راوی؛ فرهاد مهرآبادی برای حمایت از صدای قجرتایم؛ لینک پادکست‌های ما را با دوستان و خانواده‌ی محترم خود به اشتراک بگذارید. سپاسگزاریم. برای دیدن مطالب و دیگر پادکست‌های ما به وب‌سایت و اینستاگرام و تلگرام «قجرتایم» بپیوندید.
خلاصه‌ی اپیزود یازدهم از قلم سرنوشت؛ نویسنده پس از آن عملِ خطرناک، با مراجعۀ به‌موقع، از مرگ نجات یافت، اما دردسر جدید برای او در پادگان، بدرفتاریِ سلسله‌مراتبِ مافوقِ اوست که اعمالش چندان به مزاج آن‌ها خوش نیامده‌است. حال در این بین، تنها راه نجات و خلاصیِ او، این است تا یک کلاس مخابره‌ای بسازد که در پایان، شخص بزرگی را هم ملاقات می‌کند…! نویسنده؛ جعفر شهری‌باف راوی؛ فرهاد مهرآبادی برای حمایت از صدای قجرتایم؛ لینک پادکست‌های ما را با دوستان و خانواده‌ی محترم خود به اشتراک بگذارید. سپاسگزاریم. برای دیدن مطالب و دیگر پادکست‌های ما به وب‌سایت و اینستاگرام و تلگرام «قجرتایم» بپیوندید.
خلاصه‌ی اپیزود دهم از قلم سرنوشت؛ نگاه‌های وسوسه‌آمیز و بحث نَنگ و آبرو در جامعه‌ای سنتی، نویسنده را بر آن داشته تا دست به اقدامی خطرناک بزند. او می‌داند که با این عمل، بیش از پیش دل مادر و مادربزرگش را خون می‌کند، اما گویی راه چاره‌ی بهتری برای رفع آن پیدا نمی‌کند. به هر حال کارِ ناتمامی که نباید، انجام می‌شود، اما سر و صدای بسیاری می‌کند…! نویسنده؛ جعفر شهری‌باف راوی؛ فرهاد مهرآبادی برای حمایت از صدای قجرتایم؛ لینک پادکست‌های ما را با دوستان و خانواده‌ی محترم خود به اشتراک بگذارید. سپاسگزاریم. برای دیدن مطالب و دیگر پادکست‌های ما به وب‌سایت و اینستاگرام و تلگرام «قجرتایم» بپیوندید.
خلاصه‌ی اپیزود نهم از قلم سرنوشت؛ نویسنده در بین خاطرات خدمت، به صورت کوتاه برگشته به دوران نوجوانی و اسارت در بند پدر و اراک. پدرش می‌داند که او از طریق حرفه‌ی سلمانی می‌تواند پول نسبتاً خوبی به‌دست آورد، اما این مرتبه با تجربه‌ای که اندوخته، فرار می‌کند و برمی‌گردد به تهران. پس از آن خاطرات خدمت از سر گرفته می‌شود که پایان خوشی ندارد…! نویسنده؛ جعفر شهری‌باف راوی؛ فرهاد مهرآبادی برای حمایت از صدای قجرتایم؛ لینک پادکست‌های ما را با دوستان و خانواده‌ی محترم خود به اشتراک بگذارید. سپاسگزاریم. برای دیدن مطالب و دیگر پادکست‌های ما به وب‌سایت و اینستاگرام و تلگرام «قجرتایم» بپیوندید.
خلاصه‌ی اپیزود هشتم از قلم سرنوشت؛ نویسنده در بین خاطرات خدمت، برمی‌گردد به دورانی که در دکان سلمانیِ معروفی شاگردپادویی می‌کرده. دکانی که استاد حرفه‌ای و سخت‌گیری داشته‌است. پس از آن، از مراحل آرایش مردان می‌گوید که چقدر امر مهمی به‌ویژه برای افراد رده‌بالا بوده‌است. در همان نوجوانی با پیشرفت در کار، دوباره فیل‌اش یاد هندوستان می‌کند…! نویسنده؛ جعفر شهری‌باف راوی؛ فرهاد مهرآبادی برای حمایت از صدای قجرتایم؛ لینک پادکست‌های ما را با دوستان و خانواده‌ی محترم خود به اشتراک بگذارید. سپاسگزاریم. برای دیدن مطالب و دیگر پادکست‌های ما به وب‌سایت و اینستاگرام و تلگرام «قجرتایم» بپیوندید.
خلاصه‌ی اپیزود هفتم از قلم سرنوشت؛ زمان اعزام به خدمت اجباری فرا رسیده‌است. نویسنده باید با دوستان و همکاران و در آخر با مادرش خداحافظی کند. نزدیک به یک دهه از اجباری‌شدن خدمت نظام در دوران رضاشاه پهلوی می‌گذرد و اکنون چالش جدیدی برای نویسنده می‌باشد. تصورات و تخیلات او از نظام و کارزارش، بهشت است، اما همه‌چیز تغییر می‌کند…! نویسنده؛ جعفر شهری‌باف راوی؛ فرهاد مهرآبادی برای حمایت از صدای قجرتایم؛ لینک پادکست‌های ما را با دوستان و خانواده‌ی محترم خود به اشتراک بگذارید. سپاسگزاریم. برای دیدن مطالب و دیگر پادکست‌های ما به وب‌سایت و اینستاگرام و تلگرام «قجرتایم» بپیوندید.
خلاصه‌ی اپیزود ششم از قلم سرنوشت؛ نویسنده در کارِ کفاشی و در کنار آن دو پیرمرد، با شخصی جدید آشنا می‌شود به‌نام علی‌خان. هرزه‌گویی‌ها و کلنجار بر سرِ مصرفِ تریاک در زمان کار، منتهی می‌شود به سخنان شیخ‌قربان. در اینجاست که سنجش‌ها به میان می‌آیند و بر نویسنده نیز تأثیری عمیق می‌گذارد، اما چالش جدید در زندگیِ او، اعزام به خدمت اجباری‌ست…!   نویسنده؛ جعفر شهری‌باف راوی؛ فرهاد مهرآبادی برای حمایت از صدای قجرتایم؛ لینک پادکست‌های ما را با دوستان و خانواده‌ی محترم خود به اشتراک بگذارید. سپاسگزاریم. برای دیدن مطالب و دیگر پادکست‌های ما به وب‌سایت و اینستاگرام و تلگرام «قجرتایم» بپیوندید.
loading
Comments (6802)

Marziyeh Khalafi

واقعا عالی هستید

Sep 11th
Reply

orkid jangle

نگفتی هر کی اسمش مژگان کامنت بزاره ولی من مژگانم و شعرش و سرچ کردم مرسی

Sep 8th
Reply

Hamid Moosavi

درود بر خاندان ایرانساز، اگر همین ارتش ولو با تمام مسائلی که نویسنده در کتاب عنوان کرد نبود، معلوم نبود در سالهای بعد حکومت پهلوی دوم و همچنین جنگ ایران و عراق در سال ۵۹ چه بر سر ایران می آمد. با تمام این حرفها ارتش ایران در زمان رضا شاه سازمانی تازه تاسیس بود که مسلما ایراداتی هم داشت ولی باید توجه کرد که همین ارتش ظرف ۳۰ سال بعد به ارتش چهارم دنیا تبدیل شد. یاد افسران و درجه داران دلیر ایران چه در قبل و چه در بعد از انقلاب گرامی باد که اگر نبودند حتما وضعی غیر از این داشتیم. و اما در باب ....

Sep 3rd
Reply (3)

Hamid Moosavi

درود بر خاندان ایرانساز، اگر همین ارتش ولو با تمام مسائلی که نویسنده در کتاب عنوان کرد نبود، معلوم نبود در سالهای بعد حکومت پهلوی دوم و همچنین جنگ ایران و عراق در سال ۵۹ چه بر سر ایران می آمد. با تمام این حرفها ارتش ایران در زمان رضا شاه سازمانی تازه تاسیس بود که مسلما ایراداتی هم داشت ولی باید توجه کرد که همین ارتش ظرف ۳۰ سال بعد به ارتش چهارم دنیا تبدیل شد. یاد افسران و درجه داران دلیر ایران چه در قبل و چه در بعد از انقلاب گرامی باد که اگر نبودند حتما وضعی غیر از این داشتیم. و اما در باب ....

Sep 3rd
Reply

Hamid Moosavi

درود بر خاندان ایرانساز، اگر همین ارتش ولو با تمام مسائلی که نویسنده در کتاب عنوان کرد نبود، معلوم نبود در سالهای بعد حکومت پهلوی دوم و همچنین جنگ ایران و عراق در سال ۵۹ چه بر سر ایران می آمد. با تمام این حرفها ارتش ایران در زمان رضا شاه سازمانی تازه تاسیس بود که مسلما ایراداتی هم داشت ولی باید توجه کرد که همین ارتش ظرف ۳۰ سال بعد به ارتش چهارم دنیا تبدیل شد. یاد افسران و درجه داران دلیر ایران چه در قبل و چه در بعد از انقلاب گرامی باد که اگر نبودند حتما وضعی غیر از این داشتیم. و اما در باب ....

Sep 3rd
Reply

Hamid Moosavi

درود بر خاندان ایرانساز، اگر همین ارتش ولو با تمام مسائلی که نویسنده در کتاب عنوان کرد نبود، معلوم نبود در سالهای بعد حکومت پهلوی دوم و همچنین جنگ ایران و عراق در سال ۵۹ چه بر سر ایران می آمد. با تمام این حرفها ارتش ایران در زمان رضا شاه سازمانی تازه تاسیس بود که مسلما ایراداتی هم داشت ولی باید توجه کرد که همین ارتش ظرف ۳۰ سال بعد به ارتش چهارم دنیا تبدیل شد. یاد افسران و درجه داران دلیر ایران چه در قبل و چه در بعد از انقلاب گرامی باد که اگر نبودند حتما وضعی غیر از این داشتیم.

Sep 3rd
Reply

Hamid Moosavi

درود بر خاندان ایرانساز، اگر همین ارتش ولو با تمام مسائلی که نویسنده در کتاب عنوان کرد نبود، معلوم نبود در سالهای بعد حکومت پهلوی دوم و همچنین جنگ ایران و عراق در سال ۵۹ چه بر سر ایران می آمد. با تمام این حرفها ارتش ایران در زمان رضا شاه سازمانی تازه تاسیس بود که مسلما ایراداتی هم داشت ولی باید توجه کرد که همین ارتش ظرف ۳۰ سال بعد به ارتش چهارم دنیا تبدیل شد. یاد افسران و درجه داران دلیر ایران چه در قبل و چه در بعد از انقلاب گرامی باد که اگر نبودند حتما وضعی غیر از این داشتیم.

Sep 3rd
Reply

Hamid Moosavi

درود بر خاندان ایرانساز، اگر همین ارتش ولو با تمام مسائلی که نویسنده در کتاب عنوان کرد نبود، معلوم نبود در سالهای بعد حکومت پهلوی دوم و همچنین جنگ ایران و عراق در سال ۵۹ چه بر سر ایران می آمد. با تمام این حرفها ارتش ایران در زمان رضا شاه سازمانی تازه تاسیس بود که مسلما ایراداتی هم داشت ولی باید توجه کرد که همین ارتش ظرف ۳۰ سال بعد به ارتش چهارم دنیا تبدیل شد. یاد افسران و درجه داران دلیر ایران چه در قبل و چه در بعد از انقلاب گرامی باد که اگر نبودند حتما وضعی غیر از این داشتیم. و اما ...

Sep 3rd
Reply

Hamid Moosavi

درود بر خاندان ایرانساز، اگر همین ارتش ولو با تمام مسائلی که نویسنده در کتاب عنوان کرد نبود، معلوم نبود در سالهای بعد حکومت پهلوی دوم و همچنین جنگ ایران و عراق در سال ۵۹ چه بر سر ایران می آمد. با تمام این حرفها ارتش ایران در زمان رضا شاه سازمانی تازه تاسیس بود که مسلما ایراداتی هم داشت ولی باید توجه کرد که همین ارتش ظرف ۳۰ سال بعد به ارتش چهارم دنیا تبدیل شد. یاد افسران و درجه داران دلیر ایران چه در قبل و چه در بعد از انقلاب گرامی باد که اگر نبودند حتما وضعی غیر از این داشتیم. و اما ...

Sep 3rd
Reply

Hamid Moosavi

درود بر خاندان ایرانساز، اگر همین ارتش ولو با تمام مسائلی که نویسنده در کتاب عنوان کرد نبود، معلوم نبود در سالهای بعد حکومت پهلوی دوم و همچنین جنگ ایران و عراق در سال ۵۹ چه بر سر ایران می آمد. با تمام این حرفها ارتش ایران در زمان رضا شاه سازمانی تازه تاسیس بود که مسلما ایراداتی هم داشت ولی باید توجه کرد که همین ارتش ظرف ۳۰ سال بعد به ارتش چهارم دنیا تبدیل شد. یاد افسران و درجه داران دلیر ایران چه در قبل و چه در بعد از انقلاب گرامی باد که اگر نبودند حتما وضعی غیر از این داشتیم. و اما در باب ....

Sep 3rd
Reply

Fariba Emami

هرچه کنی به خود کنی، هر همه خوب وبد کنی

Sep 2nd
Reply

Mahshad

زندگی کبرا عمیقا من رو غمگین کرد جوری که با روایت پایان کار کبری چند دقیقه تو بهت بودم دلم میخواست براش سال های همراه با شادکامی رقم بخوره خود نویسنده هم بعد از کبری انگار که زندگی نقطه خاصی نداشت باقی عمر رو خلاصه کرد کبری جعفر و حسن این سه نفر واقعا سوختن. ای کاش میشد فهمید حسن چی شد اصلا چی بهش گذشت.

Aug 27th
Reply

Mahshad

سلام اقای مهرابادی ممنون از زحمات شما کارتون عالی بود خوانش شما به ارزش این کار افزود ،فقط این سوال برای من باقی موند که سرنوشت حسن چه شد ایا تو بقیه کتاب های اقای شهری صحبتی از ایشون شد؟

Aug 27th
Reply

Artan

بابت زحمتون خیلی ممنون

Aug 25th
Reply

Mahshad

حسن چی شد ؟ پیش کی موند؟ نه تو خوته جواهر حرفی بود ازش نه خونه کبری

Aug 21st
Reply

Masih Nikpar

امروز برای چندمین بار دوباره دارم از اول گوش میدم امیدوارم دوباره داستانهای زیبایی با صدای دلنشین شما بشنوم❤️

Aug 21st
Reply

Artan

عالی بود مثل همیشه

Aug 18th
Reply

Artan

عالی بودش روایت خود داستان

Aug 14th
Reply

مصطفی

از هزار سال پیش تا الان حداقل شصت تا هفتاد درصد زن‌های این مملکت درگیر این فلاکت ها و ظلم ها بودن.و علت این موضوع جهل و بی سوادی این زنان بوده.جهل و بی سوادی زن برای مردها خیلی با ارزش بوده.جوری که آگاه سازی زنان جامعه همیشه مخالفان سرسختی داشته.واقعا باعث خوشحالیه که زنان دوره ی ما آگاه و فهمیده هستن و برای حقوقشون مبارزه میکنن.مسیر درخشش و سلامت هر جامعه از آگاهی و بیداری زنان اون جامعه میگذره.زنان آگاه فرزندان آگاه رو پرورش میدن و اونها جامعه ای سالم رو میسازن

Jul 28th
Reply (1)

مصطفی

آقای شهری چه آدم دنیا دیده و متفکری بودن.روحشون شاد.

Jul 27th
Reply