DiscoverRadio chehrazi - رادیو چهرازی
Claim Ownership
Radio chehrazi - رادیو چهرازی
Author: radio chehrazi
Subscribed: 106,881Played: 2,254,066Subscribe
Share
© radio chehrazi
Description
رادیو چهرازی پادکستی است که در سال ۱۳۹۲ ضبط شد. ایده ی آن این است که گویی عده ای از بیماران آسایشگاه چهرازی (ابراهیم چهرازی) رادیویی ضبط می کنند. داستان زندگی چند نفر به نام های علی، حبیب، جمشید و دلبر (دختری که همه ی بیماران آسایشگاه عاشق او هستند) با کاراکتر هایی به یاد ماندنی و دوست داشتنی با موضوعات احساسی و اجتماعی در یک آسایشگاه روانی واقع در تهران است.
https://anchor.fm/s/91e1a78/podcast/rss
https://anchor.fm/s/91e1a78/podcast/rss
27 Episodes
Reverse
اینستاگرام چهرازی را دنبال کنید:
https://instagram.com/chehrazi_radio
اینستاگرام چهرازی را دنبال کنید:
https://instagram.com/chehrazi_radio
اینستاگرام چهرازی را دنبال کنید:
https://instagram.com/chehrazi_radio?igshid=1edjegufc4ixi
Radio chehrazi
اینستاگرام چهرازی را دنبال کنید:
https://instagram.com/chehrazi_radio?igshid=1edjegufc4ixi
Last episode of Radio chehrazi - رادیو چهرازی
Last episode of Radio chehrazi - رادیو چهرازی
بسم الله الرحمن الرحیم برنامه های ما الان هنوزم فرود تدریجی میشه این برنامه گنگ خاب دیده رشت وقزوین(سه بار)امل بابل قایمشهر(سه بار)همدان شیش بعد از ظهر حرکته(دو بار)پاوه مریوان سنندج سوارشو(دو بار)چالوس ا فرعی(دوبار)ایوب ببند درو ایوب بوفه جا داری؟چن نفر بوفه جا داری ای جان ای جان ای جان دارم میرم ب تهران (چهار بار)_خب حرف حساب شما چیه اقا حرف حسابمو که ده دفه گفتم بلیت میخام واسه تهران تیبیتی یا ایران پیما فرق نداره _ببین عزیزم ما اینجا کار و گرفتاری زیاد داریم اینهمه مسافر منم ده دفست که دارم به شما توضیح میدم اینجا تهرانه تهران به تهرانم خط نداره ینی چی بلیت تهران میخام ,اره گفتی همه میگن ولی من حواسم جمعه کجاش تهرتنه حرف الکی میزنی یه بلیت بنویس ما میخایم بریم تهران ناهار نمازم نگر داشتی بگو من یه بیرون برم _ببین دیوونه ای مشکلی چیزی داری؟عجبا ما بعد یه عمر باید به تو ثابت کنم دیوونه ایم یا چی_خب پ چی میخای یه ساعته مصدقه ما شدی تو ببین انتظامی جون هرچی مرده ما واسه خودمون معقول دیوونه ای بودیم همه میدونن بعد حبیب اسایشگا دیگه.موندن نداشت خوشبخت شده بود ما جامونده بودیم هر روز ارزو میکردیم کاش مام مث اونا راحت کلکمون کنده شه جوون میکندیم تنهایی مدیریت دید بغ کردیم گفت اقا مرخصی جای شما دیگه اینجا نیست گفتیم واسه چی گفت اینجا جای حال خوباست شما مرخصی باس بری بیرون قاطی بقیه_مدیریت خب راس گفته دیگه لابد حالت بهتر شده دورت تموم شده مرخصت کردن دیگه حالا چرا اومدی,یخه مارو گرفتی ؟در اهنی رو پشت سرمون بستن به خودمون گفتیم پسر یه زندگی تازه اومدی تماشا بفرما برو دنیای تازه رو کشفش کن رها کن اسایشگا رو شایدم جای ت نبوده اصن از اول خیلی نگا کردیم ادما رو دیدیدم رنگو وارنگ ببین مامور میگم این ادمم واقعا جونور عجیبیه ها همش جمع اضداده رسیدیم به یه صنمی گفتیم بریم یادحبیب و دلبر بریم عاشقش شیم دلمون وابشه رسیدیم دمش گفت من لزبینم گفتیم چی گفت دگر باش دنبال شما نیستم به کنار دستیش گفتیم خب حالتون چطوره چخبرو اینا گفت منم همونم گفتیم پس اون قبلیاش پس چی شدن گفتن اونا دیگه کم پیدا میشن کجا بودی شما اقا جلو تر گشنمون شد رسیدیم به یه قلچماقی از فرط چاقی نفسش بالا نمی اومد گفتیم بش یه گاز از ساندویچت به ما هم میدی گفت میدم اما شما دعا کن بیشتر گیرم بیلد گفتیم دعای ما که کارگر نیس اما حالا مگه بازم میخای گفت ادم ساده واسه تو خوبه هر چی گنده ت باشه پس موندش چرب تره وایسا این اب داغ وصل شه خودت میگی خدا رو شکر جون تو بهمون بر خورد یه نگاهی دور کردیم دیدیم خلق الله وایسادن یارو جلو دس یارو که خورده هاش بریزه گفتیم اقا امروز اصن روزه جلو تر رسیدم جلوی ی بلندی دیدیم یه سیخی از وسط یک ابر تیره و تار زده بیرون پرسیدیم داداش این چیه گفت تهرانه گفتبم اخ اخ همون تهرانه گفت مگه یکی دیگم هس گفتم شما داری,میری تو الان نمیری گفت بر پدر این دولت نمک کوفت شهرداری گربه ماهی سگ رو سگ بند نمیشه گفتیم شهرداری کثیف کرده گفت کثیف که نه ولی تمیزم نمیکنه گفتیم اقا بیا دو قدم با هم بریم من قضیه الودگی رو کامل برات بشکافم گفت نه دیرمه باس برم سوار ماشین شد گفتیم مارم میرسونی تا وسط شهر گفت نه فقط فرشته جلو تر دیدم مردم جمع شدن پشت شیشه مغازه صوتی تصویری گفتیم عزیزم چیشده تجمع کردید گفت المپیکه میخان کشتی رو حذفش کنن یه لعتی تو دلمون به دل سیاه شیطوونه حرومزاده حواله کردیم گفتیم مگه دست اوناست که حذف کنن گفت تماشاچی نرفته بلیتا مونده توجیه اقتصادی مخارج و لندنو قطرو کارد و سیخو مواد منفجره گفتیم خب حالا چی رو نگه داشتن گفت رقص بانوان در استخر با توپ و پاشون بیرون از استخر گفتیم این اسمشه گفت اره مث اینکه شما المپیکو دنبال نمیکنی هاا شاغال ,جلوتر رسیدیم به قهوه خون هشتاد و هشت دیدیم جوونا با اورکتو ته ریش نشستن بحثو عرقیلت گیاهی خاستیم بگیم ینی مام اهل بخیه ایم رفتیم جلو گفتیم داداش چتوری این یارو جنبش و اینا چیشد اخر گفت خوبه اونم هست با درس دخترش خونن گفتیم خب صداشون میکردن اونام میومدن امشب گفت بیرون نمیتونن بیان گرفتن گفتیم تا کی حالا باد چکار کرد گفت اقا هر کاری بخای بکنی مصداقه خشونته از مسیر اعتدال درمیره فضای چیز بهم میخوره ما از طریق تدبیر و امید اونور داریم تو فیس بوک استادش میکنیم یه تفی تودلمون به دمب شیطون کردیم گفتیم راستی شنیدی دارن کشتی رم دارن حذفش میکنن گفت اره وای وحشتناکه-شما تا صب میخای اینجا بشینی خاطره بگی!بالاخره نگفتی چی میخای اینجا تو بابا انتظام اومد بگم ما گم شدیم اینا کین بابا ما اشتباهی بیرونیم این کجاش تهرانه از وقتی مرخص شدیم انگار خاب میبینیم ولی لالیم عالمم همه کر هیشکیو دیگه نمیشناسیم مارو برگردون تهروون پول بلیطشم خودم
برنامههای ما الان «فرود تدریجی» میشه. اینبرنامه: «در رد نظریهی وسترنمدیسن» یا «خداحافظ دلبر».چی شدی؟- همه میدونن ما خیلی ساله تو آسایشگاهایم جمشید. ما قبل همه اومدیم. واسه خودمون پخی بودیم. یعنی فارسیمون خوب بود، یه دستی هم توو ریاضی داشتیم. تقلید صدا، گروه سرود، مسابقات خط، نقاشی، همهچی اول میشدیم. راه میرفتیم گردن افراشته، اینور حیاط به اونور. تو بگو اگه اینقد محل به دنیا میذاشتیم. یادته؟ یادت رفته از بس دیگه نبودیم. کمی یادمه. چته؟ چرا آوردنات بهداری؟ لابد باز رفتی پیش اون دکتر فوفوله، بهت آنژکسیون داده؟ آره؟ جوان اول آسایشگاه بودیم؛ تا دلبر اومد. گفتیم خب منطقیه دیگه، یه خانومی با این کمالات، بافتنی، لاک قرمز، خوشگل، عین ماه، ما هم که اونجور، باید عاشقش شیم دیگه. اومد قبل اینکه سلام کنه، گفتیم شمایلت چه نیکوست،خندید، گفت مال شما بهتره. رفت. هفتهی بعد باز دیدیماش. گفتیم اسمتون چی بود؟ گفت دلبر که جان فرسود از اوگفتیم مگه تو هم بلدی؟گفت اسممه. رفت.عین رفتن جان از بدن دیدم که جانم میرود.غذا چی خوردی؟ قبل ناهارم خوردی آخ آخ قرصه؟ ناهار چی داشتین بزن بالا…از فردا دیگه نشد از یادش منفک بشیم. هی نگاش کردیم نشستیم روبهروش، هی از دور پاییدیم، واسش زیرلبی دوبیتی گفتیم، رفت وُ اومد کردیم، طنز پارسی انداختیم در جلوت و خلوت، راه رفتیم روو ریل ِنیلبکِ مهرههای پشت،کودکان توامان آغوش خویش وقتی کسی حواسش نبود. توو گرماسرما شبان وُ روزان پشت خط موزائیکا جلو شمشادا وایساده خوابیدنا نیمهشبا، قمرها، عقربها،دو سیگار یه کبریتا. تو رم خیلی اسیر کردیم، باس ببخشی. اما نحسی افتاده بود. هرچی آب میجُستیم تشنگی گیرمون میاومد. واسه چی؟ تو فهمیدی؟ والا منم نفهمیدم. اینا داروهاته که فوفوله داده بهت؟ بابا نخور این شیمیایی رُ. صپ پا میشی قرص، ظهر قرص، شب شربت. اصن تو میدونی اینا چیه هی میندازی بالا؟آخر یهروز رفتیم دماش، بش گفتیم: ببخشید، چته؟ گفت: ها؟ چطوری؟ چی؟ با منی گفتیم بابا صاحب حسن در وفا کوش، اینقد خودتُ نگیر، ما خیلی ساله اینجاییم، تو که اولی نیستی ولی ارزش نداره. نرفت توو خرجش. هی اونورُ نگا میکرد.فکر کردیم نکنه دنبال دوماد مو فرفریاس. نکنه موی ما حالا مُد نیست. نکنه ظهر پیاز زیاد خوردیم نکنه اون بیت آخریه زیادی بوده نکنه میخواد قیمتُ زیاد کنه. نکنه دیوونهس. نکنه یهچیزایی هست ما نمیدونیم. یادته اونروز تو راهرو زدی توو گوشم جمشید؟ گفتی بیدار شو از خواب آدم ساده، خبری نیست. شبش رفتیم توو اتاق، کردیماش توو قاب، گذاشتیم بالای طاقچه.ببین اینا که خاکه؛ خاک سفید. فشار میدن، گردش میکنن میگن داروست. ولی کلکهراینا حال هیشکیُ خوب نمیکنه.بذار حالا من یهتجویزی برات بکنم پشیمون نمیشی. ببین میدونی توو این قوطی چیه؟ هومیوپاتی بگو.. حمیرا! حبیب بالاخره ما یه رفیق بیشتر نداریم که. باس گوش میکردیم دیگه. سخت هم بودا ولی کردیم. دیگه بوسیدیم گذاشتیم کنار. کنار که نه، روو طاقچه. اما خب نمیشد دیگه. هی میدیدیماش، یهوجب آسایشگاست. یا خبرشُ میشنیدیم در وُ بیدر. هی هوایی میشدیم. جمشید از روت خجالت میکشم. قولمُ شکستم، روم نشد بت بگم، ده بار رفتم نگاش کردم. تازه اینکه چیزی نیست، حرفم باش زدم. جدیدا جوابمُ نداد. دیگه نگفتم بهت اینا رُ. ببین اینا با دست درست شده. ترکیب چیه؟ مث وسترنمدیسن ناشناخته نیست. روشنه. پرسیاووشون شاتره با برگ مو، جوز هندی، جعفر جوزانی، اسپاسم، زرد کوه، تب سرد، سگ زرد، پدرسگ، منحیثالمجموع ابنسینا، زامیاد، زانیار، زانیار سر بازی ِ سُر بازی، سر سربازی را شکست! اینا رُ با دست قلقلی میکنی، میشه هومیوپاتی. بنداز بالا فورا شفا میگیری. ببین حبیب، دلبر چرا نیومده بالاسرت؟ میخوای صداش کنم؟دلم درد نگرفته جمشید. نگران شدم چرا درد نگرفته. بت قول داده بودم؛ درست، اما نمیتونستم ازش جدا شم. یا هی از دور نگا کنم می با دیگران خوردهست وُ با ما سر گران دارد.دلبر: اگه برم توو که دیگه نمیتونم بیام بیرون. یعنی میخوام بگم من هوادار زیاد دارما. چشروشنی چی میدی؟ یه اسب با گوشواره. اگه پرسیدن کجاست، چی جواب میدی؟ فقط من؟ یا یکی دیگه هم هست قول منم به کسی نمیگم. اول با پا برم؟ من اولین بارمهها. فک نکنی من از اوناشم. از اولشم میدونستم هیچی توو دلت نیست. حوصلهم سر نره؟ میخوای کاموا ببرم؟ نگا بیرون برفه. میرم درست توو یه شب برفی، برف نو، آروم، شاد، رفتن بهتره، همهْ آلودگیست این ایام.خوردمش امروز. گفتم بیام بهداری نشون بدم. توو دلم باشه خیالم راحته. هرجا میرم هست دیگه؛ دلبر خیالت جمع، درد نمیکنه.فقط دیگه نمیشه دیدش. آخه دانی که چیست دولت دیدار یار دیدن.
هست شب، یکشب ِ دمکرده وُ خاک، رنگِ رخ باخته است. هست شب، آری شب، آری شب، آری شب. شب شب شب شب شب، آقا شب! از لحاظ علمالاختر چرخش اجرام آسمانی به این شکله که طول روز با طول شب فرق داره. لابد عدهای از شنوندگان ما الان میگن اینا کرامات شیخه، ولی عزیز من، ببین حالا من نمیخوام صدامُ بالا ببرم، خب ۲۴ ساعتُ درست از وسط نصف نکردن که. هر زمان میبینی وسطش افتاده یهجا. که البته بعضی از فلاسفهی بینالنهرین میگن این بستگی به اینم داره که وسط رُ چهجوری اصن تعریف کنی. یعنی هرجا که شب از روز جدا بشه، خود اون میشه وسط. یهکم سنگینه بحثاش؛ حالا بههرحال. الان عصرا پنج نشده تاریکه دیگه. از اونورم صبح حوالی شیش وُ هفت روشنه. شما بگو راحت سیزده، چارده ساعت تاریکیه. واسه اونا که طرفدار روز اَن، یا بهقول جوانان امروزی دیپیپل هستن، خیلی سخت میگذره. اما تو آسایشگاه یهفضای خستگی و سیگار و خط موزائیک و سکوتو ایوان واسیلیفسکی حاکمه که موجب میشه شبا اینجا بیشتر طرفدار داشته باشه. حالا من اینا رُ چرا دارم میگم؟ تازه الان بهذهنت رسیده بپرسی؟! خب این واضحه. ببین، شب خودش یهچیزیه. تو شب یهکارایی هست که توو روز نیست؛ مثلن یهچیزی که فورا بهذهن انسان میرسه دیدار ِ یار. دیدار یار بیشترش توو شبه دیگه. توو روز یهحالت معمولی و چه خبر، تو چطوری و مراقبت کن و غیره پیش میآد، انسان اصن مزاجش تباه میشه. شب بهتره، صمیمیـه. اصن توو ادبیات ما هم هست. حالا خودنمایی نباشه، من خیلی دنبال شعر و اینا دنبال میکنم. اشاره زیاده به شب… یا خودِ خواب؛ ببین این بحث خواب خیلی پیچیدهستا. یعنی اون خوابیدن و خواب دیدن و رویای واقعه و صادقه و غیره بهکنار، که یههو چیز میشه میبینه فک میکنه یهخوابی دیده. یا اون قضیهی احتلام جوانان که خودش مفصله! اما شب در عینحال یهفرصتی هم هست واسهی نهخوابیدن. چون ساکته، با خودتی، نگا میکنی میبینی داس نقره وسط آسمان، میگی وای جمشید چی داره میآد بهسرم. یا ورمیداری نشونش میدی به بعضی نفرات، که عمدتن بهیهورشون هم نمیگیرن، اما گاهگداری اگه بگیرن یه اثر خوبی داره. مث حس نشون دادن ماه بهدیگران میمونه. خب این شب دیگه هرچی که طولانیتر باشه واسه اینکارا مناسبتره دیگه. چیه تابستون خوبه؟ ۲۲ ساعت روشنه هوا. شب چی پس؟ والا. بعد حالا میرسیم سر قضیه مهمانی. آقا ما مُردهی مهمانی هستیم! متاسفانه فضای آسایشگاه بهگونهایه که انسان خجالت میکشه بگه آقا بیا بریم مهمونی یهتکونی بدیم، دلمون وا شه. بیشتر زندگیا الان طوری شده تو مسائل هنری و حرفهای بهدردبخوره. ولی گاهی که از دستمون در میره، سر از مهمونی درمیآریم. اون خودش باز توو شبه. شبه دیگه. روز شما مهمونی رفتی؟ دیدی چه غمی هست توو روز؟آفتاب میافته روو فرش، با جورابشیشهای و فامیل وُ اونور، مکافات. اونوخ خود شب باز اگه کوتاه باشه یههو میبینی مهمونی تموم شد، چون چیز اینا دیر میآن همیشه. حالا مفصله. میگم ینی شبِ کوتاه آقا دو ریال ارزش نداره. یهمجموعه مسائل دیگهای هم هست که مختص شبه، منتها تو مجال برنامه نیست. از قبیل فیلم خارجیای سینما فرهنگ، شکست عشقی، شام بریم بیرون، کارای ناجور، دزدی کلاسیک با نقاب و دستکش بیانگشت، تلسکوپ، رصدخانه، راهشیری، اجرام آسمانی. ببین من روو این قضیهی آسمون خیلی تاکید میکنما. بعد، اعتکاف، جوشن کبیر، نون وُ خرما بذاری پشت در فقرا، لباسخواب، نور بالا، اینچیزا همهش توو شبه. بعد از اونطرف شب که خیلی بلند باشه، دیگه اناره وُ گلپر. دون میکنی قشنگ، چیز میکنی، قوسی بهاینشکل. ظهر که انار نمیخورن. یا کتاب حافظ. شما تا حالا ظهر کتاب حافظ خوندی؟ اصن روز باز کنی خوب درنمیآد. اما در عوض شب. الان ببین جمشید اومد گفت یهدونه واسه ما وا کن، گفتم چیه؟ تو فکر دلبری؟ گفت نه، امشب تو فکر همه دیوونههام. که خب طبیعتن دلبرم توش مستتره! وا کردیم، گفت آقا برین گره از زلف یار باز کنین، امشبُ تا میتونین دراز کنین، اگرم اوشون یهمقدار ناز کرد، شما نیاز کنین؛ جهنمِ ضرر! یهشبه دیگه
پاییز که میشه ما بیاختیار میریم اتاقِ جمشید. پاییز یههو میآد، توو یهروز، مثل بهار و بقیه. صپ زود بیدار میشی میبینی حیاط شده طوفان رنگ و رنگ که برپا در دیده میکند. ما هم مثل عوامالناس، مثل سیاوش قمیشی و کریستی برگ عقیده داریم پاییز دلگیره. شباش صدای بوف میآد. به جمشید میگیم: سر معرکه مهمون نمیخوای دلمون گرفته؟ میگه: بابا کجاش دلگیره؟ نگا نارنگیا رُ ، نگا نارنجیا رُ ، بهزبانِ حال با انسان سخن میگه. خرمالو رُ ببین. میگم: جمشید نارنجی چیه؟ مهر، آبان، وای از آذر؛ چهجوری بگذرونیم امسالُ ؟ تولد جمشید آبانه. خب معلومه خوشش میآد. راه میره میگه: دنیا یعنی محاسنِ پاییز. میگم: خب مثلا چارتا مثال بزن از این محاسن. میگه دلبر لباس قشنگا رُ از توو گنجه درمیآره، پایین کمی لخت، بالا کت و کلفت، آدم حظ میکنه. میگم: اولا چشتُ درمیآرما، دوما اینکه نصفش معایبه، حیف تابستون نبود که همهش لخت؟ یه چای میریزه میذاره جلومون، میگه: حالا دلبر هیچی، شبا رُ چی میگی؟ مگه تو خودت عاشق شبا نیستی؟ پاییز همهش شبه دیگه. نصف روز غروبه. میگم: آقا ما دو سّاعت شب بسّمونه، زیادم هست. میخوایم زودتر بیدار شیم تموم شه. یه چراغی میذاریم اون گوشه تاریکروشن میشینیم ستاره میشمریم تا سحر چه زاید باز. میگه چایی از دهن افتاد. جمشید اگه پاییز اینقدی که تو میگی خوبه، چرا ما هر سال روز اول پاییز دلمون خالی میشه؟ همه به این زردی و نارنجی نگاه میکنن حالشون جا میآد، چرا ما بلد نیستیم؟ چرا همه رفته بودناشون رُ میذارن برا پاییز؟ چرا پاییز هیشکی برنمیگرده؟ جمشید یه سیبیل نازک داره، سفید شده، خیــــلی ساله اینجاس، همهی پاییزای آسایشگاه رُ دیده. میگه: این درخت بزرگه نا نداره، وگرنه بهت میگفتم پادشاه فصلها یعنی چی. میگم: جمشید یادته هفهش ده سال پیشا، این زن و شوهر اتاق بغلیه رُ ؟ یارو سیبیل از بناگوش دررفته رُ میگم، واسه خودش هیبتی داشت قدیما، خوب باهم چسبیده بودن، آبان بود یا آذر، ماه آخر پاییز، که مدیریت قدیمی درُ با لگد شکست رفت توو، دید دست همُ گرفتن، تیکه و پاره، رفتن که رفتن. پاییز نبود؟ یه قلپ چای میخوره، میگه: آره یادمه. جمشید اون یارو که ته راهرو میشست، سرشُ میکرد تووحقوقبشر چی؟ همین وختا بود دیگه. بهش میگفتیم داداش حیف تو نیست؟ برو دنبال یه کار آبرومند. یه کلمه هم حرف نمیزد، هی فقط یواش میگفت: همینه آبرو. لاغر بود. اصن نفهمیدیم چرا آوردنش قاطی ما. یادته در حیاطُ زدن، رفتیم وا کردیم، کسی نبود. گذاشته بودنش پشت در، بیحقوق، با چشِ بسته، آبروشم دستش بود. پاییز بود بابا.جمشید پا میشه میره کنار پنجره، فک میکنه ما حالیمون نیست. هرسال همینه کارش. میگم: جمشید ما چرا تا این زرد و قرمزا رُ میبینیم بند دلمون پاره میشه؟ پس کدوم رنگا قراره حال ما رُ خوب کنن ما مرخص شیم بریم پی کارمون؟ اون یکی رُ یادته رشید بود؟ دستاشُ تکون میداد. با عینک و سر فرفری وسط راهرو میگفت: لبت کجاست که خاک چشم بهراه است. یهبارم خیال کردیم داره واسه دلبر میخونه، نزدیک بود سیراب شیردونش کنیم. چی شد اون؟ عشق صف نونوایی بود. هرچی از مدیریت پرسیدیم جواب سربالا داد. پاییز نبود؟ همین وختا بودا جونِ تو، که دیگه از نونوایی برنگشت، آخرم ورداشتن یه ورق کاغذ چسبوندن پشت شیشه، که خودسر شده، اشتباه شده باس ببخشین. آدم بهدلش چطوری حالی کنه که اشتباه شده؟ جمشید نشسته رو زمین، کنار دیوار، تکیه داده، خیره به روبهرو. عین هر سال. میشینم کناردستش، پای دیوار، میگه وردار یه نارنجی بزن رها کن این حرفا رُ . دوتا پر نارنجی میذاریم کف دستمون، دراز میکنیم جلوش، بیا تو هم بزن. یارو غریبههه میگه: چیه؟ با کی کار داری؟ میگم: جمشید خودتُ لوس نکن بابا، نارنجی رُ بزن بلند شو بریم توو حیاط. میگه: جمشید کیه دیوونه؟ بده بینم اون داروی نظافتُ، خودتم برو پی کارت. اللهم صل علی محمد و آل محمد… نشسته، تکیه بهدیوار، میگم: اگه نیای تنها میرمـا. تولد جمشید آبانه. عین همون آبانی که هرچی در زدیم وا نکرد. نشست کنار دیوار، خیره موند تا پایــــیز هر سال. رفتیم به مدیریت گفتیم: ببخشین چرا اسم جمشید ُ توو این کاغذتون ننوشتین؟ گفت: جمشید کدوم بود؟ گفتیم: همون که تولدش آبانه. حالا هم آبانه دیگه. پس چرا نیست؟ اینم پاییز. جمشید میگه: یه چای دیگه بریزم؟ میگم: چای نمیخوام، بیا بیشین پاییز خیلی یادت ُ میکنم. از پنجره اتاق میبینماش وسط حیاط، زردا و نارنجیا رُ با پا هم میزنه، میخنده، میخونه: پادشاه فصلها پاییز…
Latest episode of Radio chehrazi - رادیو چهرازی
Latest episode of Radio chehrazi - رادیو چهرازی
Latest episode of Radio chehrazi - رادیو چهرازی
Latest episode of Radio chehrazi - رادیو چهرازی
Latest episode of Radio chehrazi - رادیو چهرازی
Top Podcasts
The Best New Comedy Podcast Right Now – June 2024The Best News Podcast Right Now – June 2024The Best New Business Podcast Right Now – June 2024The Best New Sports Podcast Right Now – June 2024The Best New True Crime Podcast Right Now – June 2024The Best New Joe Rogan Experience Podcast Right Now – June 20The Best New Dan Bongino Show Podcast Right Now – June 20The Best New Mark Levin Podcast – June 2024
United States
چهار سال گذشت الان دیگه همه مون توی چهررازی زندگی می کنیم
دیدی رفتین
hi
🍂🍂🍊🍊🧡💛🧡💛 عالی بود
دوستان این آهنگ پس زمینه این اپیزود رو کسی داره معرفی کن یا بفرسته برام ؟ هرچی میگردم پیداش نمیکنم
چهرازی خوبه.
چه بی نظیرید شما❤️ خوش برگشتین
یکی از بهترین قسمت های چهرازی
چرا انقد تنده
پاییز 🧡 و این پادکست نوستالژی
یکم علی بندری گوش بده لطفا...
امسالم پاییز مثل هرسال رادیو چهرازی میطلبه:)
به رسم هر سال اولین روز پاییز...
دانلود و پخش نمیشن چرا؟؟
👍🏻❤️ فوق العاده، فقط همین...
دانی که چیست دولت؟دیدار یار دیدن🩶
راوی چه کسی ؟ چرا جاهایی از روایت خودش را از مردم جدا می کنه؟ ابراهیم کیست؟
چرا جاهایی از روایت راوی خودش را از خلق جدا می کن؟ چه کسانی هستند این راوی و ابراهیم؟
پاییز دلگیره. شباش صدای بوف میآد.
شاهکار