Discover
روهین کودک
روهین کودک
Author: Roohin Group
Subscribed: 39Played: 978Subscribe
Share
© Roohin Group
Description
به «روهین» خوش آمدید! پاتوق قصههای شبانه برای بچههای باهوش و باحال فارسیزبان. **این قصهها به طور ویژه برای کودکان عزیز زیر هفت سال آماده شده است.** ما هر شب ساعت ۸:۳۰، با یک داستان شاد و جذاب به دنیای خیال سفر میکنیم؛ از سرزمینهای جادویی تا سیارههای دور و قصههای حیوانات بازیگوش. «روهین» یک ماجراجویی شنیدنی همراه با موسیقیهای شاد و رویایی، درست قبل از خواب، برای ساختن حال خوب و خوابهای رنگی شماست.
26 Episodes
Reverse
تا حالا فکر کردهاید جورابهای گمشده کجا میروند؟
جورابهای کیوان هر روز جایی گم میشوند؛ تا اینکه کشف میکند یک موجود کوچولو و گرسنه در اتاق بههمریختهاش زندگی میکند که فقط یک چیز دوست دارد: جورابهای بههمریخته!
در این قصه یاد میگیریم:
🌱 میآموزیم که وسایل خود را مرتب بگذاریم تا پیدایشان کنیم.
🌱 یاد میگیریم اگر چیزی را گم کنیم، برای خودمان و دیگران دردسر ایجاد میشود.
🌱 به یاد داشته باشیم که نظم داشتن کمک میکند کارهایمان سریعتر و راحتتر انجام شود.
👇🏻👇🏻 دعوت از شما 👇🏻👇🏻
اگر این قصه را دوست داشتید، لطفاً پادکست «روهین کودک» را در <a href="https://castbox.fm/channel/id6791171">کستباکس</a>، <a href="https://podcasts.apple.com/podcast/id1847704367">اپلپادکست</a>، <a href="https://open.spotify.com/show/7I6lBRujp76kw3w4DhJDJX">اسپاتیفای</a> یا هر اپلیکیشنی که ما را میشنوید، دنبال (Subscribe/Follow) کنید. امتیاز دادن (⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️) شما به ما کمک میکند تا بچههای بیشتری این قصههای شب را بشنوند.
راز قارچ آبی: آیا قارچها حرف میزنند؟
آقا موشه که از همه چیز میترسید و فقط بلد بود فرار کنه، یه روز یه قارچ آبی عجیب پیدا میکنه که یه صدای عجیبتر داره: «بوووم!»…
در این قصه یاد میگیریم:
🌱 یاد میگیریم که دروغ گفتن باعث میشود دوستانمان را از دست بدهیم.
🌱 میآموزیم که نباید برای اینکه مهم باشیم، به دیگران دروغ بگوییم.
🌱 به یاد داشته باشیم که دروغِ ما همیشه آشکار میشود.
🌱 یاد میگیریم که عاقبت دروغگویی، تنهایی و پشیمانی است.
👇🏻👇🏻 دعوت از شما 👇🏻👇🏻
اگر این قصه را دوست داشتید، لطفاً پادکست «روهین کودک» را در <a href="https://castbox.fm/channel/id6791171">کستباکس</a>، <a href="https://podcasts.apple.com/podcast/id1847704367">اپلپادکست</a>، <a href="https://open.spotify.com/show/7I6lBRujp76kw3w4DhJDJX">اسپاتیفای</a> یا هر اپلیکیشنی که ما را میشنوید، دنبال (Subscribe/Follow) کنید. امتیاز دادن (⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️) شما به ما کمک میکند تا بچههای بیشتری این قصههای شب را بشنوند.
قورباغهای که میخواست خروس شود!
تا حالا دیدین یه قورباغه جای خروس رو بگیره؟ «قورباغهای که قوقولی بلد نبود» داستان سبزکه که میخواست صبح زود همه رو بیدار کنه؟
در این قصه یاد میگیریم:
🌱 یاد میگیریم که هر کسی برای انجام کاری ساخته شده است.
🌱 میآموزیم که نباید سعی کنیم کار دیگران را تقلید کنیم.
🌱 به یاد داشته باشیم که هر حیوانی، خانه و محیط زندگی مخصوص به خودش را دارد.
🌱 یاد میگیریم که کارهایی را انجام دهیم که در آنها توانایی و مهارت داریم.
👇🏻👇🏻 دعوت از شما 👇🏻👇🏻
اگر این قصه را دوست داشتید، لطفاً پادکست «روهین کودک» را در <a href="https://castbox.fm/channel/id6791171">کستباکس</a>، <a href="https://podcasts.apple.com/podcast/id1847704367">اپلپادکست</a>، <a href="https://open.spotify.com/show/7I6lBRujp76kw3w4DhJDJX">اسپاتیفای</a> یا هر اپلیکیشنی که ما را میشنوید، دنبال (Subscribe/Follow) کنید. امتیاز دادن (⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️) شما به ما کمک میکند تا بچههای بیشتری این قصههای شب را بشنوند.
در شهری که سقف خانهها میریزد و مادرها به آسمان میروند، نورا مانده و عروسکش و یک آرزوی بزرگ. او منتظر است تا به جایی برود که مادرش آنجاست. امشب، ستارهی نورا تبدیل به یک قایق نجات میشود تا او را از بین تاریکیها عبور دهد. اما نورا نگران پدرش است... ستاره چه خبری برای او دارد؟ قصهی امشب، روایتی غمگین اما پرستاره از پرواز بچهها به سوی آسمان است.
🌱 یاد میگیریم که جای آدمهای خوب و مهربان، در آسمان و پیش خداست.
🌱 میآموزیم که کسانی که دوستشان داریم، همیشه مراقب ما هستند حتی اگر آنها را نبینیم.
🌱 به یاد داشته باشیم که در بهشت، خانوادهها دوباره کنار هم جمع میشوند.
🌱 یاد میگیریم که کودکان حتی در شرایط سخت هم میتوانند قوی و صبور باشند.
🌱 میآموزیم که دنیا پر از ستارههای زیبایی است که راه را به ما نشان میدهند.
👇🏻دعوت از شما 👇🏻
اگر اين قصه را دوست داشتيد، لطفاً پادكست «روهين كودک» را در <a href="https://castbox.fm/channel/id6791171?utm_source=podcaster&country=us">كستباكس</a>، <a href="https://podcasts.apple.com/us/podcast/%DA%86%DB%8C-%D8%A8%DA%AF%DB%8C%D9%85-%D8%AE%D9%88%D8%A8%D9%87/id1847704367?i=1000732861361">اپلپادکست</a>، <a href="https://open.spotify.com/show/7I6lBRujp76kw3w4DhJDJX">اسپاتيفاى</a> يا هر اپلیکیشنی كه ما را میشنويد، دنبال (Subscribe/Follow) كنيد. امتياز دادن (⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️) شما به ما کمک میکند تا بچههاى بيشترى اين قصه هاى شب را بشنوند.
«خوش به حالت که بال داری!»، «خوش به حالت که میپری!» آرام، لاکپشت کوچولوی قصه ما، حسابی از خونهی سنگین و سنگی روی دوشش خسته شده. اون با حسرت به پرواز کفشدوزک و پریدن ملخ نگاه میکنه. اما وقتی آسمون سیاه میشه و یه طوفان ترسناک شروع میشه، آرام میفهمه که خدا بهترین هدیه رو به اون داده. به نظرتون اون هدیه چیه؟
🌱 یاد میگیریم که هر موجودی، تواناییهای مخصوص به خودش را دارد.
🌱 میآموزیم که نباید خودمان را با دیگران مقایسه کنیم و حسرت بخوریم.
🌱 به یاد داشته باشیم که چیزهایی که داریم (مثل لاکِ لاکپشت)، بسیار باارزش هستند.
🌱 یاد میگیریم که خانه، بهترین و امنترین پناهگاه در سختیها است.
🌱 میآموزیم که خداوند هر کسی را به بهترین شکل آفریده است.
👇🏻دعوت از شما 👇🏻
اگر اين قصه را دوست داشتيد، لطفاً پادكست «روهين كودک» را در <a href="https://castbox.fm/channel/id6791171?utm_source=podcaster&country=us">كستباكس</a>، <a href="https://podcasts.apple.com/us/podcast/%DA%86%DB%8C-%D8%A8%DA%AF%DB%8C%D9%85-%D8%AE%D9%88%D8%A8%D9%87/id1847704367?i=1000732861361">اپلپادکست</a>، <a href="https://open.spotify.com/show/7I6lBRujp76kw3w4DhJDJX">اسپاتيفاى</a> يا هر اپلیکیشنی كه ما را میشنويد، دنبال (Subscribe/Follow) كنيد. امتياز دادن (⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️) شما به ما کمک میکند تا بچههاى بيشترى اين قصه هاى شب را بشنوند.
ماجرای «مانی»؛ پسری که فکر میکرد دنیای بدون قوانین و تنها، رویاییست. تا اینکه یک روز بیدار شد و دید همه ناپدید شدهاند: شهری خالی، مغازههای بیصاحب و خیابانهای ساکت.
اولین لحظاتش پر بود از آزادیِ مطلق: دویدن در وسط خیابان، برداشتن شیرینی بدون اجازه، سوار دوچرخهای نو شدن... اما کمککم سکوت، سنگینتر از هر محدودیتی شد.
تنهایی، گرسنگی و ترس جای شادی را گرفت. تا اینکه فهمید گاهی همان "مزاحمتها" و "قوانین"، همان صدای مادر و خواهر و برادر، همان شلوغی خیابانهاست که به زندگی معنا میدهد.
«کاش تنها بودم» داستانی است درباره ارزش چیزی که داریم، آنقدر ساده و عمیق که تا از دست ندهیم، درکش نمیکنیم.
- یاد میگیریم که خانواده و دوستان نعمت بزرگی هستند و تنهایی میتواند غمانگیز باشد.
- میآموزیم که قوانین و توصیههای والدین برای حفظ امنیت و رفاه ماست.
- به یاد داشته باشیم که حضور دیگران زندگی را شادتر و گرمتر میکند.
- یاد میگیریم که گاهی چیزهایی که داریم را وقتی از دست میدهیم، بهتر درک میکنیم.
- میآموزیم که باید در کنار هم زندگی کنیم و با یکدیگر مهربان باشیم.
👇🏻دعوت از شما 👇🏻
اگر اين قصه را دوست داشتيد، لطفاً پادكست «روهين كودک» را در <a href="https://castbox.fm/channel/id6791171?utm_source=podcaster&country=us">كستباكس</a>، <a href="https://podcasts.apple.com/us/podcast/%DA%86%DB%8C-%D8%A8%DA%AF%DB%8C%D9%85-%D8%AE%D9%88%D8%A8%D9%87/id1847704367?i=1000732861361">اپلپادکست</a>، <a href="https://open.spotify.com/show/7I6lBRujp76kw3w4DhJDJX">اسپاتيفاى</a> يا هر اپلیکیشنی كه ما را میشنويد، دنبال (Subscribe/Follow) كنيد. امتياز دادن (⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️) شما به ما کمک میکند تا بچههاى بيشترى اين قصه هاى شب را بشنوند.
خلاصه داستان گل خنده، گل اخم:
گل خنده به جنگل رفت و با دامنی پر از طلا برگشت! ✨ رازش چه بود؟ او دوازده پیرزن جادویی را در غار پیدا کرد و با مهربانی با آنها حرف زد. خواهرش، گل اخم، که حسادت میکرد، با عجله به همان غار رفت تا سهم خودش را بگیرد. اما او فراموش کرد که «خوشرویی» کلید گنج است، نه «طمع»! عاقبت گل اخم چه شد؟
در این قصه یاد میگیریم:
یاد میگیریم که همیشه خوشرو و خندان باشیم.
میآموزیم که زیباییهای هر فصل را ببینیم و غر نزنیم.
به یاد داشته باشیم که با ادب بودن و تشکر کردن، ما را عزیز میکند.
یاد میگیریم که هر کس نتیجهی قلب مهربان یا بداخلاقی خودش را میبیند.
دعوت از شما
اگر این قصه را دوست داشتید، لطفاً پادکست «روهین کودک» را در <a href="https://castbox.fm/channel/id6791171">کستباکس</a>، <a href="https://podcasts.apple.com/podcast/id1847704367">اپلپادکست</a>، <a href="https://open.spotify.com/show/7I6lBRujp76kw3w4DhJDJX">اسپاتیفای</a> یا هر اپلیکیشنی که ما را میشنوید، دنبال (Subscribe/Follow) کنید. امتیاز دادن (⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️) شما به ما کمک میکند تا بچههای بیشتری این قصههای شب را بشنوند.
خریدن کفش برای ما آدمها آسونه، اما برای «کوتی کوتی» چی؟ 🐛 اون هزار تا پا داره! تا پدر و مادرش بخوان برای همهی پاهاش کفش بخرن، کفشهای اولی براش کوچیک میشن! 👞 داستان امشب، ماجرای خندهدار هزارپاییه که یه لیوان اشک میریزه، از کرم بیپا درس میگیره و در آخر با یه آدرس اشتباه، دکتر بیچاره رو کلافه میکنه: «آقای دکتر! پای چهارصد و پنجاه و سومم درد میکنه!» 😂
- یاد میگیریم که قدر چیزهایی که داریم را بدانیم.
- میآموزیم که وقتی از یک مشکل کوچک ناراحتیم، به کسانی نگاه کنیم که مشکلات بزرگتری دارند (مثل کرم بیپا).
- به یاد داشته باشیم که برای خریدن وسایل زیاد، باید صبر داشته باشیم.
- یاد میگیریم که اگر اشتباه کردیم، آن را قبول کنیم و راستگو باشیم.
- میآموزیم که گریه و زاری برای یک اتفاق ساده (مثل پاره شدن یک کفش)، کار درستی نیست.
👇🏻دعوت از شما 👇🏻
اگر اين قصه را دوست داشتيد، لطفاً پادكست «روهين كودک» را در <a href="https://castbox.fm/channel/id6791171?utm_source=podcaster&country=us">كستباكس</a>، <a href="https://podcasts.apple.com/us/podcast/%DA%86%DB%8C-%D8%A8%DA%AF%DB%8C%D9%85-%D8%AE%D9%88%D8%A8%D9%87/id1847704367?i=1000732861361">اپلپادکست</a>، <a href="https://open.spotify.com/show/7I6lBRujp76kw3w4DhJDJX">اسپاتيفاى</a> يا هر اپلیکیشنی كه ما را میشنويد، دنبال (Subscribe/Follow) كنيد. امتياز دادن (⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️) شما به ما کمک میکند تا بچههاى بيشترى اين قصه هاى شب را بشنوند.
«دلم آش سرکه میخواد!» 🍲 ارسلان شکمو برای پیدا کردن سرکه، یک گروه عجیب و غریب جمع میکنه: یه گربه، یه کلاغ و یه میخ! 🐱🐦📌 اما وقتی به خونهی بیبی نسا میرسن و میبینن در بازه، به جای اجازه گرفتن، نقشهی دیگهای میکشن! داستانی دربارهی یک کار اشتباه، یه عذرخواهی بزرگ و آشی که اولش اصلاً خوشمزه نبود!
💡 در قصه آش سرکه یاد میگیریم 💡
🌱 یاد میگیریم که برای برداشتن وسایل دیگران، باید حتماً اجازه بگیریم.
🌱 میآموزیم که نباید بدون اجازه وارد خانه یا اتاق کسی شویم، حتی اگر در آن باز باشد.
🌱 به یاد داشته باشیم که برداشتن چیزی بدون اجازه، کار بسیار اشتباهی است.
🌱 یاد میگیریم که برای رسیدن به خواستههایمان، نباید دیگران را اذیت کنیم یا بترسانیم.
🌱 میآموزیم که اگر کار اشتباهی کردیم، باید شجاعت داشته باشیم و معذرتخواهی کنیم.
🌱 به یاد داشته باشیم که بخشیدن کسی که از کارش پشیمان شده، کار بسیار خوبی است.
👇🏻دعوت از شما 👇🏻
اگر اين قصه را دوست داشتيد، لطفاً پادكست «روهين كودک» را در <a href="https://castbox.fm/channel/id6791171?utm_source=podcaster&country=us">كستباكس</a>، <a href="https://podcasts.apple.com/us/podcast/%DA%86%DB%8C-%D8%A8%DA%AF%DB%8C%D9%85-%D8%AE%D9%88%D8%A8%D9%87/id1847704367?i=1000732861361">اپلپادکست</a>، <a href="https://open.spotify.com/show/7I6lBRujp76kw3w4DhJDJX">اسپاتيفاى</a> يا هر اپلیکیشنی كه ما را میشنويد، دنبال (Subscribe/Follow) كنيد. امتياز دادن (⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️) شما به ما کمک میکند تا بچههاى بيشترى اين قصه هاى شب را بشنوند.
«پس آن کودک کجاست؟» 🤔 آیا این خبری راست بود؟ این سؤالی بود که احمد در تمام راه سفرش به خانه امام حسن عسکری (ع) از خودش میپرسید. او آمده بود تا با چشم خودش جانشین امام را ببیند. در قصه امشب میبینیم که امام، پسربچهای سه ساله را از پشت پرده بیرون میآورد… و آن کودک زیبا با یک جملهی شگفتانگیز، خودش را معرفی میکند و قلب احمد را آرام میکند!
💡 در قصه خبری که راست بود یاد میگیریم 💡
🌱 یاد میگیریم که امام حسن عسکری (ع) پسری به نام «مهدی» (امام زمان عج) داشتند.
🌱 به یاد داشته باشیم که امام زمان (عج) را در کودکی مخفی نگه میداشتند تا دشمنان به او آسیب نرسانند.
🌱 میآموزیم که یاران خوب امامان (مثل احمد) برای دیدن آنها سختی سفر را تحمل میکردند.
🌱 یاد میگیریم که امام زمان (عج) در سهسالگی هم بسیار دانا بودند و (به اذن خدا) سخن گفتند.
🌱 میآموزیم که امام زمان (عج) در آینده، دنیا را پر از عدالت میکنند.
🌱 به یاد داشته باشیم که زمین هیچوقت بدون راهنمای خوب (حجت خدا) نمیماند.
👇🏻دعوت از شما 👇🏻
اگر اين قصه را دوست داشتيد، لطفاً پادكست «روهين كودک» را در <a href="https://castbox.fm/channel/id6791171?utm_source=podcaster&country=us">كستباكس</a>، <a href="https://podcasts.apple.com/us/podcast/%DA%86%DB%8C-%D8%A8%DA%AF%DB%8C%D9%85-%D8%AE%D9%88%D8%A8%D9%87/id1847704367?i=1000732861361">اپلپادکست</a>، <a href="https://open.spotify.com/show/7I6lBRujp76kw3w4DhJDJX">اسپاتيفاى</a> يا هر اپلیکیشنی كه ما را میشنويد، دنبال (Subscribe/Follow) كنيد. امتياز دادن (⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️) شما به ما کمک میکند تا بچههاى بيشترى اين قصه هاى شب را بشنوند.
«همهی نورها داغند؟» 🤔 این سوال گربه سفید کوچولو قصه ماست. اما شاپرک دانا او را به سفری شگفتانگیز در شب میبرد. 🦋 سفری برای کشف نورهایی که داغ نیستند: از ستارههای دوردست تا موجودات زندهای که از خودشان نور پخش میکنند! 🐟 آیا میدانستید حلزونهایی هستند که نور سبز دارند یا ماهیای که با شاخک نورانی شکار میکند؟
💡 در قصه گربه سفید کوچولو یاد میگیریم 💡
🌱 یاد میگیریم که همهی نورها داغ نیستند.
🌱 میآموزیم که خورشید هم یک ستاره است که به ما نزدیک است.
🌱 یاد میگیریم که ستارهها در روز هم هستند، اما نور خورشید نمیگذارد ما آنها را ببینیم.
🌱 میآموزیم که بعضی حیوانات و حشرهها (مثل شبتاب) میتوانند از خودشان نور درست کنند.
🌱 یاد میگیریم که حیوانات از نورشان برای پیدا کردن دوست، ترساندن دشمنان یا شکار کردن استفاده میکنند.
🌱 به یاد داشته باشیم که سایه زمانی درست میشود که بدن ما (یا چیزی) جلوی نور را بگیرد.
👇🏻دعوت از شما 👇🏻
اگر اين قصه را دوست داشتيد، لطفاً پادكست «روهين كودک» را در <a href="https://castbox.fm/channel/id6791171?utm_source=podcaster&country=us">كستباكس</a>، <a href="https://podcasts.apple.com/us/podcast/%DA%86%DB%8C-%D8%A8%DA%AF%DB%8C%D9%85-%D8%AE%D9%88%D8%A8%D9%87/id1847704367?i=1000732861361">اپلپادکست</a>، <a href="https://open.spotify.com/show/7I6lBRujp76kw3w4DhJDJX">اسپاتيفاى</a> يا هر اپلیکیشنی كه ما را میشنويد، دنبال (Subscribe/Follow) كنيد. امتياز دادن (⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️) شما به ما کمک میکند تا بچههاى بيشترى اين قصه هاى شب را بشنوند.
«قصه مال بچههاس!»، «من دیگه بزرگ شدم!» 🙅♀️ مریم کوچولو همهش میگفت من دیگه بزرگ شدم و ادای خانم بزرگا رو درمیاره و دیگه با عروسکها بازی نمیکنه. اما یه روز صبح، «عروسک شانس» عزیزش، یعنی همون خرس کوچولوش، گم میشه! 😥 مریم که حسابی نگران شده، باید یه تصمیم مهم بگیره: آیا هنوزم میخواد یه خانم بزرگ باشه، یا دلش برای خرسش تنگ شده؟
💡 در قصه من دیگه بزرگ شدم یاد میگیریم 💡
🌱 یاد میگیریم که نباید برای بزرگ شدن عجله کنیم.
🌱 میآموزیم که از بچگی کردن، بازی کردن و قصه گوش دادن لذت ببریم.
🌱 یاد میگیریم که دوست داشتن عروسکها و اسباببازیهایمان خجالت ندارد.
🌱 به یاد داشته باشیم که هر سنی، کارهای قشنگ خودش را دارد.
🌱 میآموزیم که اشکالی ندارد اگر هنوز کوچک هستیم و عروسکمان را دوست داریم.
🌱 یاد میگیریم که ادای بزرگترها را درآوردن، ما را واقعاً بزرگ نمیکند.
👇🏻دعوت از شما 👇🏻
اگر اين قصه را دوست داشتيد، لطفاً پادكست «روهين كودک» را در <a href="https://castbox.fm/channel/id6791171?utm_source=podcaster&country=us">كستباكس</a>، <a href="https://podcasts.apple.com/us/podcast/%DA%86%DB%8C-%D8%A8%DA%AF%DB%8C%D9%85-%D8%AE%D9%88%D8%A8%D9%87/id1847704367?i=1000732861361">اپلپادکست</a>، <a href="https://open.spotify.com/show/7I6lBRujp76kw3w4DhJDJX">اسپاتيفاى</a> يا هر اپلیکیشنی كه ما را میشنويد، دنبال (Subscribe/Follow) كنيد. امتياز دادن (⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️) شما به ما کمک میکند تا بچههاى بيشترى اين قصه هاى شب را بشنوند.
شما حاضرید برای اینکه "از مد نیفتید"، سرپوش آباژور سرتان بگذارید؟ این دقیقاً همان بلایی است که در «داستان سارا و نمایش مد عجیب» بر سر «سارا» آمد! سارا، دختر خوشلباسی که فقط از پشت عینک برندها دنیا را میدید و تمام دوستانش را به خاطر لباسهای «از مد افتاده» مسخره میکرد، خبر نداشت که صبر بچهها لبریز شده است. یک روز صبح، مد ناگهان تغییر میکند؛ ابتدا کلاهها تبدیل به آباژور میشوند، سپس جعبه کفش، کفش جدید میشود و در نهایت، همهچیز به شکل مسخرهترین مد دنیا در میآید! آیا سارا حاضر است برای حفظ ظاهر، این بازی عجیب را تا آخر ادامه دهد؟ بشنوید تا بفهمید چطور یک توطئه دوستانه، به سارا درس بزرگی داد که سلیقه و عقل، همیشه از هر برندی مهمترند!
💡 در قصه سارا و نمایش مد عجیب یاد میگیریم 💡
🔸 یاد میگیریم که هیچوقت نباید دیگران را بهخاطر لباس یا ظاهرشان مسخره کنیم.
🔸 میآموزیم که هر کس سلیقه و انتخاب خودش را دارد و لازم نیست از همهٔ مُدها پیروی کنیم.
🔸 به یاد داشته باشیم که مهم این است لباسی را بپوشیم که در آن راحتیم و از آن خوشمان میآید.
🔸 یاد میگیریم که با مهربانی با دوستانمان رفتار کنیم و به تفاوتهایشان احترام بگذاریم.
👇🏻دعوت از شما 👇🏻
اگر اين قصه را دوست داشتيد، لطفاً پادكست «روهين كودک» را در <a href="https://castbox.fm/channel/id6791171?utm_source=podcaster&country=us">كستباكس</a>، <a href="https://podcasts.apple.com/us/podcast/%DA%86%DB%8C-%D8%A8%DA%AF%DB%8C%D9%85-%D8%AE%D9%88%D8%A8%D9%87/id1847704367?i=1000732861361">اپلپادکست</a>، <a href="https://open.spotify.com/show/7I6lBRujp76kw3w4DhJDJX">اسپاتيفاى</a> يا هر اپلیکیشنی كه ما را میشنويد، دنبال (Subscribe/Follow) كنيد. امتياز دادن (⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️) شما به ما کمک میکند تا بچههاى بيشترى اين قصه هاى شب را بشنوند.
«ای مردک دزد! تو را از شهر بیرون میکنم!» 😠 پادشاه که فکر میکرد نانوا انگشتر گرانبها یش را دزدیده، خیلی زود قضاوت کرد. او خبر نداشت که وزیر بدجنس، نانوا را فریب داده. اما قصه ما یک قهرمان غیرمنتظره دارد: یک ماهی! 🎣 داستانی که به ما یاد میدهد حقیقت همیشه، حتی از دل یک رودخانه، آشکار میشود.
💡 در قصه … یاد میگیریم 💡
🔸 یاد میگیریم که نباید عجولانه و سریع قضاوت کنیم.
🔸 میآموزیم که باید همیشه راستگو و درستکار باشیم.
🔸 به یاد داشته باشیم که حقیقت همیشه آشکار میشود، حتی اگر طول بکشد.
🔸 یاد میگیریم که دزدی، دروغگویی و بدجنسی (مثل کار وزیر) کار بسیار بدی است.
🔸 میآموزیم که آدمهای بد، در آخر به سزای کار خود میرسند.
🔸 به یاد داشته باشیم که خداوند به آدمهای خوب و درستکار کمک میکند.
👇🏻دعوت از شما 👇🏻
اگر اين قصه را دوست داشتيد، لطفاً پادكست «روهين كودک» را در <a href="https://castbox.fm/channel/id6791171?utm_source=podcaster&country=us">كستباكس</a>، <a href="https://podcasts.apple.com/us/podcast/%DA%86%DB%8C-%D8%A8%DA%AF%DB%8C%D9%85-%D8%AE%D9%88%D8%A8%D9%87/id1847704367?i=1000732861361">اپلپادکست</a>، <a href="https://open.spotify.com/show/7I6lBRujp76kw3w4DhJDJX">اسپاتيفاى</a> يا هر اپلیکیشنی كه ما را میشنويد، دنبال (Subscribe/Follow) كنيد. امتياز دادن (⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️) شما به ما کمک میکند تا بچههاى بيشترى اين قصه هاى شب را بشنوند.
«ای پادشاه، منو نکش! تو یه امانتی پیش من داری!» 😲 یک فنچ طلایی کوچولو، برای فرار از مرگ، یک داستان باورنکردنی برای پادشاه شکارچی تعریف میکنه: داستان یک جواهر جادویی که میتونه از پادشاه محافظت کنه! 💎 پادشاه که حسابی طمع کرده، پرنده رو آزاد میکنه تا بره و جواهر رو بیاره. در قصه امشب میبینیم که چطور هوش یک پرندهی کوچک، بر طمع یک پادشاه بزرگ پیروز میشه.
💡 در قصه فنچ طلایی کوچولو یاد میگیریم 💡
🌱 میآموزیم که طمع کردن کار بدی است و باعث میشود گول بخوریم.
🌱 یاد میگیریم که با فکر کردن و باهوشی میتوانیم خودمان را از خطر نجات دهیم.
🌱 میآموزیم که نباید حیوانات و پرندهها را اذیت کنیم یا شکار کنیم.
🌱 به یاد داشته باشیم که نباید غم چیزهایی را که از دست دادهایم، بخوریم.
🌱 یاد میگیریم که نباید موجودات کوچک را دستکم بگیریم.
👇🏻دعوت از شما 👇🏻
اگر اين قصه را دوست داشتيد، لطفاً پادكست «روهين كودک» را در <a href="https://castbox.fm/channel/id6791171?utm_source=podcaster&country=us">كستباكس</a>، <a href="https://podcasts.apple.com/us/podcast/%DA%86%DB%8C-%D8%A8%DA%AF%DB%8C%D9%85-%D8%AE%D9%88%D8%A8%D9%87/id1847704367?i=1000732861361">اپلپادکست</a>، <a href="https://open.spotify.com/show/7I6lBRujp76kw3w4DhJDJX">اسپاتيفاى</a> يا هر اپلیکیشنی كه ما را میشنويد، دنبال (Subscribe/Follow) كنيد. امتياز دادن (⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️) شما به ما کمک میکند تا بچههاى بيشترى اين قصه هاى شب را بشنوند.
«یا منو میخوری یا… با هم شریک میشیم؟» 🤝 قصه امشب، قصه خرس توپولو و نبرد او با هوش یک کشاورز است! سال اول سر «ترب» و سال دوم سر «جو» با هم مبارزه میکنند. 🌾 کشاورز هر بار یک پیشنهاد هوشمندانه میدهد و خرس هر بار فکر میکند معاملهی بهتری کرده. اما آیا واقعاً اینطور است؟ در این قصه میبینیم که «دانش و زیرکی» چطور همیشه «طمع» را شکست میدهد.
💡 در قصه خرس توپولو یاد میگیریم 💡
🌱 هوش و زیرکی برتر از زور است: کشاورز با اینکه ضعیفتر بود، هر بار با هوشمندی خرس قوی را شکست داد.
🌱 طمعکاری عاقبت خوبی ندارد: خرس به دلیل طمع و سهمخواهی از چیزی که برایش زحمت نکشیده بود، در نهایت فریب خورد و هیچچیز به دست نیاورد.
🌱 نادانی باعث شکست میشود: خرس چون دانش کشاورزی نداشت (نمیدانست ترب در خاک است و جو روی ساقه)، هر دو بار سهم بیارزش را انتخاب کرد.
🌱 قبل از هر قراردادی باید فکر کرد: خرس بدون اینکه بداند چه چیزی نصیبش میشود، فقط بر اساس تجربه بد قبلی (و برعکس کردن آن) تصمیم گرفت و باز هم ضرر کرد.
👇🏻دعوت از شما 👇🏻
اگر اين قصه را دوست داشتيد، لطفاً پادكست «روهين كودک» را در <a href="https://castbox.fm/channel/id6791171?utm_source=podcaster&country=us">كستباكس</a>، <a href="https://podcasts.apple.com/us/podcast/%DA%86%DB%8C-%D8%A8%DA%AF%DB%8C%D9%85-%D8%AE%D9%88%D8%A8%D9%87/id1847704367?i=1000732861361">اپلپادکست</a>، <a href="https://open.spotify.com/show/7I6lBRujp76kw3w4DhJDJX">اسپاتيفاى</a> يا هر اپلیکیشنی كه ما را میشنويد، دنبال (Subscribe/Follow) كنيد. امتياز دادن (⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️) شما به ما کمک میکند تا بچههاى بيشترى اين قصه هاى شب را بشنوند.
«محاله یه گرگ به این گندگی توی این کیسهی کوچولو جا بشه! تو دروغ میگی!» 🤨 این حرفیه که خرگوش باهوش به گرگ مغرور میگه. گرگ که از شنیدن این حرف حسابی عصبانی شده و میخواد ثابت کنه که دروغ نمیگه، تصمیم میگیره دوباره وارد کیسه بشه! قصه امشب، داستان یه کره اسب کنجکاو، یه گرگ مغرور و یه خرگوشه که به ما یاد میده «هوش» از «زور» قویتره. 🧠
💡 در قصه گرگ مغرور یاد میگیریم 💡
🌱 یاد میگیریم که باید به حرفهای پدر و مادر خود گوش کنیم.
🌱 به یاد داشته باشیم که نصیحت بزرگترها برای مراقبت از ما است.
🌱 میآموزیم که نباید به وسایل عجیب و ناشناسی که پیدا میکنیم، دست بزنیم.
🌱 یاد میگیریم که غرور زیاد باعث میشود که گول بخوریم و اشتباه کنیم.
🌱 میآموزیم که باهوش بودن از قوی بودن و زور داشتن مهمتر است.
🌱 یاد میگیریم که با فکر کردن میتوانیم مشکلات بزرگ را حل کنیم.
👇🏻دعوت از شما 👇🏻
اگر اين قصه را دوست داشتيد، لطفاً پادكست «روهين كودک» را در <a href="https://castbox.fm/channel/id6791171?utm_source=podcaster&country=us">كستباكس</a>، <a href="https://podcasts.apple.com/us/podcast/%DA%86%DB%8C-%D8%A8%DA%AF%DB%8C%D9%85-%D8%AE%D9%88%D8%A8%D9%87/id1847704367?i=1000732861361">اپلپادکست</a>، <a href="https://open.spotify.com/show/7I6lBRujp76kw3w4DhJDJX">اسپاتيفاى</a> يا هر اپلیکیشنی كه ما را میشنويد، دنبال (Subscribe/Follow) كنيد. امتياز دادن (⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️) شما به ما کمک میکند تا بچههاى بيشترى اين قصه هاى شب را بشنوند.
تا حالا شده موقع راه رفتن قلقلکتون بیاد؟ 😅 قصه ما در مورد یه حلزونی به اسم کُلیلی، یه حلزون کوچولو و بامزه که یه مشکل بزرگ داره: اون نمیتونه مثل بقیه حلزونها بخزه، چون سنگریزهها و خارها قلقلکش میدن و اونم بلند بلند قهقهه میزنه! 😂 اونقدر ناراحته که تصمیم میگیره از دوستش هزارپا، چند تا پا قرض بگیره! به نظرتون هزارپا قبول میکنه؟ یا کُ لیلی یه راه «شاهانه» برای سفر پیدا میکنه؟
💡 در قصه حلزونی به اسم کُلیلی یاد میگیریم 💡
🌱 یاد میگیریم که اگر با دیگران فرق داریم، نباید غمگین و ناراحت باشیم.
🌱 میآموزیم که خانواده ما را دوست دارد و در مشکلات به ما کمک میکند.
🌱 به یاد داشته باشیم که برای حل مشکلات، میتوانیم از بزرگترهای دانا (مثل عمو) کمک بخواهیم.
🌱 یاد میگیریم که نباید آرزو کنیم چیزی باشیم که نیستیم (مثل قرض کردن پاهای هزارپا).
🌱 میآموزیم که نباید دیگران را به خاطر تفاوتهایشان مسخره کنیم.
🌱 یاد میگیریم که بعضی مشکلات با صبر کردن و بزرگ شدن حل میشوند.
👇🏻دعوت از شما 👇🏻
اگر اين قصه را دوست داشتيد، لطفاً پادكست «روهين كودک» را در <a href="https://castbox.fm/channel/id6791171?utm_source=podcaster&country=us">كستباكس</a>، <a href="https://podcasts.apple.com/us/podcast/%DA%86%DB%8C-%D8%A8%DA%AF%DB%8C%D9%85-%D8%AE%D9%88%D8%A8%D9%87/id1847704367?i=1000732861361">اپلپادکست</a>، <a href="https://open.spotify.com/show/7I6lBRujp76kw3w4DhJDJX">اسپاتيفاى</a> يا هر اپلیکیشنی كه ما را میشنويد، دنبال (Subscribe/Follow) كنيد. امتياز دادن (⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️) شما به ما کمک میکند تا بچههاى بيشترى اين قصه هاى شب را بشنوند.
میمون کوچولوی بی دُم غصه میخورد که چرا «دُم» ندارد 🐒، اما الاغ آه کشید و گفت: «خوش به حالت! کاش من دُم نداشتم!» 😅 گاو هم ناله کرد که: «کاش منم شاخ نداشتم!» 🐮 هر کدام از حیوانات آرزوی چیزی را داشت که آن یکی از داشتنش ناراحت بود! همهی آنها فکر میکردند خوشبختترین موجود، موش کوری است که راحت زیر زمین زندگی میکند… غافل از اینکه آرزوی بزرگ موش کور چیست!
💡 در قصه میمون کوچولوی بی دُم یاد میگیریم 💡
🌱 یاد میگیریم که هر کسی در زندگی، مشکلات و ناراحتیهای خودش را دارد.
🌱 میآموزیم که نباید خودمان را با دیگران مقایسه کنیم و غصه بخوریم.
🌱 به یاد داشته باشیم که قدر چیزهایی که داریم را بدانیم.
🌱 یاد میگیریم که چیزی که ما آرزویش را داریم، ممکن است برای یک نفر دیگر باعث دردسر باشد.
🌱 میآموزیم که نباید فکر کنیم ما بدشانسترین هستیم، چون بقیه هم مشکل دارند.
👇🏻دعوت از شما 👇🏻
اگر اين قصه را دوست داشتيد، لطفاً پادكست «روهين كودک» را در <a href="https://castbox.fm/channel/id6791171?utm_source=podcaster&country=us">كستباكس</a>، <a href="https://podcasts.apple.com/us/podcast/%DA%86%DB%8C-%D8%A8%DA%AF%DB%8C%D9%85-%D8%AE%D9%88%D8%A8%D9%87/id1847704367?i=1000732861361">اپلپادکست</a>، <a href="https://open.spotify.com/show/7I6lBRujp76kw3w4DhJDJX">اسپاتيفاى</a> يا هر اپلیکیشنی كه ما را میشنويد، دنبال (Subscribe/Follow) كنيد. امتياز دادن (⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️) شما به ما کمک میکند تا بچههاى بيشترى اين قصه هاى شب را بشنوند.
«آقا این گوسفنده!»… «نه خیر، این یه سگ خطرناکه!» 😲 پسرک سادهدل قصه ما یک گوسفند سفید و قشنگ خریده. اما در راه خانه، مردی به او میگوید که این یک سگ است! پسرک میخندد. اما بعد، نفر دوم و سوم هم دقیقاً همین حرف را به او میزنند! 🐺 به نظرتون آیا ممکنه سه نفر اشتباه کنن؟ یا چشمای پسرک اشتباه میبینه؟
💡 در قصه پسرک سادهدل یاد میگیریم 💡
🌱 یاد میگیریم که نباید به حرف غریبهها به راحتی اعتماد کنیم.
🌱 به یاد داشته باشیم که باید به چیزی که خودمان میدانیم و دیدهایم، باور داشته باشیم.
🌱 میآموزیم که آدمهای بد و دزد، با دروغ گفتن دیگران را گول میزنند.
🌱 یاد میگیریم که حتی اگر چند نفر یک حرف اشتباه را تکرار کنند، ما نباید باور کنیم.
🌱 میآموزیم که نباید با حرف دیگران، به چیزی که میدانیم شک کنیم.
👇🏻دعوت از شما 👇🏻
اگر اين قصه را دوست داشتيد، لطفاً پادكست «روهين كودک» را در <a href="https://castbox.fm/channel/id6791171?utm_source=podcaster&country=us">كستباكس</a>، <a href="https://podcasts.apple.com/us/podcast/%DA%86%DB%8C-%D8%A8%DA%AF%DB%8C%D9%85-%D8%AE%D9%88%D8%A8%D9%87/id1847704367?i=1000732861361">اپلپادکست</a>، <a href="https://open.spotify.com/show/7I6lBRujp76kw3w4DhJDJX">اسپاتيفاى</a> يا هر اپلیکیشنی كه ما را میشنويد، دنبال (Subscribe/Follow) كنيد. امتياز دادن (⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️) شما به ما کمک میکند تا بچههاى بيشترى اين قصه هاى شب را بشنوند.
























به به، جه قصههای قشنگی. به جمع پادکستهای کودک خوش آمدین. با قدرت به پیش برین.