بیست و دو: از کیم جونگ اون عکس نگیر
Description
حدود یکماه پیش، دونالد ترامپ رییس جمهور آمریکا با کیم جونگ اون، رهبر کره شمالی دیدار کردند. اما چرا من برای این پادکست این موضوع رو انتخاب کردم؟ اصولا من هر بار فقط سراغ موضوعاتی میرم که به یک عکس یا به یه عکاس ربط داره. نگاه من از اون زاویهست. از زاویه دید آدمهایی که پشت یک دوربین قرار دارن و از توی چشمی اون دوربین دنیا رو میبینن. تو اون مذاکرات، همه دنیا نگاهشون به این دو تا رهبر بود که بالاخره نتیجه کار مذاکرات اونها برای برداشتن تحریم از روی کره شمالی به کجا میرسه. اما نگاه ما به اون مرد ۴۷ سالهای هست که به عنوان عکاس توی اون سفر همراه رهبر کره شمالی بود. و خبر نداشت که به فاصله چند هفته بعد، ممکنه به واسطه همین شغل و همون وسیلهای که داره از توش نگاه میکنه و عکس میگیره، به روز سیاه بشینه. برای کاری که ما هر روز اون رو انجام میدیم. برای پیدا کردن زاویه برای عکاسی. یه جایی خوندم: گاهی اتفاق هایی تو دنیا میوفته که هر جوری فکرش رو بکنی، عجیبه خدا اجازه میده اتفاق بیفته. این از همون اتفاقهاست. این پادکست با حمایت نورنگار تهیه شده است.
داستان این پادکست، اونقدر کوتاهه که میتونم تو ۱۰ ثانیه براتون تعریفش کنم. اما نمیخوام این کار رو بکنم. میتونم تو ۱۰ ثانیه بگم چطوری زندگی یه نفر برای همیشه نابود شد. ۴۷ سال زندگی. تو سه ثانیه نابود شد. تازه نه فقط خودش. هم زندگی خودش و هم همه خانوادهش. قصد من این نیست که بگم چی به سر اون عکاس اومده. نه به این زودی حداقل. میگم حالا. من قصد دارم از لابلای این ماجرا، درباره مردمی بگم که انگار همه فراموششون کردن. انگار برای هیچکس مهم نیست که یه سری آدم، یه گوشهای از دنیا، توی چه منجلابی دارن دست و پا میزنن. کره شمالی، دربارهش زیاد شنیدیم دیگه. کشوری که به گفته خودش تسلیحات اتمی داره و نیروی نظامیش رو به رخ کشور های دیگه میکشه. این کشور، بخش شمالی یه شبه جزیرهست به نام کره جنوبی که اون رو هم میدونیم که امروز، یکی از پیشرفتهترین کشورهای جهان از نظر تکنولوژی هست. جنوب همین جا. جنوب کره شمالی. اینها تا جنگ جهانی دوم یکی بودن. یه کشور. به نام کره که تحت امپراطوری ژاپن بود. آره همین ژاپن. اونموقع دست ژاپن بود. بعد از جنگ جهانی دو تکه شدن. یعنی اگر ژاپن تو جنگ جهانی دوم، همراه با آلمان و ایتالیا که متحدهای همدیگه بودن، شکست نمیخوردن، الان احتمالا چیزی به نام کره شمالی و کره جنوبی وجود نداشت.
کشور کره، از بالای نقشه، یه مرز کوچیکی با روسیه داره. روسیه که اون موقعها اسمش شوروی بود، تا جنگ تموم شد، نیروهاش رو از بالا ریخت توی کره و بخش شمالی کره رو برداشتن برای خودشون. آمریکا هم به عنوان برنده دیگه جنگ، از پایین وارد کره شد. کره شمالی، باقی مونده حکومت کمونیستی شوروی یا همین روسیهست و کره جنوبی هم باقیمونده آمریکا. این شد دستنشونده آمریکا و اون هم شد دستنشونده شوروی. چند سال هم با هم درگیر بودن که کدومشون حکومت کل کره رو داشته باشن، اما اون جنگ هم نتیجه نداشت و آخرش با آتشبس موقت تموم شد و یه دیوار کشیدن بین خودشون و هرکی اینطرف موند، موند و هر کی اون طرف بود، همونجا موند. حالا اینجا یه سری زن و بچههاشون اونطرف بودن یا خانوادهشون اینطرف بودن و یه دفعه موندن پشت دیوارها و دیگه هرگز تا قرن بعدی نتونستن همدیگه رو ببینن بماند. شاید یه روزی، یه عکس باعث بشه تا دوباره برگردم سر این جدایی که یه شبه اتفاق افتاد. اما فعلا نگاه من درباره این جنگ نیست. نگاه من درباره آدمی هست که ۴۷ سال پیش توی کره شمالی به دنیا اومده. به گفته روزنامه DailyMail اسم اون Ri هست. ری مثل رضا. ۴۷ سال پیش توی کره شمالی، یعنی توی حکومت کمونیستی دیکتاتوری کره به دنیا اومده. ما درباره این آدم چه چیزهایی میدونیم؟ هیچی! هیچی نمیدونیم. چون اصلا قرار نیست چیزی بدونیم. فکر میکنید وقتی نشریه DailyMail میخواد صحت و سقم یه خبری رو معلوم کنه چیکار میتونه بکنه؟ مثلا زنگ بزنه به خونه Ri و از زنش بپرسه از شوهرت چه خبر؟ یا فکر میکنید اونها میتونن زنگ بزنن با یه شبکه خبری خارجی حرف بزنن؟ میدونین یعنی چی؟
توی کره شمالی تماس تلفنی با خارج از کشور ممنوعه. یعنی اگر کسی اشتباها دستش بخوره و ۰۱ کد آمریکا یا ۰۹۸ کد ایران یا ۰ هرچی، کد هر کشوری رو بگیره، احتمالا خائن محسوب میشه و مجازات خائنین، مجازات “سه نسل” هست.
میدونین مجازات سه نسل یعنی چی؟ یعنی خود اون شخص و همسرش (یه نسل)، پدر و مادرش (یه نسل) و فرزندانش (یه نسل)، هر سه نسل با هم مجازات میشن. یعنی اگر مجازات یه کاری، زندان باشه، هر سه نسل زندان میشن، اگر اعدام باشه، هر سه نسل اعدام میشن، اگر شلاق باشه، هر سه نسل شلاق میخورن. کسی که خائنه، سه نسلش خائنن.
بنابراین در همین حد که میدونیم اسم این عکاس Ri هست، کافیه. کرهای خیلی شبیه به هم هستن. ظاهرشون البته. برای همین هم برای اینکه گمش نکنیم، از این به بعد ما هم همین Ri صداش میکنیم. Ri یک عکاس هست. اما نمیدونیم که آیا به این شغل علاقهای داشته یا نه؟ اصولا در کره شمالی فرقی ندارد که شما چه درسی خواندهاید یا به چه شغلی علاقه دارید. اگر این شانس را داشته باشید که درس خوانده باشید، (چون اصولا درس خواندن رایگان نیست و باید والدین شما توانایی پرداخت هزینههای تحصیلتان را داشته باشند) شغل شما را دولت تعیین میکند. بر چه اساسی؟ بر این اساس که چه کاری لازم است؟ مثلا احتمالا Ri وقتی به ۱۸ سالگی رسیده، یک نامه به او دادهاند که فلان موسسه، به یک نفر عکاس نیاز دارد و از این به بعد باید در آنجا به شغل عکاسی مشغول بشی. حالا اگر Ri دوست داشته باشه موسیقی بخونه چی؟ خوب این دیگه خواست خدا بوده. خدا کیه؟ کیم جونگ اون. رهبر کره شمالی.
وقتی خدا شغلی رو براتون انتخاب کرد، این شغل مادامالعمرتون میشه. برای ابد. تا وقتی زنده هستید یا تا وقتی دولت بهتون اجازه بده توی اون شغل باشین. به نظر میاد Ri شرایط خیلی بهتری نسبت به خیلی دیگه از مردم کره شمالی داشته و احتمالا پدر و مادرش به ماموران دولتی رشوهای چیزی دادن. چون خانوادههایی که بتونن پولی رو پسانداز کنن و کنار بذارن، وقتی بچههاشون میخوان فرم استخدام رو بگیرن، اون پس انداز رو به عنوان رشوه، به مامورا میدن تا بچههاشون کار توی کارخونهها نگیرن. چون کارخونهها عملا بیگاری هست و پولی دریافت نمیکنن بابت کار. اینجوری حداقل عکاس که باشی احتمالا یه کمی پول میگیری که بتونی طی سالهای آینده، وقت کار پیدا کردن بچههات، برای رشوه دادن یه کمی پول کنار بذاری. بهرحال Ri عکاس شد.
یه روز وقتی اومد خونه و به پدرش گفت که قراره به عنوان عکاس دولتی، از سران حکومتی عکاسی کنه، پدرش خیلی خوشحال شد. اشک توی چشمهای پدرش حلقه زد و یه نگاهی به عکسهای رهبر و باباش روی دیوار انداخت و گفت یعنی یه روزی ممکنه تو این عکسها رو بگیری. Ri با افتخار گفت بله پدر.
یادمون نره، یکی از مهمترین قوانین کره شمالی چیه؟ اینه که اگر خونتون آتیش گرفت، اولین کاری که باید بکنین اینه که همه عکسهای رهبران کره شمالی که حداقل باید عکسهای رهبر کیم جونگ اون و پدر ایشون یعنی کیم جونگ ایل و پدربزرگشون یعنی کیم ایل سونگ هست باشه رو بزنین زیر بغلتون و خونه خارج کنین. بعد که مطمئن شدید عکسهای رهبران، در جای امنی قرار داره، میتونین برگردین و چیزهایی که مهمه، مثل بچههاتون، حلقه ازدواجتون یا کوزه حاوی خاکستر پدرتون رو از خانه بیرون بیارین. خوشبختانه اونها کتاب مقدس ندارن. کتابهای مقدس، جایی توی کره شمالی نداره. چون موجب انحراف ذهن انسان میشه و کسی که ذهنش منحرف بشه اعدام میشه.
توی ویدئویی که میخوام درباره اون توضیح بدم و این عکاس یعنی Ri توی اون هست، اون رو از پشت میبینیم. چهرهش مشخص نیست تو این عکس و خوشبختانه یه دوربین دستشه تا ما بتونیم اون رو از بین صدها آدم دیگه که اونجا هستن تشخیص بدیم. چون تشخیص اونها از همدیگه واقعا سخته. خودتون هم میتونین امتحان کنین. مردمی که توی شرق دور زندگی میکنن، تقریبا همه شبیه به هماند. شاید فقط اونها رو بشه از روی لباسها یا مدل ریش و موهاشون تشخیص بدیم. اما توی کره شمالی، باید حتما یه دوربین گردنش باشه تا بفهمیم Ri هست. چون تو کل کشور، فقط چند مدل مو هست که مردم میتونن اونجوری موهاشون رو بزنن. لیست و تصویر این چند مدل رو دادن به آرایشگاهها و هر کسی میتونه از بین اونها، از توی اون لیست، یکی رو انتخاب کنه. حتما یاد مدل موی مسخره و چندش آور رهبرشون میفتین. اتفاقا این مدل هم تا چند سال پیش مجاز بود. و بیشتر مردم مجبور بودن برای کار توی جاهای دولتی، موهاشون رو اونجوری بزنن. Ri هم موهاش رو همونطوری میزد. اما بعدها، وقتی رهبر بزرگتر شد و دید که خیلی از مردم شبیه اون هستن، این مدل رو هم ممنوع کرد. الان کسی نمیتونه موهاش رو اونطوری بزنه. همونطور که هیچکس هم نمیتونه اسمش رو “کیم” بذاره. چون اونم فقط برای رهبره.
بگذریم. Ri طی این سالها که به عنوان عکاس دولتی کار میکرد خیلی خوشحال بود. اون جزو معدود افرادی بود که میتونست توی پایتخت زندگی کنه. زندگی توی پیونگ یانگ، پایتخت کره شمالی، فقط با مجوز ممکنه. باید مدارکتون رو بدین به اداره تجسس، تا اونها بنا به سطح تحصیلات و مفید بودنتون، اجازه بدن که نزدیک به محل زندگی رهبر زندگی کنین یا نه. سطح درآمدتون هم مهمه، اگر فقیر باشین، نباید توی پایتخت باشین. باید برین شهرهای دیگه.
Ri هر روز، در تمام هفته، حسابی کار میکرد. هر روزی که جلسهای بود. هر روزی که دیداری بود. بعدها آروم آروم پیشرفت کرد. چون این اجازه رو داشت که از دور و با یک لنز تله بلند، از رهبر هم عکس بگیره. کمکم ترقی شغلی گرفت. هر روزی که رهبر یا یکی از سران دولتی میرفتن سفر، Ri هم همراهشون میرفت و سعی میکرد کارش رو درست انجام بده. اون باید همیشه لبخند میزد. همیشه. همه روز. به جز روز مرگ رهبران قبلی یعنی پدر و پدر بزرگ کیم جونگ اون، که روزهای سوگواری هست. چون تو این روزها اگر کسی لبخند بزنه، اعدام میشه. Ri همه سال بدون وقفه و بدون خستگی کار میکرد. به عنوان یک عکاس کارش خیلی خطرناک و پر استرس بود. چون پیش روی رهبران کار میکرد. یادش میاد که یه روز “هیون یونگ چول” وزیر دفاع کره شمالی، سر یک جلسهای چرت میزد و رهبر خیلی عصبانی شد. اون وزیر فردای همون روز اعدام شد تا دیگه یاد بگیره جلوی رهبر چرت نزنه.
به همین خاطر Ri تو این سالها، همیشه لبخند میزد و خسته نبود. فقط عکس میگرفت. با زیباترین شکل ممکن. با رعایت قوانین. قوانین عکاسی از رهبر بسیار مهم هستند. مثلا هیچ وقت نباید تو فاصلهای نزدیکتر از دو متر به رهبر قرار بگیری. همچنین عکاسی از رهبر از روبرو هم ممنوع هست. احتمالا به این خاطر که نمیخوان توی عکسها چاق بیفتند یا هرچی. بهرحال قوانین از این دست زیاد بود. اندازه کتابچه راهنمای دوربینش.
Ri خوششانس بود. اون تونست در ۴۷ سالگی، از کره شمالی خارج بشه و جزو معدود انسانهایی باشه که در کره شمالی به دنیا اومدن و تونستن جایی بیرون از مرزهای کره رو ببینن. اون با هیات همراه رهبر کره شمالی، به ویتنام
خیلی دلم میخاست میتونستم عکاسی رو حداقل به صورت نیمه حرفه ای هم که شده انجام میدادم، اما فعلا باید به پادکست شما بسنده کنم، سپاس
مثل همیشه و مابقی پادکست ها عالی بود . اینقدر اطلاعات در مورد کره شمال کم و پنهانه که خیلی هامون مجبوریم فقط نقل قول های دست چندم رو باور و باز گو کنیم . چون قصد دارم یکی از سفرهای بعدیم کره شمالی باشه اطلاعات زیادی در مورد این کشور و موقعیت سیاسی و فرهنگی اون در حال جمع آوری هستم . در پادکست رادیو ماجرا آقای حسان جلوداری از دوستان عزیزم شرح سفر خودش رو به کره شمالی میگه با عنوان " سفر به سرزمین ممنوعه ها " . با توجه به گفته هاشون که بنا بر مشاهداتش بوده به نظر میرسه میتونه اطلاعات موثق تری به ما بده .