Discoverاجایل گپ | Agile Gapدر جستجوی بنیانی تغییرناپذیر در جهان همیشه متغیر با پدرام کشاورزی و علی سخایی
در جستجوی بنیانی تغییرناپذیر در جهان همیشه متغیر با پدرام کشاورزی و علی سخایی

در جستجوی بنیانی تغییرناپذیر در جهان همیشه متغیر با پدرام کشاورزی و علی سخایی

Update: 2025-11-26
Share

Description

سلام، من علی سخایی هستم و با یک قسمت جدید از پادکست «اجایل گپ» در خدمت شما هستم. در ادامه مسیرمان درباره «تطبیق‌پذیری» و اینکه دقیقاً چه معنایی دارد و چه ارتباطی با «اجایل» دارد، با پدرام گفت‌وگو می‌کنیم. در این قسمت، به سؤالاتی که برایم فرستاده شده فکر کرده‌ام و قرار است درباره آن‌ها صحبت کنیم. به این نتیجه رسیدیم که خود پدرام هم در این بحث حضور داشته باشد.

ماجرا از اینجا شروع شد که در دو اپیزود قبلی، من و پدرام درباره این موضوع صحبت کردیم که تطبیق‌پذیری در زندگی کجا کاربرد دارد. از دل آن بحث، مفهوم «تطبیق‌پذیری» متولد شد و به این نتیجه رسیدیم که این همان «اجایل» است، اما تصمیم گرفتیم تطبیق‌پذیری را بیشتر باز کنیم. در اپیزود اول، من به‌صورت مونولوگ درباره اینکه تطبیق‌پذیری در زندگی شخصی من کجاها کار کرده صحبت کردم و مثال‌هایی زدم، بدون ورود به مفاهیم تخصصی. در قسمت بعدی، درباره «پله‌های تطبیق‌پذیری» حرف زدم؛ اینکه چطور می‌شود آن را سنجید و چه محدوده‌ای دارد.

حالا در این قسمت، با پدرام هستیم تا به این سؤالات بپردازیم و جلو برویم.پدرام جان، سلام! ممنون که آمدی و با هم گفت‌وگو می‌کنیم.پدرام: سلام علی جان، مخلصیم! ممنون که دوباره من را به پادکست دعوت کردی و بابت پیگیری و ادیت اپیزودهای قبلی واقعاً تشکر می‌کنم. وقتی دیدم در لینکدین افراد دنبال‌کننده ما از واژه «تطبیق‌پذیری» بیشتر استفاده می‌کنند، خیلی خوشحال شدم. این نشان می‌دهد که داریم تأثیر می‌گذاریم و واقعاً باعث افتخار است.

حالا علی جان، پیشنهادم این است که یک مقدمه بگویی درباره چیزی که برایت فرستادم. وقتی اپیزودها را گوش دادم، چند بار مرور کردم تا فیدبک بدهم و کیفیت کار را بالا ببرم. به ذهنم رسید که بد نیست اینجا درباره آن صحبت کنیم. در اپیزودهای قبلی، ما بک‌گراند زیادی داشتیم؛ مثلاً ۴۰ دقیقه منتشر می‌کردیم، اما هر جلسه ۴-۵ ساعت حرف می‌زدیم تا ذهنمان پخته‌تر شود. طبیعتاً همه مطالب را نمی‌گفتیم. حالا اینجا فرصتی هست که آن نکات را هم مطرح کنیم.

مرسی که پشت میکروفون کمک کردی تا ضبط و انتشار بهتر انجام شود. چون واقعاً اپیزود اولی که من مونولوگ داشتم، کاملاً بداهه بود، ولی برای دومی نشستم فکر کردم، سرچ کردم، نوشتم و سؤالات را آماده کردم. حالا برو سؤالات را بخوان تا مسیر گفت‌وگو مشخص شود.

سؤالاتی که قرار است در این اپیزود بررسی کنیم:۱. در دنیای پیچیده و در حال تکامل امروز، به نظر می‌رسد تطبیق‌پذیری باید لحظه‌ای و وابسته به شرایط باشد و انگار هیچ اصل ثابتی ندارد. آیا واقعاً این‌طور است؟۲. آیا دانشی وجود ندارد که با آگاهی از آن بتوانیم همیشه تطبیق‌پذیر بمانیم؟۳. آیا دانشی هست که مستقل از زمان و مکان، از ازل تا ابد برای انسان معتبر باشد و به تطبیق‌پذیری کمک کند؟۴. دانشی که فارغ از عقاید شخصی، همیشه ضروری باشد؟۵. سرمایه‌گذاری عمر روی چه دانشی باید باشد تا یک تصمیم استراتژیک برای زندگی شخصی باشد و بتواند تا آخر عمر، فارغ از رشته کاری، به ما خدمت کند؟

ایول! اولین چیزی که به ذهنم رسید این بود که وقتی درباره تطبیق‌پذیری حرف می‌زنیم، انگار باید مدام انعطاف‌پذیرتر شویم. اما آیا این یعنی هر جا باد آمد، مثل برگ با آن حرکت کنیم؟ یا می‌توانیم با اصولی محکم باشیم، مثل درختی که برگ‌هایش تکان می‌خورند؟ در اپیزود قبلی، غیرمستقیم به این اشاره کردم. من این‌طور می‌بینم که انعطاف‌پذیری بخشی از تطبیق‌پذیری است، اما صرفاً منعطف بودن به معنای تطبیق‌پذیر بودن نیست. سازمانی که صد درصد منعطف است، لزوماً صد درصد اجایل نیست. اجایل بودن به چیزهای دیگری هم بستگی دارد. به نظر من، بسترش این است که اقدام آگاهانه انجام دهی، فیدبک بگیری و ببینی حالا چه باید بکنی. اما اینکه آیا باید خودمان را به اصولی مقید کنیم یا نه؟ من فکر می‌کنم گاهی لازم است، گاهی نه.

با توجه به مثال‌هایی که زدم و روش‌هایی که برای سنجش تطبیق‌پذیری مطرح کردیم، به نظرم این‌طور نیست که همیشه یک مدل ثابت برای سنجش داشته باشیم. گاهی باید انعطاف‌پذیری را بسنجیم، گاهی میزان پایبندی به اصول را، و گاهی ببینیم چقدر به هدف نزدیک شده‌ایم. اما چیزی که در ذهن من هست این است که بله، یک‌سری اصول وجود دارند که همیشه می‌توانیم به آن‌ها پایبند باشیم.

گاندی جمله‌ای دارد که می‌گوید: «طوری زندگی کن که انگار امروز آخرین روز زندگی‌ات است.» این بخش را کنار می‌گذارم، چون استیو جابز هم به شکلی مشابه به آن اشاره کرده. اما قسمت دوم این جمله برای من خیلی جذاب است: «طوری یاد بگیر که انگار قرار است تا ابد زندگی کنی.» این نقل‌قول را در گودریدز خواندم و از آن زمان در ذهنم مانده. این باعث شد فکر کنم آیا کارهایی یا دانشی وجود دارد که فارغ از زمان و مکان تولد، برای همه انسان‌ها ارزشمند باشد؟ چیزی که بتوانیم روی آن سرمایه‌گذاری کنیم و همیشه کمکمان کند تا بهتر با دنیا تطبیق پیدا کنیم. این همان منشا سؤالی بود که مطرح کردم.

وقتی این بحث را ادامه دادیم، به این نکته رسیدم که بعضی مخاطبان ممکن است فکر کنند تطبیق‌پذیری یعنی مدام خودمان را با هر شرایطی وفق دهیم، حتی اگر مخالف میل‌مان باشد. اما این هم برمی‌گردد به یک ریشه مهم: خودشناسی. چرا چیزی را دوست نداریم؟ چرا برایمان مطلوب نیست؟ این‌ها باید روشن شود.

در مورد اصول، من این‌طور می‌بینم: برای تطبیق‌پذیری، باید بدانیم «نبایدها» چیست. کتابی هست به نام «دشواری‌های انتخاب» که می‌گوید وقتی می‌خواهی چیزی را انتخاب کنی، اول خط قرمزها را مشخص کن. چون در مسیر پیچیده‌ای که داریم، گزینه‌ها بی‌نهایت‌اند و فکر کردن به همه‌شان سخت است. اما اگر بدانیم چه چیزهایی نباید انتخاب شوند، چارچوب مشخص می‌شود. مثل رانندگی: می‌دانم نباید از خط‌کشی وسط رد شوم یا به لبه جاده نزدیک شوم، چون خطر دارد. همین نبایدها برای ما یک فریم‌ورک شخصی می‌سازند.

علاوه بر نبایدها، هدف هم خیلی مهم است. مثل اسکرام که «پروداکت گل» دارد، ما هم باید هدف مشخص داشته باشیم و هر چیزی که به آن کمک نمی‌کند را کنار بگذاریم. یکی از اصولی که همیشه باید یاد بگیریم، همین است: چطور هدف تعیین کنیم و چطور به آن پایبند باشیم. حتی باید بدانیم چه زمانی یک هدف را رها کنیم. این دانش برای زندگی ضروری است.

مثلاً در مدیریت محصول، یکی از مهارت‌های کلیدی این است که بک‌لاگ را چطور مدیریت کنیم. این دانش کمک می‌کند محصولی بسازیم که ارزش ایجاد کند و پایدار باشد. همین منطق در زندگی هم هست: اگر هدف داشته باشیم، تمرکزمان بیشتر می‌شود. بدون تمرکز، حرکت معنی ندارد؛ مثل ماشینی که همزمان گاز و ترمز را فشار می‌دهد، یا حتی در چند جهت مخالف حرکت می‌کند و درجا می‌زند.

حالا درباره هدف کوتاه‌مدت و بلندمدت: من فکر می‌کنم هر دو لازم‌اند. اما اگر هدف خیلی بلندمدت باشد، ممکن است چابکی و تطبیق‌پذیری کم شود، چون تعهد به آن هدف اجازه نمی‌دهد با شرایط جدید وفق پیدا کنیم. مثال اسکرام را ببین: اسپرینت کوتاه‌مدت است تا بتوانیم سریع بازخورد بگیریم و تغییر کنیم. در زندگی هم همین است؛ اگر هدف پنج‌ساله داشته باشیم، باید مراقب باشیم که انعطاف‌پذیری‌مان از بین نرود. البته می‌توان هدف بلندمدت داشت، ولی باید جای خالی برای تغییرات بگذاریم.

در نهایت، به نظرم تطبیق‌پذیری با پایبندی به اصول منافات ندارد؛ بلکه اصول درست، مثل تعیین نبایدها و داشتن هدف، کمک می‌کنند بهتر تطبیق پیدا کنیم.

من تجربه‌ای داشتم که باعث شد به نکاتی برسم که الان می‌خواهم بگویم. اگر هدف را خیلی دقیق و «پیکسل پرفکت» تعیین کنیم، معمولاً به چیزی گیر می‌دهیم که در واقعیت احتمال تحققش بسیار کم است. مثال بزنم: فرض کنید من پدرام می‌خواهم یک فریم‌ورک ابداع کنم. اگر بگویم «فریم‌ورکی برای تیم‌های چابک در صنعت نرم‌افزار»، این هدف خیلی محدود و باریک می‌شود. هرچه هدف را باریک‌تر کنیم، احتمال رسیدن به آن کمتر می‌شود. این موضوع عجیب نیست؛ حتی در کتاب‌هایی مثل «راز» یا آثار ناپلئون هیل که روی تصویرسازی کامل تأکید دارند، این خطر وجود دارد که فرصت‌ها محدود شود و انرژی زیادی صرف کنیم، اما به نتیجه نرسیم.

در پروژه‌های پیچیده هم همین اتفاق می‌افتد. ابتدای کار، وقتی مخروط عدم قطعیت را نگاه می‌کنیم، می‌بینیم هرچه جلوتر می‌رویم، تازه می‌توانیم تخمین بزنیم چقدر به هدف نزدیک شده‌ایم. دلیلش این است که موجودیتی که قرار است خلق کنیم، از ابتدا کاملاً شفاف نیست. هرچه جزئیات بیشتری تعیین کنیم، احتمال تحقق پایین‌تر می‌آید. برای همین در پروژه‌های پیچیده، کار را خرد می‌کنیم و تدریجی جلو می‌بریم.

پس علی، وقتی گفتی اهداف کوتاه‌مدت انعطاف بیشتری می‌دهند، من مخالفت کردم نه به خاطر اصل حرف، بلکه چون معتقدم حتی اهداف بلندمدت هم می‌توانند مفید باشند، اگر برای خودمان جا بگذاریم و آن‌ها را پیکسل پرفکت نبینیم. در دنیای پیچیده، پرفکت وجود ندارد. باید بگوییم «می‌خواهم زبان انگلیسی یاد بگیرم و بتوانم با آدم‌ها صحبت کنم»، نه اینکه مسیر را خیلی محدود کنیم. این انعطاف به ما اجازه می‌دهد از راه‌های مختلف وارد شویم.

یک نکته دیگر: اگر بتوانیم هدفی بلندمدت پیدا کنیم که ارزش سرمایه‌گذاری داشته باشد، نه فقط پول بلکه عمرمان را، و مطمئن باشیم تا آخر عمر به ما خدمت می‌کند، باید سریع به سمتش برویم. چرا؟ چون همان حرف گاندی است: «چیزهایی را یاد بگیر که تا آخر عمر به کارت بیاید.» این‌ها مهارت‌هایی هستند مثل زبان انگلیسی، رانندگی، آشپزی، مدیریت مالی. اگر این‌ها را بلد نباشیم، در شرایط تغییر شدید، مثل وضعیت اقتصادی ایران، آسیب می‌بینیم. مثلاً اگر مدیریت مالی بلد نباشیم، پولی که با زحمت به دست آورده‌ایم را در بانک می‌گذاریم، اما آیا بانک ارزشش را حفظ می‌کند؟ نه. پس باید درباره بازار سرمایه، کریپتو و روش‌های حفظ ارزش پول بدانیم.

بنابراین، با وجود اینکه اهداف کوتاه‌مدت مفیدند، نباید درِ اهداف بلندمدت یا استراتژیک را ببندیم. باید به سمت اهدافی برویم که حتی اگر زمان رسیدن به آن‌ها مشخص نیست، می‌دانیم تا آخر عمر به ما خدمت می‌کنند. این همان چیزی است که در «مدیریت مبتنی بر شواهد» هم مطرح می‌شود: انتخاب اهدافی که ارزش واقعی دارند.

در نهایت، من با این موافقم که زمان همیشه معیار خوبی برای دسته‌بندی اهداف نیست. بعضی اهداف مثل یادگیری زبان، زمان مشخصی ندارند. این‌ها زیرمجموعه مهارت‌های استقلال شخصی‌اند؛ مهارت‌هایی که تا آخر عمر به ما خدمت می‌کنند.

برای تطبیق‌پذیری، که همان چابکی است، باید انعطاف داشته باشیم، اما در عین حال اهداف استراتژیک را هم بشناسیم. وقتی تطبیق‌پذیری‌مان بیشتر شود، پیش‌بینی‌پذیری بالا می‌رود، قدرت تصمیم‌گیری بیشتر می‌شود و آگاه‌تر می‌شویم. این آگاهی از داده می‌آید. اگر می‌خواهم بهترین اسکرام مستر ایران شوم، باید ببینم چقدر داده درباره اسکرام دارم. اگر داده ندارم، این هدف منطقی نیست. مثل فوتبالیست شدن؛ اگر شرایط سنی و بدنی ندارم، نمی‌توانم چنین هدفی بگذارم.

یک نکته جالب هم در حرف‌هایت بود: ما در زندگی شخصی مثل مالک محصول هستیم. همان‌طور که مدیر محصول بک‌لاگ می‌نویسد، با ذی‌نفعان صحبت می‌کند و اولویت‌ها را مشخص می‌کند، ما هم باید برای زندگی‌مان بک‌لاگ داشته باشیم. باید بدانیم چه کارهایی ارزش دارند، چه چیزهایی را باید در اسپرینت زندگی‌مان بگذاریم، و چطور با تغییرات وفق پیدا کنیم. این یعنی زندگی چابک.

در واقع وقتی ما برای زندگی‌مان هدف تعیین می‌کنیم و بک‌لاگ می‌نویسیم، داریم مثل یک تیم چابک عمل می‌کنیم. این یعنی «پوشیدن لباس اجایل» و تطبیق‌پذیر شدن. درست گفتی علی جان، اگر بخواهیم اسکرام را وارد زندگی شخصی کنیم، باید خودمان را مثل تیمی ببینیم که آینده‌ای مشخص دارد و قرار است به سمت آن حرکت کند. بعضی کارها را با کمک روابط و دوستان انجام می

Comments 
In Channel
loading
00:00
00:00
x

0.5x

0.8x

1.0x

1.25x

1.5x

2.0x

3.0x

Sleep Timer

Off

End of Episode

5 Minutes

10 Minutes

15 Minutes

30 Minutes

45 Minutes

60 Minutes

120 Minutes

در جستجوی بنیانی تغییرناپذیر در جهان همیشه متغیر با پدرام کشاورزی و علی سخایی

در جستجوی بنیانی تغییرناپذیر در جهان همیشه متغیر با پدرام کشاورزی و علی سخایی

Pedram Keshavarzi and Ali Sakhaei