قسمت بیست و یکم:سوالاتی در باب تعمق و خودیاری مربوط به داستان مدوسا
Update: 2025-02-20
54
Description
در این قسمت به سوالاتی در باب تعمق و خودیاری مربوط به داستان مدوسا می پردازیم و امیدم آن است که با پرداختن به تمارین آن، برایتان لذتمندی و بینشی حاصل شود
In Channel
به یکباره شکسته نشد اما هر قدم این زن گوشه ای از طلسم را لب پر کرد و شکست.یک مار را کشت، یک خریدون را ناامید و یک آتنا را خشمگین کرد. او هنوز قد راست نکرده اما توانست با قامت خمیده سرش را بالا بگیرد و شاید اندکی از خودش را زندگی کند.
من زنی در تقلای زندگی-گلاویزباخودم-حیران درجایی فرای ابعادزنی-درهیچ وقت وهیچ کجا-تلاشی میکنم فراخوروجودم شایدکه بتوانم-توانستنی بزرگترازتمام تونمیتوانی هایی که درطول عمرم به باورش رسیدم-زنی تابوشکن-زنی که توانست لذت جوباشد بدون احساس گناه-زنی که توانست راه برودباوجودتمام وزنه های وصل شده به پایش-زنی که نالان و زخمی وخونی ودست وپاشکسته نه مانندمدوسا به گوشه ای پنهان بلکه آینه ای برداشت وپیش از همه خودش درچشمان خودش نگاه کرد.شایداین طلسم بشکند. ادامه در پست بعد
سلام مرسی از دکتر بابایی زاد عزیز که زندگی کردنو به من آموخت من توی دو سالگی پدرمو از دست دادم یه خواهر دارم ۲ سال از خودم بزرگتر مادرم همیشه شب که میخواستیم بخوابیم یگفت دعا کنی که یه مرد خوب پیدا بشه ما رو از این شرایط نجات بده یه بابای خوب براتون بیاد ا تو خونه مادربزرگ و پدربزرگم زندگی میکردیم و خاله و دایی هم سن داشتی پدربزرگم به خاطر طرز فکرهای قدیمی و مردسالاری جازه نمیداد ما جدا زندگی کنیم. الان که فکر میکنم همه این مسائل باعث شده من امروز نظرات جنسیتی سمی دارم.
نفرت انگیز برچسب (( این زن نیست ، یه مرد)) نفرت انگیز برچسب (( این زن نیست ، یه شیرمرد)) نفرت انگیز برچسب (( مرد بودن به ریش داشتن نیست زنهم می تونه مرد باشه)) نفرت انگیز زنی که خودش پسر را زایید بهش برچسب مرد بدون داد و گفت زن ضعیفه است تو باید مراقب مادر و خواهرت باشی
دکتر بابایی زاد عزیز چقدر از شعری که گفتید لذت بردم👌 خیلی زیبا بود و منو سرشار از احساسات خوب و آرامش کرد. و این که لبخند به لبام آورد!
بسیار بسیار شیرین .،زیبا .،شاعرانه،روانشناسانه ،جامعه شناسانه،خلاقانه و با بیان شیوا شما یک اثر هنرمندانه خلق شده که بسیار لذت بردم از شمابسیار تا بسیارممنون وسپاسگزارم پایدار وسلامت باشید🙏👍🥰
دست در دست، لبخند به لب، رو به سوی نور و روشنی، پاهایم شوق دویدن روی امواج لطیف، با تو که نمیدانم صورتت وام دار کدام ماه است، سخن می گویم و تو عاشقانه مرا می نگری. گویی با هر نگاه تمام مرا جرعه جرعه می نوشی و بعد من تورا به آغوشم فرا می خوانم و تمام خودم را به تمامی با تو شریک می شوم و مست از هم آغوشی، شاد از هم درکی،دوباره به راه می افتیم و پرواز کنان تا اوج رهاو سر خوش بالا و بالاتر و گاهی فرودی زیبا و دوباره پرواز در تمامی لحظات دستم در دست توست و ما یگانه، مرد و زن، رو به تعالی گام برمیداریم
کاش تو تعطیلات چندتا اپیزود عیدی داشته باشیم 🙈
با شنیدن این پادکست سردرد شدیدی رو تجربه کردم چقدر نگاه مادرم در کودکی برام مهم بود هر چی دنبال شخص دیگه ای میگشتم کسی نبود حتی پدرم و این برام چقدر دردناک بود نگاه مادری بی تجربه سرکوب شده و جنسیت زده که هنوز هم ادامه داره ... ممنونم بابت این پادکست خوب و عالی بعد از شنیدن شعر زیبای دکتر این به ذهنم رسید دوست میدارم ترا گرم و صمیمی تو چنان گرما در سردتنی باش با من باش با من همراه ، خوب ، شاد ،همدل
انگار پیش تر این سوالات رو از خودم پرسیده ام.طوفان رو پشت سرگذاشتم.اکنون به ساحل آرام رسیدم.دیگر مهم نیس آن سوی دریا چه میگفتند و چه میکردند.
گوشه هایی لب پَر؛ قلبی شکسته ؛ دیدن تصویر خودم در آیینه ای هزار تکه ؛ کودکی که به جبرِ اجتماع و فرهنگی که در آن زیست کرد؛ کودکی نکرده بزرگ شد... آه ...❤️🩹 غم انگیز و گاه طاقت فرسا ... فکر کنم همانطور که اسکارِ زخم ها بر جسممون باقی میمانند برخی رفتارها هم برای همیشه بر جانمون خراش می اندازند . کوتاه سخن در این لحظه و پس از شنیدن این سوالات غمگین و از خود بسی ناامیدم ...😔
اونقدر در خودم زنانگی سمی و مردانگی سمی میبینم هر چند از موقع ایی که با شما در برنامه های شبکه چهار اشنا شدم و تا حالا ادامه دادم و جلسات خودشناسی که رفتم بیشترش رو سعی کردم متعادل کنم ولی الان هنوزم در سن پنجاه سالگی درگیر خیلی از تله ها و رانه های کودکی هستم امیدوارم با پیش نویس معیوب نمیرم و زندگی کنم یدونه ایی دکتر نازنین🌹🌹🌹
مثل همیشه فوق العاده بود استاد عزیز❤️❤️❤️
انفعالی ازحس بودن که ممتد میشود در بُعد زمان به انتهایی بی انتها و خالی، ازجنس آگاهی وآرامشی برخاسته ازمواجه ی نیروهای متضاد درون همچون آب و آتش در لحظه ای که نه می سوزاند و نه خاموش می گرداند.شناختی ژرف از خویشتن که همچون بارقه ای در تاریکی وجود، بودن و شدنی را فرای جنسیتی معلوم وواضح رقم می زند. مرد و زنی توامان تجسم یافته دربازی کودکی شوخ وشنگ در افق آکاهی به خویشتن خویش. عاشقانه ای به کمال رسیده، فارغ بال و بی وزن از جنس پرواز در اوج.
این پرده راه کنار زدم تنانگی ای داشت برای خودش پر از پروانه یافتمش هربخش از آن را با دقت یافتم احساس و نوازش کردم لمس کردم پروانه های تنم را که حتی چگونه بال میزدند.. بوسه زدم روی هرکدام و مهری از عشق کوبیدم بر تنم این منم با این تنانگی زیبایم وهمه عمر میخواهم در پی خودم باشم چون اینجا در من راهی است از عشق که انتها ندارد...
پدرم میگفت وقتی کار یا چیزی برای یک مرد بد است برای یک زن دو برابر بدتر است و زنان همیشه بیشتر مسئولیت دارند! شاید اینکه شکست و ناکامی را به زن بودن خود نسبت ندهیم و گمان نکنیم مرد بودن(با عنوان ستمگر) ساده تر است، گامی برای رهایی از جایگاه قربانی باشد.
پذیرش و مدیریت هیجان به وسیله نظام ارزشی
درود و عرض ادب بسیار از زحمات شما استاد گرانقدر ممنونم شاد و سلامت باشید🌺🌺🌺🌺🙏🙏
🧡💛💚💙💜🤎♥️🤍❤️🖤
Medusa❤️❤️❤️