قصه چهارم، اردک کوچولو و درخت بزرگ
Update: 2023-06-10
2
Description
آسمان آبی بود. آب رود آبی بود. درخت ها سبز بودند. گل های قرمز، جابه جا زیر درخت ها روییده بودند. همه چیز قشنگ بود. باد به آرامی می وزید. برگ ها و شاخه های درخت ها و گل های قرمز زیر درخت ها را تکان می داد.
اردک بزرگ با پنج تا جوجه اش کنار رود ایستاده بود. آنها کمی در رود شنا کرده بودند. حالا می خواستند در کنار رود توی آفتاب بمانند. اردک بزرگ خسته بود. می خواست توی آفتاب استراحت کند.....
Comments
In Channel




















