قلم سرنوشت؛ پیشرفت و اعتماد بهنفس، ۹ از ۲۵
Update: 2022-03-17125
Description
خلاصهی اپیزود نهم از قلم سرنوشت؛
نویسنده در بین خاطرات خدمت، به صورت کوتاه برگشته به دوران نوجوانی و اسارت در بند پدر و اراک. پدرش میداند که او از طریق حرفهی سلمانی میتواند پول نسبتاً خوبی بهدست آورد، اما این مرتبه با تجربهای که اندوخته، فرار میکند و برمیگردد به تهران. پس از آن خاطرات خدمت از سر گرفته میشود که پایان خوشی ندارد…!
نویسنده؛ جعفر شهریباف
راوی؛ فرهاد مهرآبادی
برای حمایت از صدای قجرتایم؛ لینک پادکستهای ما را با دوستان و خانوادهی محترم خود به اشتراک بگذارید. سپاسگزاریم.
برای دیدن مطالب و دیگر پادکستهای ما به وبسایت و اینستاگرام و تلگرام «قجرتایم» بپیوندید.
Top Podcasts
The Best New Comedy Podcast Right Now – June 2024The Best News Podcast Right Now – June 2024The Best New Business Podcast Right Now – June 2024The Best New Sports Podcast Right Now – June 2024The Best New True Crime Podcast Right Now – June 2024The Best New Joe Rogan Experience Podcast Right Now – June 20The Best New Dan Bongino Show Podcast Right Now – June 20The Best New Mark Levin Podcast – June 2024
In Channel
البته با خنگی خود جعفر هربلایی سرش میاد حقشه .
انقدر که من در طول این سه گانه برای مردن این پدر بی همه چیز جعفر دعا کردم برای خودم دعا نکردم🤣
عالیه عالیه 💜
میرزا باقر چی داشته که همه رامش میشدن هی😤
یه مشکل دیگه ای که سراسر داستان ذهنم درگیرش بود... سن جعفر بوده.... قسمت عمده ی داستان جعفر همیشه خودش رو یه بچه ی یازده دوازده ساله خطاب کرده.... متوجه ی پراکندگی زمان و مکان داستان شدم اما بنظرم برای مخاطب بشدت گیج کننده و حتی باعث دلزدگی نسبت به ادامه ی داستان میشه.. با اینکه تمام جزییات اینقدر دقیق ذکر شده برام عجیب بود ک سن و سال اصلا انسجام نداره و اکثر داستان جعفر یازده دوازده ساله است
نمیدونم چرا جعفر انگار دوست داشته خودش رو رنج بده، با علم رفتار پدر خودش رو از رفاه نسبی، شغل و درآمد نوشکفته به همراه اعتباری که با تلاش بدست آورده ، همه چیز رو قربانی بودن کنار پدری با مشخصات میرزا باقر و زن پدرهای بدتر از پد میکرده؟!!! با عقل جور در نمیاد .... هرکس دیگه ای هم بود عمرا دوباره و به کرات سراغ اون پدر میرفت... بنظرم ی جاهایی به هم نمیخوره...
بدترین بدترین پادکستی بود که شنیدم. آخه این چه وضعشه که منو پابند خودش کرده و نمیزاره ی پادکست دیگه ایی گوش بدم؟ کاری کرده که قبل از خواب هم باید گوش بدم. ان شاءالله که پاینده و موفق باشید.
ای خدا یعنی برای خوب شدن امتحان مورس یه سرباز به فرمانده اشون درجه میدادن؟؟؟؟؟؟؟اونم زمان رضا شاه که خیلی سختگیری بوده .جناب شهری دیگه تعریف از خود رو به حد اعلا رسوندن😁
این خدابیامرز جعفر شهری هم قاطی داشته ، این همه پدرش اذیتش کرده باز مثل کفتر جلد میره پیشش...
مگه قدیما تو غذاشون کافور نمیریختن که وکیل باشی...
سلام واقعا تعجب کردم که بچه به این زرنگی باز این خدا بیامرز بعضی وقتا خیلی هم خنگ بوده که برمیگشت پیش باباش
🙏🙏🙏🙏👍🏻👍🏻👍🏻🎆🎆🥀🥀
یکی بمن بگه جعفر چرا همون اول که میدید باباش دروغ گفته برنمیگشت تهران؟ چطور فقط از تهران یواشکی میرفت اراک؟ خب بشر برعکسشم انجام میدادی که اینقدر بدبختی نکشی بیشتر دیگه 😐 بعیده از اینهمه تدبیری که خودش تعریفش و میکنه
انگار تجاوز و دزدی و تمسخر نهادینه ست توی خون این مردم.عجیبه واقعا که هیچ تغییری نکردیم
سال 1400 با پادکست زیبای شما گذروندم برای تیم قجرتایم توی سال جدید آرزوی سلامتی و موفقیت دارم تنتون سالم نفستون گرم
جناب مهرآبادی عزیز سال نو پیشاپیش مبارک. از جنابعالی و همکاران بسیار سپاسگزارم. مثل همیشه خوب و عالی بود. موفق و پیروز باشید
سپاس فروان .به انتهای سال 1400رسیدیم آرزو میکنم این صدای گرم و خوش 100سال ب سلامتی و خوشی باشه ممنونم آقای مهرآبادی از صدای رسا و شیوای شما خدا قوت ممنونم از همی همکاراتون
مهرابادی با اختلاف بهترینی🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
ممنون مثل همیشه عالی بود! 🌷🙏 هرچند هول و هراس امتحانای آخر سال با حال و هوای الان(نزدیک عید) نفسمو گرفت😂
یک هفتست منتظر این اپیزودم .دم شما گرم