Listen to my newest episode and discover more great content from my show!
Comments (29)
d Hn
دقیقا یک همینطور داستان گوسفندی هم مرودشت کنار امامزاده ایوب هس به ای نتیجه میرسیم ای داستانا همش برنامه ریزی شده بوده که تو کل ایران پخش شده
Aug 14th
Reply
نور✨️
آخ من عاشق اپیزود شهرهای یخچالیام...
غم عمیقی تک تک سلولامو میگیره هربار میشنومش.
Jun 12th
Reply
ID134730411
عالى بود. هم خنده داشت هم گريه وغم.
Mar 17th
Reply
Homeira Forouzfar
عجب شعر زیبا و با احساسی مخصوصا وقتی خودتون خوندین کاش بچه هایی که همه چی براشون فراهمه اینو درک کنن و انقدر طلبکار زندگی نباشن
Mar 12th
Reply
Kaveh Kaviani
چه غمی شیرین دلم را می نوازد ❤️😭
Jan 31st
Reply
DavooD44
ممنون.
May 12th
Reply
Ra Sa
در. بند آن نه ایم که دشنام یا دعاست
یادش بخیر هرکه ز ما یاد می کند
Jan 31st
Reply
Niki GH
سپاس فراوان ، من داشتم مصاحبه شما با خانم فرزانه الوان را گوش میدادم و مسواک میزدم برم بخوابم اوخر شب بود و کلی خندیم و بخودم گفتم تا تموم بشه میخوابم چراغ رو خاموش کردم و کنار همسرم رفتم توی تخت 😇 آقا نگم براتون که این لهجه ها اینقدر لذتبخش هست که سیر نمیشم 🤩 که مصاحبه شیرین و باصفای شما با آقای حامد عسگری شروع شد ، به به عشق بود خلاص داستان گفتن و شعر گفتنش عالی بود تا امروز ایشون را نمیشناختم( ایران نیستم 😔) کلی اشک ریختم توی تاریکی ولی آنجا که رسید به آبمیوه گیری از خنده منفجر شدم 🤣🤣?
Nov 23rd
Reply
Mahnaz Mehri
وای آقای عبدی با بردن اسم دلو درویش منو بردین تو فلکه شهر من پنج سال ماموریت داشتم شعبه مرکزی بانک تجارت دور میدون کار میکردم. هنوز بعد از سی سال خواب روشهرو میببنم عجیب خاک گیرایی داره این شهر
Mar 30th
Reply
nader ahmadi
ای احسان ای۱❤❤
Mar 8th
Reply
mohammad ali morokian
😍😍😍😍فقط همین
Jul 2nd
Reply
Mahdis🌿
چقدر شیرین بود 🌱
Jun 15th
Reply
Maryam Pasha
دوتا نمی دونم چی بگم حقیقتا.ولی دوتا انسان بی نظیرررر کمترین تعریفم از شماست🍃❤
Apr 19th
Reply
عزیزالله محمدی.(امتدادجو)
زمین گرد است اما بزرگ!
پاهای من تا انتهای یک خیابان
یا به ته یک کافه می رود.
یک استکان چای
یا کمی زهر تلخ قهوه ای با شکلات
طعم دور آدمهای دور را نزدیک می کند.
آن قدر نزدیک که دو فنجان رو بروی هم.
زمین گرد است
و انتهای کافه
دو فنجان،
روبروی هم در سکوتی برای یک عکس
شعر می شوند
و حتی خیال.
زمین گرد است
اما
من پاهایم به رفتن نمی رود...
تو بیا...
به انتهای این کافه
تا که سرد نشده این قهوه.
(عزیزالله محمدی)
@Emtedadjo
Mar 13th
Reply
Batol Tanzadeh
سلام وعرض ادب اتوبوش شب اتفاق که تو جبهه برای شوهرم ودوست شوهرم افتاده الان که گفتید کلی شوهرم رو تو فکر برده ودوباره خاطرات رو داره تعریف میکنه آقا احسان شریف مرد نیک شوهرم یه خاطراتی رو تعریف میکنه که تو هیچ کتاب نیست ومتاسفانه حاضر نیست هم جایی تعریف کنه برای من تعریف میکنه که منم دست به قلم خوبی ندارم به امید دنیایی که کل آرامش سهم دلها باشه
Mar 1st
Reply
Sasan Taghava
لذت بردم از گفتگوی شما دو نفر امیدواریم خیلی زود بتونم کتاب بخونم یا بشنوم
Jan 20th
Reply
navide hemmesian
عاااالیییی
Jan 9th
Reply
مریم نوروزی
سلام دست مریزاد هزاران بار سپاس
فقط سوال از خودم دارم اگر چه که با رگو پوست استخوان مردم ایران و ادبیات آن چه حماسی چه غنایی چه عارفانه چه عاشقانه غم شالوده اساسی آن آیا نمی شد نویسندگان و شاعران ما طنز رو با شادی و شادابی آمیخته میشد تا کمی از رنج و درد مردم هزار درد آن کاسته میشد ؟؟
Jan 1st
Reply
masome shahgoli
با حرفهای زیبای شما هم گریه کردم ،هم خندیدم و هم بر گشتم به روزهای دور
لذت بردم
سپاس
دقیقا یک همینطور داستان گوسفندی هم مرودشت کنار امامزاده ایوب هس به ای نتیجه میرسیم ای داستانا همش برنامه ریزی شده بوده که تو کل ایران پخش شده
آخ من عاشق اپیزود شهرهای یخچالیام... غم عمیقی تک تک سلولامو میگیره هربار میشنومش.
عالى بود. هم خنده داشت هم گريه وغم.
عجب شعر زیبا و با احساسی مخصوصا وقتی خودتون خوندین کاش بچه هایی که همه چی براشون فراهمه اینو درک کنن و انقدر طلبکار زندگی نباشن
چه غمی شیرین دلم را می نوازد ❤️😭
ممنون.
در. بند آن نه ایم که دشنام یا دعاست یادش بخیر هرکه ز ما یاد می کند
سپاس فراوان ، من داشتم مصاحبه شما با خانم فرزانه الوان را گوش میدادم و مسواک میزدم برم بخوابم اوخر شب بود و کلی خندیم و بخودم گفتم تا تموم بشه میخوابم چراغ رو خاموش کردم و کنار همسرم رفتم توی تخت 😇 آقا نگم براتون که این لهجه ها اینقدر لذتبخش هست که سیر نمیشم 🤩 که مصاحبه شیرین و باصفای شما با آقای حامد عسگری شروع شد ، به به عشق بود خلاص داستان گفتن و شعر گفتنش عالی بود تا امروز ایشون را نمیشناختم( ایران نیستم 😔) کلی اشک ریختم توی تاریکی ولی آنجا که رسید به آبمیوه گیری از خنده منفجر شدم 🤣🤣?
وای آقای عبدی با بردن اسم دلو درویش منو بردین تو فلکه شهر من پنج سال ماموریت داشتم شعبه مرکزی بانک تجارت دور میدون کار میکردم. هنوز بعد از سی سال خواب روشهرو میببنم عجیب خاک گیرایی داره این شهر
ای احسان ای۱❤❤
😍😍😍😍فقط همین
چقدر شیرین بود 🌱
دوتا نمی دونم چی بگم حقیقتا.ولی دوتا انسان بی نظیرررر کمترین تعریفم از شماست🍃❤
زمین گرد است اما بزرگ! پاهای من تا انتهای یک خیابان یا به ته یک کافه می رود. یک استکان چای یا کمی زهر تلخ قهوه ای با شکلات طعم دور آدمهای دور را نزدیک می کند. آن قدر نزدیک که دو فنجان رو بروی هم. زمین گرد است و انتهای کافه دو فنجان، روبروی هم در سکوتی برای یک عکس شعر می شوند و حتی خیال. زمین گرد است اما من پاهایم به رفتن نمی رود... تو بیا... به انتهای این کافه تا که سرد نشده این قهوه. (عزیزالله محمدی) @Emtedadjo
سلام وعرض ادب اتوبوش شب اتفاق که تو جبهه برای شوهرم ودوست شوهرم افتاده الان که گفتید کلی شوهرم رو تو فکر برده ودوباره خاطرات رو داره تعریف میکنه آقا احسان شریف مرد نیک شوهرم یه خاطراتی رو تعریف میکنه که تو هیچ کتاب نیست ومتاسفانه حاضر نیست هم جایی تعریف کنه برای من تعریف میکنه که منم دست به قلم خوبی ندارم به امید دنیایی که کل آرامش سهم دلها باشه
لذت بردم از گفتگوی شما دو نفر امیدواریم خیلی زود بتونم کتاب بخونم یا بشنوم
عاااالیییی
سلام دست مریزاد هزاران بار سپاس فقط سوال از خودم دارم اگر چه که با رگو پوست استخوان مردم ایران و ادبیات آن چه حماسی چه غنایی چه عارفانه چه عاشقانه غم شالوده اساسی آن آیا نمی شد نویسندگان و شاعران ما طنز رو با شادی و شادابی آمیخته میشد تا کمی از رنج و درد مردم هزار درد آن کاسته میشد ؟؟
با حرفهای زیبای شما هم گریه کردم ،هم خندیدم و هم بر گشتم به روزهای دور لذت بردم سپاس
به شدت حال خوب کن و لطیف !🌱🍏