13 شعر انگليسي زیبا، معروف و ساده انگلیسی با ترجمه
Description
طبیعتاً هر چه یک شعر قدیمی تر باشد، شهرت آن بیشتر است. شخصی مانند بایرون قرن ها آثارش در دسترس عموم بوده اما آثار شاعری مانند دیلن توماس تنها چند دهه در دسترس بوده اند. به همین دلیل است که وقتی برای نوشتن این مقاله در مورد معروف ترین اشعار تحقیق می کرديم، آن ها منحصراً براي دوران ویکتوریایی یا قبل از آن بودند.
در نتیجه معروف ترین اشعار شعر های قدیمی تر هستند و اغلب قافیه های مشخصي دارند كه در سرتاسر ادبیات نقش بسته اند. ما فکر می کنيم معمولاً شعر های قافیه دار بهترند و همین امر تا حدی باعث شهرت آن ها می شود. بعلاوه اشعار بی قافیه به ویژه در قرن اخیر نقش بسزایی در ادبیات داشته اند. در واقع شاید به سختی بتوان تأثیر اشعاری مانند «زوزه» گینزبرگ (شماره 5) را بر طرفداران او بیش از حد ارزیابی کرد. به جای محدود کردن خود به شعرهای قدیمی تر و قافيه دار که معمولاً فهرست هایی از این دست را تشکیل می دهند، من تا از طیف کامل تری از اشعار را انتخاب كرديم.
امیدواريم از شعر هاي زير لذت ببرید!
شماره 1. «بزرگراه» نوشته آلفرد نویز (1906)
The wind was a torrent of darkness among the gusty trees,
The moon was a ghostly galleon tossed upon cloudy seas,
The road was a ribbon of moonlight over the purple moor,
And the highwayman came riding—
Riding—riding—
The highwayman came riding
Up to the old inn-door.
He’d a French cocked-hat on his forehead, a bunch of lace at his chin,
A coat of the claret velvet, and breeches of brown doe-skin,
They fit him with never a wrinkle. His boots were up to the thigh;
And he rode with a jewelled twinkle,
His pistol butts a-twinkle,
His rapier hilt a-twinkle,
Under the jewelled sky.
Over the cobbles he clattered and clashed into the dark inn-yard,
And he tapped with his whip on the shutters, but all was locked and barred,
He whistled a tune to the window, and who should be waiting there
But the landlord’s black-eyed daughter,
Bess, the landlord’s daughter,
Plaiting a dark red love-knot
Into her long black hair.
باد، سيلي از تاریکی در میان درختان طوفاني بود
ماه یک گالیون شبح مانند بود که روی دریا های ابری پرتاب شده بود،
جاده روباني از مهتاب بود بر روی دشت بنفش،
و راهزن جاده سوار آمد-
سوار آمد – سوار آمد –
راهزن جاده سوار آمد
تا مسافرخانه قدیمی
او یک کلاه فرانسوی روی پیشانی اش گذاشته بود، یک دسته توری روی چانه اش،
یک کت از مخمل کلارت داشت و شلواری از پوست گوزن قهوه ای،
لباس هاي بدون چین و چروک برازنده او بودند. چکمه هایش تا ران بود.
و با درخشش جواهری سوار شد،
قنداق تپانچه اش چشمک می زد،
دسته شمشير او چشمک مي زد،
زیر آسمان جواهري.
روی سنگفرش ها به صدا در آمد و به حیاط تاریک مسافرخانه برخورد کرد،
و با شلاقش به کرکره زد، اما همه چیز قفل و بسته بود،
او آهنگی را به پنجره سوت زد و چه کسی آنجا منتظر بود
اما دختر چشم سیاه صاحبخانه،
اليزابت، دختر صاحبخانه،
كه یک گره عشق قرمز تیره به مو های بلند مشکی اش بافته بود
[این شعر تماشايي است. ما فقط قسمت اولش را ترجمه كرديم، اما شعر ادامه می یابد، که به داستان تکان دهنده اليزابت و معشوق دزدش مربوط می شود. ترکیبی از عشق محکوم به فنا، کنش هیجان انگیز و طرح قافیه های غوغایی جایگاه آن را در میان بزرگان شعر تضمین کرده است.]
حتما بخوانید: اصطلاحات و جملات مربوط به آدرس دادن در انگلیسی
شماره 2. «یک گل سرخ قرمز» نوشته رابرت برنز (1794)
O my Luve is like a red, red rose
That’s newly sprung in June;
O my Luve is like the melody
That’s sweetly played in tune.
So fair art thou, my bonnie lass,
So deep in luve am I;
And I will luve thee still, my dear,
Till a’ the seas gang dry.
Till a’ the seas gang dry, my dear,
And the rocks melt wi’ the sun;
I will love thee still, my dear,
While the sands o’ life shall run.
And fare thee weel, my only luve!
And fare thee weel awhile!
And I will come again, my luve,
Though it were ten thousand mile.
آه عشق من مثل گل رز قرمز قرمز است
که به تازگی در ماه ژوئن شكفته است.
آه عشق من مثل ملودی است
که به طرز خوشايندي نواخته شده است.
خیلی زيبا هستی، دختر جذابم،
من غرق در عشقت هستم.
و من همچنان تو را دوست خواهم داشت محبوبم
تا زمانی که موج دریا ها خشک شود.
تا زمانی که موج دریا ها خشک شود محبوبم
و صخره ها با خورشید ذوب شوند.
هنوزم دوستت خواهم داشت محبوبم
تا زماني که شن هاي ساعت زندگي جريان دارند.
و بدرودت خواهم گفت، تنها دلبر من!
و مدتی بدرودت خواهم گفت!
و دوباره باز خواهم گشت، عشق من،
اگرچه ده هزار فرسنگ فاصله باشد.
[بدون تعجب، این شعر محبوب عروسی ها است. اگر چه رابرت برنز خود عاشق بزرگی نبود، اما بخشی از سنت شاعرانه طولانی مردانی هستند که در اشعار خود سوگند ارادت ابدی میخورند در حالی که در زندگی واقعی پرسه میزنند. شیوایی ساده این شعر تخیل بسیاری را به خود جلب کرده است.]
شماره 3. «عبور از نوار» نوشته آلفرد، لرد تنیسون (1889)
Sunset and evening star,
And one clear call for me!
And may there be no moaning of the bar,
When I put out to sea,
But such a tide as moving seems asleep,
Too full for sound and foam,
When that which drew from out the boundless deep
Turns again home.
Twilight and evening bell,
And after that the dark!
And may there be no sadness of farewell,
When I embark;
For tho’ from out our bourne of Time and Place
The flood may bear me far,
I hope to see my Pilot face to face
When I have crost the bar.
غروب و ستاره غروب،
و یک تماس روشن برای من!
و شايد شكايتي از نوار وجود نداشته باشد،
وقتی به دریا زدم،
اما جريان حرکتي خواب به نظر می رسد،
بیش از حد پر برای صدا و کف،
زماني كه چیزی از اعماق بی کران بیرون کشید
دوباره به خانه برمی گردد.
گرگ و میش و ناقوس عصر،
و بعد از آن تاریکی!
و شايد هيچ غم و اندوهي از خداحافظی نباشد،
وقتی سوار می شوم؛
برای شما از زمان و مکان ما
سیل شايد مرا به دور برساند،
امیدوارم خلبانم را رو در رو ببینم
وقتی از نوار عبور کردم.
[تنیسون به خاطر مرثیه های محرکش معروف است. به عنوان مثال، این جمله جاودانه را به ما داد: «دوست داشتن و از دست دادن بهتر از این است که اصلاً دوست نداشته باشی». این شعر خاص به خاطر نمایش خاطره انگیزش از مرگ، چه احساسی و چه نشاطآور – در مراسم تشییع جنازه محبوب و مشهور است.]
حتما بخوانید: چگونه افراد مختلف را در زبان انگلیسی صدا بزنیم؟ (راهنمای کامل)
شماره 4. «کلاغ» نوشته ادگار آلن پو (1845)
Once upon a midnight dreary, while I pondered, weak and weary,
Over many a quaint and curious volume of forgotten lore—
While I nodded, nearly napping, suddenly there came a tapping,
As of some one gently rapping, rapping at my chamber door.
“’Tis some visitor,” I muttered, “tapping at my chamber door—
Only this and nothing more.”
Ah, distinctly I remember it was in the bleak December;
And each separate dying ember wrought its ghost upon the floor.
Eagerly I wished the morrow;—vainly I had sought to borrow
From my books surcease of sorrow—sorrow for the lost Lenore—
For the rare and radiant maiden whom the angels name Lenore—
Nameless here for evermore.
روزی روزگاری نیمه شبی دلگیر، ضعیف و خسته فکر می کردم،
غرق در نسخه اي عجیب و نادر از افسانه های فراموش شده-
در حال خواب و بيداري، ناگهان صدای در آمد،
یکی به آرامی در اتاقم را می زد.
زمزمه کردم: ” مهمان است كه در مي زند…
همين و دیگر هیچ.”
آه، به یاد دارم که در دسامبر تاریک و غم بار بود.
و هر آتش رو به خاموشي روحش را روی زمین مي ريخت.
مشتاقانه آرزوی فردا را داشتم؛ بیهوده می خواستم از کتاب هایم غم و اندوه – غم گمشده لنور – را قرض بگیرم.
برای دختر کمیاب و درخشانی که فرشتگان او را لنور می نامند –
بی نام اینجا برای همیشه
[شعر کلاغ را به دلیل طرح قافیه فوق العاده استادانه و تصاویر زیبایش انتخاب کرديم.]
شماره 5. «زوزه» اثر آلن گینزبرگ (1956)
I saw the best minds of my generation destroyed by madness, starving hysterical naked,
dragging themselves through the