16- چطور از بازیهای کامپیوتری برای زندگی خودمون یاد بگیریم؟ (فصل بازی کامپیوتری: بخش 5 قسمت ۳)
Description
بازی کامپیوتری رو انقدر ساده نبینید، یک فرایند تکامل خیلی جالب رو طی کرده و میشه ازش برای زندگی استفاده کرد
۱- میشه از خود نروند و فرد رو در آغوش گرفت اما رشد هم ایجاد کرد
۲- شفافیت بازخورد چطور میتونه نگاه افراد رو تغییر بده
۳- چطور میشه هدفگذاری کرد و با افزایش به اندازه چالش هم مهارت رو زیاد کرد و هم زمان لذت و غرقگی رو هم به افراد داد
۴- چطور میشه، در یک زمینه خاص به چنان سطحی از مهارت رسید که خود بزرگترها هم شاخ در بیارن
۵- چقدر شکست لازمه و رقابت تا یک محصول بتونه دل کاربر رو به دست بیاره! همه بازیها موفق نمیشن، همشون نمیتونن افراد رو غرق کنن، آزمون میکنن، بازطراحی میکنن، مهندسی میکنن و ….
۶- مفهوم شکست و اثر ذهنی شکستها و مشکلات
۷- چطور میشه از زندگی لذت برد، بدون این که نیاز به پول آنچنانی باشه، چطور هیچ چیز همیشگی نیست
۸- محدودیت انسان، محدودیت منابع و امکان مدیریت حرفهای اونها با کمی مهارت
موضوع
چطور از بازیهای کامپیوتری برای زندگی خودمون یاد بگیریم؟
احتمالا سه اپیزود طول بکشه یعنی اپیزود ۱۷ و ۱۸ هم به این موضوع اختصاص داره
گفتید از تجربیاتمون بگیم: ما یه تعدادی دوست باهمدیگه بودیم (حدود ۱۰ نفر) که از سنین راهنمایی به بعد، جمعمون رو تشکیل داده بودیم. دبیرستان و دانشگاهمون متفاوت بود اما جمع دوستانه بینمون رو حفظ کرده بودیم. هر از چندگاهی به بهانههای مختلف دور هم جمع میشدیم که یکی از این بهانهها بازی PES بود. وقتی برای pes جمع میشدیم، گذر زمان رو حس نمیکردیم حتی ۲۴ ساعت رو، به خورد و خوراک اهمیت زیادی نمیدادیم، اکثر تماسها رو دایورت میکردیم و ... خیلی شور و هیجان داشتیم و کاملا در غرقگی بودیم. توی این جمع شدنامون، بعضی وقتا سریالهای طولانی یا فیلم سینمایی هم میدیدیم. یادش بخیر 😉 دلم خواست 🥰
در خصوص بحث چالش، یاد خاطرهای از دوران دانشگاه افتادم. در دوران کارشناسی یک درسی داشتیم با عنوان "تجزیه و تحلیل سیگنالها و سیستمها" کسانی که این درس رو گذرونده باشن میدونن که این درس چقدر پایهای، عمیق و نسبتا سنگینه و در عین حال شیرین هم هست. احتمالا یکی از دلایل سختیش به دلیل ریاضیاتش و برخی مفاهیم دیگهست و شیرینیش به خاطر آنالوژیش با خیلی از حوزههای دیگه، حتی علوم انسانیه. استادی داشتیم که روش جالبی در امتحان گرفتن داشت. میومد ۵ تا سوال میداد، هر کدومش حدود ۶ قسمت داشت. از آسون به سخت بود. پاسخ رو باید در همون برگه مینوشتی. مدت زمان امتحانش هم حداقل ۳ ساعت بود و همه چیز باز (کتاب، جزوه، حل تمرین و ...). میگفت: اول بشینید سوالای راحت رو جواب بدید، نمره جمع کنید، خیالتون که از نمره قبولی راحت شد، برید سراغ سوالهای مشکلتر. سوالای مشکلش حالت معمایی داشت یا باید با چند مفهوم مختلف حل میکردیش. هیچ اصراری هم نداشت که همه تا آخر امتحان بشینن، میگفت اون سوالای سخت برای ۱۰ تا ۲۰ درصد شماهاست، اگر نمیتونید حل کنید، ایرادی نداره. بعد اگر نمرهت بالاتر از یه حدی (مثلا ۷۵ یا ۸۰ از ۱۰۰