هرگز از دور زمان ننالیده بودم و روی از گردش آسمان در هم نکشیده، مگر وقتی که پایم برهنه مانده بوده و استطاعت پای پوشی نداشتم!
به جامه ی کوفه در آمدم و دل تنگ،
یکی را دیدم که پای نداشت! سپاس نعمت حق بجای آوردم و بر بی کفشی صبر کردم!!؟
« مرغ بریان به چشم مردم سیر، کمتر از برگ تره بر خوان است..
وآن که را دستگاه و قوت نیست، شلغم پخته مرغ بریان است...»
چقدر زیبا.. اینا واقعاً درس زندگیه..
هرگز از دور زمان ننالیده بودم و روی از گردش آسمان در هم نکشیده، مگر وقتی که پایم برهنه مانده بوده و استطاعت پای پوشی نداشتم! به جامه ی کوفه در آمدم و دل تنگ، یکی را دیدم که پای نداشت! سپاس نعمت حق بجای آوردم و بر بی کفشی صبر کردم!!؟ « مرغ بریان به چشم مردم سیر، کمتر از برگ تره بر خوان است.. وآن که را دستگاه و قوت نیست، شلغم پخته مرغ بریان است...»