اپیزود دوم: پدرم سفر بود
Update: 2023-10-0667
Description
توی این اپیزود قرار صدای زنی رو بشنویم که شاهد روابط خارج از ازدواج مادرش بوده و از تاثیراتی که این قصه روی زندگیش گذاشته بشنویم
برای اینکه شما هم از قصه هاتون به من بگید به آدرس: khatshekanpodcast@gmail.com ایمیل بدین
برای اینکه شما هم از قصه هاتون به من بگید به آدرس: khatshekanpodcast@gmail.com ایمیل بدین
Top Podcasts
The Best New Comedy Podcast Right Now – June 2024The Best News Podcast Right Now – June 2024The Best New Business Podcast Right Now – June 2024The Best New Sports Podcast Right Now – June 2024The Best New True Crime Podcast Right Now – June 2024The Best New Joe Rogan Experience Podcast Right Now – June 20The Best New Dan Bongino Show Podcast Right Now – June 20The Best New Mark Levin Podcast – June 2024
In Channel
گاهی فکر میکنم یک ثانیه حتی چقدر میتونه توی کل آدم تاثیر گذار باشه، امیدوارم که عسل در ادامه زندگیش لحظات خوبی رو سپری کنه و همچنین امیدوارم هیچ وقت پدر و مادری که لایق بچه دار شدن نیستن توانایی بچه دار شدن رو از نظر جسمی نداشته باشن و نتونن چونکه یک حسرت توی زندگی بر دل یک انسان بمونه بهتر از اینکه یک زندگی عادی حسرت بشه روی دل یک انسان
نمیدونم چی بگم.. درکت میکنم و تجربه کردم.
قلبم براش آتیش گرفت
کل ۴۰ دقیقه رو سعی کردم گریه نکنم و این بغض سنگینو قورت بدم.انگار نمیخواستم برای یه دختر قوی که رو پای خودش ایستاده، اشک بریزم. اما قوی بودن به چه قیمت؟این زندگی سخت حق این دختر نبود.کاش میتونستم بغلش کنم بگم تو مقصر نیستی.تقصیر تو نیست.میخواستم بگم زودتر برو تراپی...اما چه فایده.لعنت بر مادری که زندگی کامل یک انسان رو نابود کرد
خیلی جاها میفهمیدمت
نمیدونم چی بگم. واژه هام خشک شدن. کلی گریه کردم. کلی داد کشیدم. همراه بغضِ عسل فروریختم همراه خنده های سطحیِ عسل ایستادم همراهِ حرفهای دردآلودش شکستم. همراهِ واقعیت زندگیش. کشته شدم عسل! من برای تو کشته شدم از درد. عسل مگر میشه کسی این همن بلا و مصیبت و درد و رنج و زجر و غم ببینهعسل الان که باز اشکهام جاری شده میخام بغلت کنم توی بغلت عر بزنم جیغ بزنم و بگم بهت عسل کاش هیچوقت بدنیا نمیومدی تو نباید اینهمه درد میکشیدی.عسل کاش میتونستم کابوس هات و کم کنم. کلش میتونستم کاری کنم تا بجای پدرت تو بمیری
چقد دردناک ... واقعا تصورم وحشتناکه ، چه برسه به تجربش 😢 تبریک میگم به عسل عزیز ، به خاطر اینکه تو مسیر بدی نیفتاد و زندگی شو نجات داد ... بهترین ها رو برات آرزو میکنم ، زندگیت پر از عشق و آرامش ❤️ موضوع و محتوای آموزنده و مورد نیازی رو برای پادکست انتخاب کردین ، ممنون از زحمات شما ❤️
چقدر واقع بینانه صحبت کردی و واقعا زندگی همین قدر بد و باید منتظر هر اتفاقی باشی
شوهر مادرت میومد سمتت پس برادرت کجا بود؟
عسل جان تو یک زن قوی ای هستی که اینهمه بحران رو پشت سرگذاشتی برات آرزوی بهترینها دارم ،
چقد دلم گرفت .قدرت و استقامتت رو تحسین میکنم عسل عزیز .امیدوارم ادامه زندگیت پر باشه از روزای خوبی که تمام گذشته ت رو برات جبران کنه .
حس میکنم پرخاشگری که تو مادر شما هست در اصل عذاب وجدانیه که کم کم داره تو وجودش بیدار میشه حس گناه داره ریشه میزنه برای همین سعی میکنه با حرف هاش شما رو آزار بده بهترین راه همون قطع رابطه ست
چقدر آموزنده و دردناک بود . کاری از دستم بر نمیاد فقط میتونم برای عسل آرزوی سلامتی و روزهای خوب داشته باشم.
زندگی رو به معنای واقعی «زندگی کردی» ، یعنی آگاه شدی ! خیلی عمیق در واقع ترس الان نیروی غالب درون شماست که از چند جهت بهتون آسیب میزنه رفتارهای مادر به غرورت آسیب زده پس در ناخودآگاهت میترسی کسی رو دوست داشته باشی از طرفی بخاطر این جبهه غرورمون هم زیاد میشه و باید متعادلش کنیم این داستان از اشتباه مادر شروع میشه و با نوشخوار ذهنی تبدیل به رنجش شده و این رنجش ، احترام به نفس، غرور، امنیت احساسی، امنیت مادی، آرزوها و خواسته ها، روابط خصوصی و روابط جنسی رو هم تحت اشعاع قرار میده با وجود این رنجشها خطاهایی چون خودخواهی ، ناصادقی منفعت طلبی وحشت زدگی و «ترس» از ما بروز میکنه اینکه به زیبایی در موردش صحبت کردی و توسط آدمها ی امن شنیده شدی باعث خوشحالیه باید چیزی رو جایگزین رنجشهامون کنیم که اونو درونتون دارید و اون انرژی جهان هستیه که تو رو وارد لایه هایی از آگاهی کرده به عشق دادن و خدمت کردن بی چشمداشت ادامه بده من خوشوقتم که شمارو شنیدم شاد باشی.
سلام امیدوارم در نیت تان صادق باشید
من هیچ کدوم از این تجربیات رو نداشتم اما تو دور و بر،محل کار خودم،خواهرزاده ام که در یکی از مراکز بهزیستی مدیر فنی است و....😔 این قدر روایت های مشابه دیده و شنیده ام که مرتب سعی می کنم از دانش آموزانم بخوام که در منجلاب رابطه های نامناسب نیافتند از افراد امن کمک بگررند تا به واسطه یک اشتباه در سیکل اشتباهات بعدی نیافتند...☘ در نهایت نقل قول مهمان تون کاملا درست بود این زخم ها هرگز خوب نمیشن😓
خدای من این از داستان تخیلی هم برای من تکان دهنده تر بود😔 تمام مدتی که صدای این دختر ضرب دیده که صداش هم تیزی صدماتی که به روحش خورده رو منعکس میکرد دلم میخواست دستام رو دور شونه هاش حلقه کنم و محکم فشارش بدم تا شاید یه ذره فقط یک ذره از دردش به من منتقل بشه و بتونم کمک کنم بارش سبکتر بشه. خودش گفت هیچ نکته مثبتی نداره زندگی با این بار روانی مخدوش اما بنظرم تک و تنها تونسته از خودش مراقبت کنه و این خیلی باعث افتخاره حتی تو سن نوجوونی کم نیورده اجازه نداده شوهر مادرش بهش تعرض کنه
خیلی عالی بود 🥰مشتاقانه منتظر اپیزود بعدیم 🌹🌹🌹🌹😍
توی وجود عسل چیزی حس کردم که خیلی کمیابه اونم اینه که با خودش کاملا صادقه مثله اکثر انسانها خودش فریب نمیده و سعی نمیکنه از هر تراما یا موضوع ناخوشایند زورکی یه چیز خوب بکشه بیرون ،حقیقت زندگیش پذیرفته،بنظرم این نشونه ی قدرت عمیق درونیه 👍👍🌹🌹🌹