Discoverادبیات کودکانتام انگشتی فسقلی- سوپراسکوپ شماره ۸
تام انگشتی فسقلی- سوپراسکوپ شماره ۸

تام انگشتی فسقلی- سوپراسکوپ شماره ۸

Update: 2021-02-139
Share

Description

روزی بود و روزگاری، دهقان پیر و فقیری بود که با زنش در کلبه کوچکی کنار جنگل زندگی می‌کرد. یک روز هنگام غروب که کنار آتش نشسته بودند و باهم حرف می‌زدند، پیرمرد رو به زنش کرد و گفت: زن خوبم، ما خیلی تنهاییم. روزبه‌روز هم بیشتر پا به سن می‌ذاریم و پیرتر میشیم. بچه‌ای هم که نداریم ما رو از تنهائی در بیاره و سرگرممون کنه. زن گفت: شوهر خوبم، درست میگی ما فقط خنده شاد بچه‌ای رو تو خونه کم داریم. آگه یه بچه داشتم ولو به اندازه قد انگشتم، برام خیلی عزیز بود. ای خدا میشه ما به آرزومون برسیم. چیزی نگذشت که آرزوی آن‌ها برآورده شد و بالاخره صاحب پسر کوچولویی شدند که اسمشو «تام» گذاشتند. تام سالم بود و قوی، تنها عیبی که داشت این بود که هیچ‌وقت رشد نمی‌کرد، بااینکه غذا هم زیاد می‌خورد ولی قدش از انگشت مادرش بلندتر نشد...


کاری از سازمان انتشار مجموعه داستان‌های ناطق

شرکت ۴۸ داستان، سوپراسکوپ

مؤلف و شاعر: علیرضا اکبریان

با صدای گروهی از هنرمندان برجسته ایران

Comments 
In Channel
loading
00:00
00:00
x

0.5x

0.8x

1.0x

1.25x

1.5x

2.0x

3.0x

Sleep Timer

Off

End of Episode

5 Minutes

10 Minutes

15 Minutes

30 Minutes

45 Minutes

60 Minutes

120 Minutes

تام انگشتی فسقلی- سوپراسکوپ شماره ۸

تام انگشتی فسقلی- سوپراسکوپ شماره ۸