جفری دامر - هیولای آدمخوار
Update: 2022-06-21
667
Description
خونه شماره 213 در خیابان 25 شمالی در میلواکی بیشتر شبیه به یه موزه از اعضای بدن انسانه تا صحنه جرم. خانه فقط وسایل اولیه زندگی رو داره. یک آکواریوم پر از ماهی گوشه آپارتمانه و بوی عجیبی که ترکیبی از بوی تعفن، بوی خون و یک نوع بوی شیمیاییه تو خونه حس می شه. توی تلویزیون فیلم جن گیر داره پخش میشه. روی دیوار اتاق خواب چند پوستر از مردهای برهنه نصب شده و توی کشوی یک میز 74 تا عکس از اجساد قطعه قطعه شده در حالات مختلف وجود داره. گالن های بزرگ آبی رنگ در خانه وجود دارن که داخل اونها بدن 3 انسان در حال تجزیه شدن داخل اسیده. پلیس، آشپرخونه رو جستجو می کنه. تو یخچال یک سر انسان که تقریبا تازه ست روی یکی از طبقات قرار داره. در طبقه پایین قسمت هایی از پوست و گوشت دست و پای انسان، یک قلب و چند آلت تناسلی در یک کیسه پلاستیکی پر از یخ نگهداری میشه و روی سینی کف یخچال پر از خونه. توی کابینت 7 جمجمه وجود داره که پوست و گوشت آنها از اسکلت جدا شده و بعضی از آنها رنگ شده هستند.
این خانه که شبیه به سکانسی از یک فیلم ترسناک و تخیلی به نظرمیاد متعلق به جفری دامر، آدمخوار میلواکی است.
این خانه که شبیه به سکانسی از یک فیلم ترسناک و تخیلی به نظرمیاد متعلق به جفری دامر، آدمخوار میلواکی است.
In Channel
کشیدن جفری دامر با این پادکست خیلی لذت بخش بود🫱🏻🫲🏼🫠🩷 خسته نباشید
در حال طراحی جفری دامر و شدین این پادکست خیلی لذت بخش بود 🫠🫱🏻🫲🏼🩷 خسته نباشید
اپیزودای این پادکست یه جور حس زنده بودن رو توی وجود من زنده میکنن مثل یک جور دوپامین و برای منی که زندگیم پر از تکرار روز مرگی بود احساس خیلی خوبی داشت و حس هیجان زیادی بهم منتقل میکرد، اما این اپیزود به قدری احساس بدی بهم داده که سست شدن بدنم و حالت تهوع رو حس میکنم مغزم انگار قفل شده، آدم نمیتونه حضم کنه که همچین چیزایی هم وجود داشته🥲
ممنون شیو شد بدنمون عالی بود😂👌
فقط اون دوتا پلیس احمق که میتونستن پسره رو نجات بدن ولی قبول کردن که دوست پسرشه و گفتن که اختلاف خانوادگیه...
ژانر جذابی هست اما متاسفانه خیلی بی احساس بیان میکنین انگار از روی نوشته دارین میخونین حتی افکتهایی که گذاشتین باعث شده جذابیت کار رو از بین ببرین
خدا قوت میگم به تیم ردرام
لعنتي اخهههه. چوا🤷🏻♂️🤷🏻♂️
نمیدونم چرا کامنت من را پاک کردید؟ تا آخر خوندی ؟ نه
درود وادب باشما که روایتهای جنایی را تعریف میکنید درادامه یه نکته دوستانه دارم که امیدوارم جدی بگیریدخیلی مدتی بعداز قتلهای جفری دامر داستان آن درپاورقی روزنامه اطلاعات چاپ میشد. خیلی جذبش شدم. و تقریباً همزمان ابتدا گاهگاه و بعد به صورت منظم ودائمی کارم شده بودتیغ دست گرفتن بریدن قطع کردن ونگاه کردن به قلبی که درسینه آدمی میتپید دراول شروع کارم تیغ راگذاشتم روی مچدست زنی ولی اشتباهاًابتدا شریان را بریدم و چنان خونی پاشید که سر تاپا و چشمانم پرخون شد و از همان ابتدااز کارم لذت میبردم...
چنان خون به اطراف وسروصورتم پاشید،وحشت کردم بعدهااینکار رااصلاح کردم دیدن قلب درحال تپیدن همیشه برایم بسیارجذاب بود.وادرنالین آن لذتبخش بود تقریباً همیشه با خون انسانهاتیغ واره و طناب سروکار داشتم . این ابتدابرایم خیلیجذاب بودوبه همه آرزوهای دوران جوانی وثروت رسیدم ولی بعدگذشت سالهاروانم صدمه دیده حتی دیدن رنگقرمز برایم سخت شده ولی دست ازکار نکشیدم توصیه جدی میکنم شماهر ۶ ماه به روانپزشک مراجعه کنید.(مهدی پورباقری!...) اما حالاوقتی به گذشته فکر میکنم،ترجیح میدادم یک گلفروش میشدم تا یک پزشک
توصیه میکنم سریال دامر رو نگاه کنید.خیییلی جالب و باجزییات ساخته شده.👌🏻
عالی بود و واقعا از شما ممنونم. واقعا حالم گرفته شد موقع گوش دادن اما انقدر روایت شما زیبا و بدون نقص بود که تا تهش گوش دادم
حال به هم زن ترین داستانی بود که تا بحال گوش کرده بودم
....
فقط و فقط دوست دارم بدونم اون شخصی که یواش گفت I hope you enjoy it , کیه و این چطور به ذهنش رسید؟ چون من دقیقا همون لحظه خون تو بدنم یخ بست. این چه اسیدی بود دیگه 😵💫😵💫😵💫
واقعا باور ناپذیر بود
عالی بود👌🏻
چقدر قشنگ بود این قسمت
سلام خیلی ممنون بابت زحماتتون فقط تو بعضی جاها یه جوری تعریف میکنید انگاره کاره خیلی خوبی انجام داده حالا اگر امکانش هست یه زده کم تر تعریف کنید هنوزه هم تو جامع افراد هستند که هم چون بیماری های دارند وسواس نشند یه موقع بازم به هرحال متشکرم از شما