Discoverپادکست Archives - جادیرادیو جادی ۱۹۶ – زندگی هکرها: کوین میتنیک قسمت دو از دو
رادیو جادی ۱۹۶ –  زندگی هکرها: کوین میتنیک قسمت دو از دو

رادیو جادی ۱۹۶ – زندگی هکرها: کوین میتنیک قسمت دو از دو

Update: 2025-06-2150
Share

Description

گفتیم در دوران جنگ چه کنیم که ساعت‌هایی برامون بهتر بگذره و گفتین در مورد هکرهای بزرگ صحبت کنیم. در قسمت قبلی از کوین میتینک گفتم. افسانه‌ای ترین هکری که داریم و رفتم سراغ کودکیش تا جایی که به اولین زندانش رفت و … حالا وارد قسمت دوم زندگیش می‌شیم و ماجرای هک های بعدی و جنگش با یه هکر ژاپنی رو پی میگیریم تا پایان ماجرا.


سایت مرتبط: https://www.takedown.com/




با این لینک‌ها مشترک رادیوگیک بشین



و البته ایده جدید که اگر توشون سابسکرایب کنین / مشترک بشین یا هر چی بهش میگن، خوشحال می شم:



در این شماره


رادیوجادی ۱۹۶ – کوین میتینک / قسمت دوم


خلاصه قسمت قبل


کوین داشت کم‌کم از یکی از تاریک‌ترین دوران‌های زندگیش بیرون می‌اومد.


پرونده‌ی سنگین قضایی‌اش باعث شده بود هیچ‌جا راحت بهش کار ندن، تو زندون کلی وزن اضافه کرده بود،


و از اون بدتر، زنش هم دیگه تحملش رو از دست داده بود و با بهترین دوست و شریک سابق هکش رفته بود.


اما تو ماه‌های بعد، میتنیک شروع کرد به بازسازی خودش:


افتاد تو خط ورزش، صد پوند وزن کم کرد، و مهم‌تر از همه، واقعاً داشت تلاش می‌کرد که وسوسه‌ی ویرانگر هک رو برای همیشه کنار بذاره.


ولی درست وقتی داشت زندگیش رو جمع و جور می‌کرد،


برادر ناتنیش اونو با یه هکر به اسم «اریک هاینز» آشنا کرد.


هاینز براش تعریف کرد که یه بار وقتی رفته بودن سراغ یکی از دفاتر Pacific Bell،


با یه دستگاه مرموز برخورد کرده بودن به اسم SAS — یه سیستم تست خطوط که می‌تونست به همه تماس‌های رد و بدل شده تو شبکه‌ی تلفن گوش بده!


SAS دقیقاً همون چیزی بود که می‌تونست دوباره میتنیک رو وسوسه کنه.


قدرتی که این سیستم در اختیارش می‌ذاشت، اون‌قدر وسوسه‌انگیز بود که کوین،


با تمام تلاش‌هایی که کرده بود تا از این دنیا بیرون بیاد، دوباره داشت می‌لغزید…


تحقیق


بعد از یه‌کم جستجو و کنکاش، میتنیک فهمید که شرکتی که سیستم SAS رو طراحی کرده، سال‌ها پیش ورشکست شده.


اما تونست مهندس ارشد اون پروژه رو پیدا کنه و قانعش کنه که یه نسخه از دفترچه‌ی راهنمای سیستم رو براش بفرسته.


اریک درست می‌گفت: SAS دقیقاً همون‌قدری قدرتمند بود که میتنیک امید داشت.


باهاش می‌شد هر شماره‌ای که دلش می‌خواست رو «مانیتور» کنه — اصطلاح درون‌سازمانی مخابرات برای شنود تلفنی.


اما یه چیزی در مورد اریک، از همون اول، تو دل میتنیک سنگینی می‌کرد.


خیلی مرموز و پنهان‌کار بود. نه شماره تماسش رو می‌داد، نه آدرسش رو، حتی یه بی‌سیم یا پیجر هم نمی‌داد!


هروقت هم میتنیک سعی می‌کرد از گذشته‌اش چیزی دربیاره، فوری بحث رو عوض می‌کرد.


چی داشت قایم می‌کرد؟


از خاطرات میتنیک در کتاب روحی در سیم‌ها:


«خیلی چیزا در موردش مشکوک بود. به‌نظر نمی‌رسید شغلی داشته باشه.


پس چطور می‌تونست همیشه تو اون کلاب‌هایی بچرخه که ازشون تعریف می‌کرد؟


جاهایی مثل Whiskey à Go-Go که زمانی گروه‌هایی مثل Alice Cooper، The Doors، یا حتی جیمی هندریکس هم اونجا اجرا داشتن.


بعدشم اینکه حاضر نبود حتی یه شماره‌ بهم بده؟ حتی شماره‌ی پیجرش رو هم نه! خیلی مشکوک بود.»


میتنیک تصمیم گرفت که خودش دست‌به‌کار شه.


رفت سراغ Pacific Bell و با یه هک ساده، شماره تلفن‌های اریک رو گیر آورد.


مرحله‌ی بعدی: پیداکردن آدرسش بود.


«خودمو جای یه تکنسین میدانی جا زدم و به دفتر اختصاص خطوط زنگ زدم.


یه خانوم جواب داد. گفتم: سلام، من تری‌ام از میدون. F1 و F2 رو می‌خوام برای شماره‌ی ۳۱۰۸۳۷۵۴۱۲.


F1 کابل اصلی زیرزمینیه، F2 کابل ثانویه‌ست.


گفت: تری، کد تکنسینت چیه؟


می‌دونستم چک نمی‌کنه — هیچ‌وقت نمی‌کردن.


یه عدد سه رقمی باید می‌گفتم، فقط با اعتماد به نفس.


گفتم: ۶۳۷.


اونم گفت: کابل ۲۳ در ۴۱۶، اتصال ۴۱۶، کابل ۱۰۲۰۴ در ۳۶، اتصال ۳۶.


راستش هیچ‌کدوم از این اطلاعات برام مهم نبود.


فقط می‌خواستم معتبر به‌نظر بیام.


چیزی که واقعاً می‌خواستم، سؤال بعدی بود.


پرسیدم: آدرس مشترک چیه؟


گفت: «۳۶۳۶ ساوت سپولودا، واحد ۱۰۷B.»


به همین راحتی. تو کمتر از چند دقیقه آدرس و شماره‌های اریک رو داشتم.»


روش مهندسی اجتماعی‌ای که میتنیک برای گول‌زدن اون اپراتور استفاده کرد،


اسمش هست Pretexting یا پیش‌زمینه‌سازی.


خودش تو کتابش این‌طوری توضیحش می‌ده:


«تو این روش، نقش یه بازیگر رو بازی می‌کنی که داره یه نقش خاص رو ایفا می‌کنه.


وقتی لحن و اصطلاحات حرفه‌ای رو بلد باشی، طرف حس می‌کنه تو یکی از خود اون‌هایی، همکار، تو خط مقدم.


و در نتیجه خیلی راحت‌تر قبولت می‌کنه.


دست‌کم اون موقع‌ها این‌طور بود.


چرا اون خانم تو دفتر Pacific Bell انقدر راحت اطلاعات داد؟


چون من یه جواب درست دادم و سؤالای درست رو با اصطلاحات درست پرسیدم.


پس فکر نکن اون کارمند ساده‌لوح بود.


واقعیت اینه که ما آدما معمولاً وقتی کسی مطمئن و واقعی به‌نظر میاد، خیلی راحت بهش اعتماد می‌کنیم.


چیزی که من از بچگی یاد گرفته بودم.»


دونات‌های fbi


با ترکیب مهارت بی‌نظیرش در مهندسی اجتماعی و دسترسی تقریباً نامحدودی که سیستم SAS بهش می‌داد، میتنیک خیلی زود تونست شماره‌ تلفن‌هایی رو که «اریک» بهشون زنگ می‌زد شناسایی کنه — و چیزی که کشف کرد، حسابی تکونش داد: اون شماره‌ها مال دفتر اف‌بی‌آی بودن!


یعنی چی؟ اریک داشت برای اداره‌ی فدرال کار می‌کرد؟


«اف‌بی‌آی قبلاً هم منو هدف قرار داده بود و دستگیریمو حسابی رسانه‌ای کرد.


حالا هم، اگه حدسم درست بود، داشتن یه تله‌ی جدید برام پهن می‌کردن.


معرفی اریک، در واقع مثل این بود که یه بطری مشروب بندازن جلوی دماغ یه الکلیِ در حال ترک، ببینن آیا می‌ره سمتش یا نه.»


و این، تازه شروع ماجرا بود.


خیلی زودتر از اون‌چیزی که فکر می‌کرد، فهمید که اف‌بی‌آی حتی یه شنود مستقیم هم روی خط تلفن خودش گذاشته!


اگه داشتن مکالمه‌هاش با لوییس (هم‌دست قدیمیش) رو شنود می‌کردن، یعنی احتمالاً الان دیگه دقیق می‌دونستن که کی، کجا، چطوری، داره دوباره هک می‌کنه —


و این یعنی یه نقض جدی توی شرایط آزادی‌ مشروطش.


میتنیک، که فقط با شنیدن اسم «سلول انفرادی» تنش می‌لرزید، تصمیم گرفت هر کاری لازم باشه بکنه که دیگه اون بلا سرش نیاد.


پس شروع کرد به ساختن یه سیستم «هشدار زودهنگام» برای خودش!


«از RadioShack یه اسکنر خریدم و یه وسیله به اسم DDI، یعنی مفسر دیجیتال دیتا —


یه دستگاه خاص که می‌تونه اطلاعات سیگنالی شبکه‌ی موبایل رو رمزگشایی کنه.


بعد، اسکنر رو طوری برنامه‌ریزی کردم که روی فرکانس دکل سلولی نزدیک محل کارم نظارت کنه،


و بتونه شماره‌ همه‌ی موبایل‌هایی رو که تو اون منطقه بودن یا ازش رد می‌شدن، شناسایی کنه.»


بعدش این سیستم رو طوری تنظیم کرد که اگه شماره‌ی هر کدوم از مأمورهای FBI که با اریک در تماس بودن شناسایی شد، آلارم بزنه.


و خیلی هم منتظر نموند…


چند هفته بعد، دستگاهش زنگ خطر رو به صدا درآورد.


میتنیک فوراً برگشت خونه، هر چیزی که ممکن بود براش دردسر بشه رو پاکسازی کرد و از بین برد —


و بعدش رفت توی یه مغازه‌ی دونات‌فروشی.


فردای اون روز، مأمورها ریختن تو آپارتمانش…


ولی چیزی پیدا نکردن — نه سندی، نه مدرکی، هیچ چی.


فقط یه چیز تو یخچال مونده بود: یه جعبه دونات با ۱۲ تا دونات خوشگل،


و یه یادداشت چسبونده‌شده روش که نوشته بود:


«دونات‌های FBI»


بیخ گوش


اما با وجود تمام اعتماد به نفس و شجاعتی که از خودش نشون می‌داد، کوین میتنیک خوب می‌دونست که با این همه چشم‌ مراقبِ FBI که روش زوم کرده بودن، فقط مسئله‌ی زمانه تا دوباره سر از زندان دربیاره.


و بنابراین، به این نتیجه رسید:


«تصمیممو گرفته بودم: می‌خواستم تبدیل به یه آدم دیگه بشم و غیبم بزنه.


می‌خواستم برم یه شهر دیگه، یه جای دور از کالیفرنیا.


کوین میتنیک دیگه وجود نداشت.»


ولی قبل از این‌که اون نقشه‌ی فرار بزرگ رو اجرا کنه، دو تا کار دیگه مونده بود که باید انجام می‌داد.


اولی، خداحافظی با مادر و مادربزرگ عزیزش توی لاس‌وگاس.


و دومی… اریک هاینتز.


میتنیک حالا مطمئن بود که اریک خبرچین اف‌بی‌آیه —


ولی هنوز نمی‌دونست که اون آدم واقعاً کیه. و خب… کوین، کوینه! نمی‌تونست همچین معمایی رو ناتموم بذاره و بره.


همزمان با جمع کردن وسایلش برای فرار از لاس‌وگاس، با اداره‌ی راهنمایی و رانندگی کالیفرنیا تماس گرفت.


با جا زدن خودش به عنوان بازرس بخش «کلاهبرداری کمک‌هزینه‌های اجتماعی» لس‌آنجلس،


درخواست یه کپی از گواهینامه‌ی رانندگی اریک رو کرد —


یه کاری که قبلاً هم بارها انجام داده بود، چون دیتابیس DMV پر از اطلاعات شخصی همه‌ی مردم کالیفرنیاست.


ازشون خواست که مدارک رو به یه مرکز چاپ توی شهر فکس کنن.


چون می‌دونست FBI دنبال ماشینشه، از مادربزرگش خواست که اونو برسونه.


مرکز چاپ شلوغ بود. میتنیک بیست دقیقه تو صف وایساد،


تا بالاخره پاکت قهوه‌ای رو گرفت و رفت یه گوشه تا مدارک فکس‌شده رو نگاه کنه.


اما همین که برگه‌ها رو از پاکت کشید بیرون، دید که اطلاعات، اطلاعات اریک نیست —


یه خانوم ناشناس و بی‌ربط توی گواهینامه‌ بود!


میتنیک زیرلب به کارمند بی‌دقت DMV فحش داد و رفت بیرون تا با یه تل

Comments (5)

ramin zabihi

هیچ وقت یادتون نره به اندازه کافی آب بخورید 😂✌️

Jul 15th
Reply

Roxana Zahedi

ممنون از ایده بسیار جذاب شما و وقتی که برای اون اختصاص دادید🙏🌺

Jul 9th
Reply

Raha Dana

ممنون جادی عزیز دوست داریم عالی بود موقعی گوش میدادم از فضای پر التهاب فاصله میگرفتم تو دنیا ما همیشه داشتن آدمهای مثل تو امیدوارم میکنه میشه اینجا بجای بهتر تبدیل کنیم

Jun 27th
Reply

hosein esna ashari

مرسی عزیز. که وقت میزاری

Jun 22nd
Reply

lucifer d morningstar

جادی جام فایمن ایده خیلی خوبیه، ولی من میخوام وزنیاک رو هم پیشنهاد بدم بهت

Jun 22nd
Reply
In Channel
loading
00:00
00:00
x

0.5x

0.8x

1.0x

1.25x

1.5x

2.0x

3.0x

Sleep Timer

Off

End of Episode

5 Minutes

10 Minutes

15 Minutes

30 Minutes

45 Minutes

60 Minutes

120 Minutes

رادیو جادی ۱۹۶ –  زندگی هکرها: کوین میتنیک قسمت دو از دو

رادیو جادی ۱۹۶ – زندگی هکرها: کوین میتنیک قسمت دو از دو

Jadi