سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۲ با خوانش محمدرضا مومن نژاد
Description
غزل شمارهٔ ۱۰۲ از (سعدی » دیوان اشعار » غزلیات) را با خوانش محمدرضا مومن نژاد بشنوید.
فایل صوتی متناظر را میتوانید در قالب mp3 از این نشانی (اندازه 6.58 مگابایت) دریافت کنید.
متن خوانش:
تا دستها کمر نکنی بر میان دوست
بوسی به کام دل ندهی بر دهان دوست
دانی حیات کشته شمشیر عشق چیست
سیبی گزیدن از رخ چون بوستان دوست
بر ماجرای خسرو و شیرین قلم کشید
شوری که در میان من است و میان دوست
خصمی که تیر کافرش اندر غزا نکشت
خونش بریخت ابروی همچون کمان دوست
دل رفت و دیده خون شد و جان ضعیف ماند
وآن هم برای آن که کنم جان فشان دوست
روزی به پای مرکب تازی درافتمش
گر کبر و ناز باز نپیچد عنان دوست
هیهات کام من که برآید در این طلب
این بس که نام من برود بر زبان دوست
چون جان سپردنیست به هر صورتی که هست
در کوی عشق خوشتر و بر آستان دوست
با خویشتن همیبرم این شوق تا به خاک
وز خاک سر برآرم و پرسم نشان دوست
فریاد مردمان همه از دست دشمن است
فریاد سعدی از دل نامهربان دوست




