سفری به قندهار
Update: 2019-05-22
37
Description
اپیزود اول از پادکست قندهار منتشر شد.
این اپیزود بر روی آیتیونز و کستباکس موجود است. برای آشنایی با روش مشترک شدن این پادکست، این صفحه را ببینید.
ما در هر قسمت از پادکست قندهار با یک شخص مصاحبه میکنیم و در این قسمت میزبان رحیم هستیم تا بخش کوچکی از داستان زندگیاش را با ما به اشتراک بگذارد.
لطفاً تجربههای مشابه خود را به صورت فایل صوتی برای ما به آدرس kandahar@chronos-farsi.com ارسال کنید. کرونوس در انتخاب، ویرایش و حذف محتوای ارسالی آزاد است.
* موسیقی متن: احمد ظاهر – سلطان قلبها
{آنونس – این اپیزود شامل کلماتی هست که ممکنه رکیک و غیرمناسب به نظر بیاد و به همین دلیل برای کودکان مناسب نیست. ما به جز مواردی که در اون ممکنه گفته شدن کلمهای محرمانگی شخص ثالثی رو به خطر بندازه کلمهی دیگهای رو حذف نمیکنیم.}
سلام. من بیژن هستم و شما به پادکست قندهار گوش میکنین. من تقریبن یه هفته نشستم جلوی کامپیوتر و سعی کردم برای این اپیزود که اولین برنامهمه یه مقدمهی مفصل بنویسم و بگم میخوام چی رو بگم. اما نتونستم. این پادکست برای من یه سفره. به همهی معنیهای این کلمه. این پادکست داستان یه کشفه. کشف چیزی توی درون خودم که تا امروز نمیشناختمش، هرچند که هنوزم دقیق نمیدونم چه شکلیه اما توی مصاحبههایی که با آدمای مختلف داشتم و اونا رو با شما به اشتراک میذارم یواشیواش به سمت پرده برداشتن ازش حرکت میکنم. نمیدونم چرا نتونستم چیز خاصی برای مقدمهی قسمت اول این پادکست بنویسم؛ شاید چون هیچی نمیدونم از چیزی که میخوام پیداش بکنم. برام خیلی بیشکل و ناپختهس. اما میدونم یه چیزی وجود داره. یه چیزی که شاید رحیم بهتر بتونه توضیحش بده.
رحیم ۲۶ سالشه، اصالتن افغانستانیه و توی ایران به دنیا اومده.
{بخش اول رحیم}
رحیم آدم خیلی شوخ و سرزندهایه و توی روابط اجتماعیش خیلی باهوشه. چیزی که فهمش برای من بعد از سی و اندی سال زندگی خیلی سخت بود این بود که با این که رحیم توی ایران به دنیا اومده، اما هیچکس از دولت گرفته تا مردم اون رو به عنوان ایرانی قبول نداشتن.
{بخش دوم رحیم}
اگه احساس میکنین مغزتون داره عذاب میکشه از شنیدن این پادکست، من دقیقن خطابم با شماس. من وقتی فهمیدم رحیم چقدر شبیه منه و چقدر من باهاش غریبم، دیگه نتونستم راحت با خودم کنار بیام. فقط خواستم بیشتر کشفش کنم. بیشتر بفهممش و بدونم چرا چرا و چرا این همه بساط داشته. اونم مثل من پارتی میرفته، سگمست میشده و بعد از کشیدن گل، چشماش خط میشده و دراز به دراز میافتاده و رودهی خودشو از خنده میبرونده. رحیم یه چند وقتی میره افغانستان و اونجاس که یه کم چش و گوشش بیشتر وا میشه.
{بخش سوم رحیم}
رحیم زاهدان زندگی میکرده و هیچوقت نتونسته شناسنامهی ایرانی بگیره. یه روزم پلیسها میریزن خونشون و اهل و تبارشونو دیپورت میکنن افغانستان. مجبورشون میکنن در عرض نیم ساعت همهی وسایل خونه رو بریزن توی یه کامیون و برن افغانستان و مجبور میشن حتا پول کامیون و کمپی رو هم که سه شب توش میمونن پرداخت کنن.
{بخش دیپورت}
اما رحیم دوباره برمیگرده ایران و این بار به صورت غیرقانونی میره تهران. تهران برای رحیم یه دنیای دیگهس یه دنیای وارونه و عجیب.
{بخش چهارم رحیم}
مفهوم ریخت و پاش برای یه افغانستانی میتونه پرداخت قبض برق و آب باشه. چیزی که ایرانیا فکر میکنن جزو نیازای اولیهی زندگیه. به نظرم رسید خونوادهی رحیم تا الآن باید چند بار زندگیشون رو از صفر شروع کرده باشن. ازش همینو پرسیدم…
{بخش پنجم رحیم}
رحیم میگفت تهران خیلی با زاهدان فرق داشت. میشد بهتر توی تهران کار پیدا کرد و بعضی از مردوم هم نژادپرست نبودن. ازش پرسیدیم فکر میکنه چند درصد از مردم تهران نژادپرستن. جوابی که بهم داد شوکهم کرد.
{بخش ششم رحیم}
برای من از اول زندگیم تا همین الآن طول کشید که بفهمم نژادپرستم. حداقل چون هیچی از افغانستان نمیدونم و با این که طبق آمار رسمی سه میلیون افغانستانی توی ایران زندگی میکنه، ...
این اپیزود بر روی آیتیونز و کستباکس موجود است. برای آشنایی با روش مشترک شدن این پادکست، این صفحه را ببینید.
ما در هر قسمت از پادکست قندهار با یک شخص مصاحبه میکنیم و در این قسمت میزبان رحیم هستیم تا بخش کوچکی از داستان زندگیاش را با ما به اشتراک بگذارد.
لطفاً تجربههای مشابه خود را به صورت فایل صوتی برای ما به آدرس kandahar@chronos-farsi.com ارسال کنید. کرونوس در انتخاب، ویرایش و حذف محتوای ارسالی آزاد است.
* موسیقی متن: احمد ظاهر – سلطان قلبها
{آنونس – این اپیزود شامل کلماتی هست که ممکنه رکیک و غیرمناسب به نظر بیاد و به همین دلیل برای کودکان مناسب نیست. ما به جز مواردی که در اون ممکنه گفته شدن کلمهای محرمانگی شخص ثالثی رو به خطر بندازه کلمهی دیگهای رو حذف نمیکنیم.}
سلام. من بیژن هستم و شما به پادکست قندهار گوش میکنین. من تقریبن یه هفته نشستم جلوی کامپیوتر و سعی کردم برای این اپیزود که اولین برنامهمه یه مقدمهی مفصل بنویسم و بگم میخوام چی رو بگم. اما نتونستم. این پادکست برای من یه سفره. به همهی معنیهای این کلمه. این پادکست داستان یه کشفه. کشف چیزی توی درون خودم که تا امروز نمیشناختمش، هرچند که هنوزم دقیق نمیدونم چه شکلیه اما توی مصاحبههایی که با آدمای مختلف داشتم و اونا رو با شما به اشتراک میذارم یواشیواش به سمت پرده برداشتن ازش حرکت میکنم. نمیدونم چرا نتونستم چیز خاصی برای مقدمهی قسمت اول این پادکست بنویسم؛ شاید چون هیچی نمیدونم از چیزی که میخوام پیداش بکنم. برام خیلی بیشکل و ناپختهس. اما میدونم یه چیزی وجود داره. یه چیزی که شاید رحیم بهتر بتونه توضیحش بده.
رحیم ۲۶ سالشه، اصالتن افغانستانیه و توی ایران به دنیا اومده.
{بخش اول رحیم}
رحیم آدم خیلی شوخ و سرزندهایه و توی روابط اجتماعیش خیلی باهوشه. چیزی که فهمش برای من بعد از سی و اندی سال زندگی خیلی سخت بود این بود که با این که رحیم توی ایران به دنیا اومده، اما هیچکس از دولت گرفته تا مردم اون رو به عنوان ایرانی قبول نداشتن.
{بخش دوم رحیم}
اگه احساس میکنین مغزتون داره عذاب میکشه از شنیدن این پادکست، من دقیقن خطابم با شماس. من وقتی فهمیدم رحیم چقدر شبیه منه و چقدر من باهاش غریبم، دیگه نتونستم راحت با خودم کنار بیام. فقط خواستم بیشتر کشفش کنم. بیشتر بفهممش و بدونم چرا چرا و چرا این همه بساط داشته. اونم مثل من پارتی میرفته، سگمست میشده و بعد از کشیدن گل، چشماش خط میشده و دراز به دراز میافتاده و رودهی خودشو از خنده میبرونده. رحیم یه چند وقتی میره افغانستان و اونجاس که یه کم چش و گوشش بیشتر وا میشه.
{بخش سوم رحیم}
رحیم زاهدان زندگی میکرده و هیچوقت نتونسته شناسنامهی ایرانی بگیره. یه روزم پلیسها میریزن خونشون و اهل و تبارشونو دیپورت میکنن افغانستان. مجبورشون میکنن در عرض نیم ساعت همهی وسایل خونه رو بریزن توی یه کامیون و برن افغانستان و مجبور میشن حتا پول کامیون و کمپی رو هم که سه شب توش میمونن پرداخت کنن.
{بخش دیپورت}
اما رحیم دوباره برمیگرده ایران و این بار به صورت غیرقانونی میره تهران. تهران برای رحیم یه دنیای دیگهس یه دنیای وارونه و عجیب.
{بخش چهارم رحیم}
مفهوم ریخت و پاش برای یه افغانستانی میتونه پرداخت قبض برق و آب باشه. چیزی که ایرانیا فکر میکنن جزو نیازای اولیهی زندگیه. به نظرم رسید خونوادهی رحیم تا الآن باید چند بار زندگیشون رو از صفر شروع کرده باشن. ازش همینو پرسیدم…
{بخش پنجم رحیم}
رحیم میگفت تهران خیلی با زاهدان فرق داشت. میشد بهتر توی تهران کار پیدا کرد و بعضی از مردوم هم نژادپرست نبودن. ازش پرسیدیم فکر میکنه چند درصد از مردم تهران نژادپرستن. جوابی که بهم داد شوکهم کرد.
{بخش ششم رحیم}
برای من از اول زندگیم تا همین الآن طول کشید که بفهمم نژادپرستم. حداقل چون هیچی از افغانستان نمیدونم و با این که طبق آمار رسمی سه میلیون افغانستانی توی ایران زندگی میکنه، ...
In Channel
چه کسی می خواهد من و تو ما نشویم ؟ خانه اش ویران باد ! دمتون گرم که گفتید و نوشتید، هرات و قندهار فرقی با تبریز و شیراز و همدان ندارند، یک دشمنی یک مرز کشیده بینمون، و نفرت و تفرقه تبلیغ کرده، خانه اش ویران باد!
عالي بود ، خيلي سخت هست ولي اي كاش ميتونستم فيلمي در اين زمينه بسازم .
برای اولین تجربه ای که تو این پادکست رقم زدی عالی بود
من خیلی دوست افغانی دارم و نفرت رو خیلی در اون ها میبینم از خودم و از بقیه ایرانی ها . به نظرم واقعا حق دارن و من نمیدونم نسل جدید چطور میتونن از این مهمون های مهاجر دلجویی کنند . بدی ماجرا به اینه که جامعه ما داره تاوان این شکل از فرهنگ رو پس میده . در مورد برخورد با زن ها و هر تعامل دیگه ای حتی تو سطح روزمره و خیلی کوچیک . اپیزود قابل تامیلیِ . خیلی توصیه ش میکنم .
اصفهانی ها با مردم بقیه ایران هم رفتار خوبی ندارند
ما ایرانیها واقعا خیلی نژاد پرستیم خیلی 😔😔😔😔
ای انسان کی هستی واقعا....
چقدر افغانها بدبختن که آزار و اذیت میشن، دیپورت میشن، همه پول و زندگیشونو میخورن ولی باز بر میگردن و حاضرن باز از سر شروع کنن. مردمی مثل مردم ایران وقتی ببینن بعضیها اینقدر بدبختن و ضعیف بیشتر هار میشن و اجازه میدن از حد و مرز انسانی خودشون بگذرند. واقعا متاسفم
یکم حجم صدای موسیقی زیاد و حجم صدای بیژن کمه... صدای رحیم اما عالیه. در بقیه موارد عالی بود!
رحیم میتونه اپیزودهای بعدی هم داشته باشه ،👏👏👏
تلخ و شیرین