شاهزاده دورگه - فصل ۱۰: خانهٔ گونت
Description
در این قسمت از پادکست لوموس همراه با میلاد، خشایار، امید و یک مهمان ویژه، خانم فرزانه ابراهیمزاده به اولین جلسهٔ خصوصی هری با دامبلدور میپردازیم. دامبلدور، با استفاده از خاطراتی که دربارهٔ گذشتهٔ لرد ولدمورت جمعآوری کرده، هری را به دنیای خانوادهٔ مرموز و خطرناک گونت میبرد. از خشونت مارولو گونت و پسرش مورفین تا راز مروپ گونت، مادر ولدمورت، و رابطهٔ او با تام ریدل مشنگ. در این قسمت دربارهٔ گذشتهٔ تاریک و تأثیرات آن بر آیندهٔ تاریکتر ولدمورت صحبت خواهیم کرد.
✅ اسپانسر این قسمت لوموس:
کیک نظری
✅ پادکست قرن بیستم:
آنچه در این قسمت میشنوید:
گزیدهٔ این قسمت و شروع
آشنایی با مهمان این قسمت
تجسد و تحلیل ورقبازی سیبل
کلاس درس با دامبلدور
محتوای کلاسها
دامبلدور و باب اوگدن
خاطرهٔ باب اوگدن
مروپه گونت
اصالت پوچ
شجاعت باب
خوانش کتاب
ترجمهٔ زیبا و هوش و حواس هری
کلام آخر
اجراکنندگان: میلاد، امید، خشایار
مهمان: فرزانه ابراهیمزاده
مترجم: حسین غریبی
راوی: آرشیدا لاری
آهنگساز: متین آبان
کپیرایت: Warner Bros and J.K.Rowling
ارتباط با ما: podcast@wizardingcenter.com (توییتر و اینستاگرام)
ارائهای از وبسایت مرکز دنیای جادوگری و دمنتور
Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.
https://www.instagram.com/reel/DNknG2hCGBj/?igsh=MWpvZmZkNTV3eGliNA== خانه گونت
نمی دونم چرا دوست دارم تاریخ اشکانیان رو بخونم . دوست دارم شاهان اشکانی رو بشناسم و بدونم چه اتفاقایی تو دوره شون افتاده . آدم های مطرحشون و یا دینشون و یا آثار باقی موندشون رو ببینم .
اینکه امید حرف بقیه رو برای تایید تکرار میکنه و هی میپره تو حرف بقیه خیلی رو اعصاب منه
دامبلدور توی کتاب محفل ققنوس غیب و ظاهر میشه اما توی کتاب اول کوییرل به دامبلدور نامه ی فیک زده بود و دامبلدور با جارو رفت خب چرا غیب و ظاهر نشد؟😳
چه قدر مهمون دلنشین و خوبی
👍👍👍👍
👎👎👎👎👎
پرام ریختتتتتت. من مصاحبهای که گفتنو برا پایان نامهم خوندم🥹🤌🏻
حرفایی که توی این اپیزود شنیدم واقعا باعث ناراحتیه. مطمئنا که بد مطرح کردید و منظورتون این نبوده. تنها چیزی که الان ما ایرانیها داریم که بهش افتخار کنیم تاریخمون، اصالتمون و فرهنگ کهنمونه. این ننگِ و خفت الانِ ج.ا باعث نمیشه که ادم بخواد تاریخشو فراموش کنه، اتفاقا باید هر روز و هر روز تکرارش کنیم، ازش درس بگیریم تا بتونیم از این نقطهی تاریک تاریخ بیرون بیایم. پرشکوهترین دوران ایران همون زمان برگزاری جشنهای ۲۵۰۰ سالهس و هیچ دوران دیگهای ایران همچین شکوهی رو به خودش نخواهد دید.
خب خب داشتم دمنوش میخوردم و این اپیزود رو گوش میدادم که رسیدم به جمله قشنگ میلاد که گفت، " هر چی بودیم، الان خونهٔ گونتیم." لبخند تلخی زدم و لذت بردم. تا اینجا همه چی خوب بود تا اینکه جهت بحث انقدر عجیب شد که دمنوش رو کناری نهادم و دست به کامنت شدم 😂😅 خوشبینانه اگه بخوام فکر کنم میگم میخواستید یه چیز دیگه بگید اما نتیجه یه چیز دیگه شد! 🤷🏻♀️ اصالتی که خانم رولینگ داره نقدش میکنه برتر دونستن یه طبقه اجتماعیه، یه گروه خاص که صرفا به دلیل خصوصیاتی خاص خودشون رو برتر میدونن، ...
مهمون این قسمت خیلی اطلاعات خوبی داشتند.
برای اینکه حرف امید زمین نمونه بگم اجداد من پل خاجو رو ساختن😎😅
چه اسمی میشه روی این طرزفکر گذاشت که اگر میگن مفاخر کشور ما رو ندزدید معنیش اینه که هیچکس حق نداره آثارشو بخونه؟واقعا باعث تاسفه.
خانم فرزانه تو این دوران و اوضاع جامعه ی ایران تخریب هویت تاریخی ما چه نتیجه ای داره؟شما که تاریخ خوندید لطف کنید توضیح بدید در زمان کوروش و داریوش وضع و سطح زندگی مردم بقیه ی دنیا چطوری بوده؟سطح آبادانی و رفاه مردم ایران نسبت به سایر سرزمینهای دنیا تو چه درجه ای بوده؟
جشنهای ۲۵۰۰ ساله سرمایه گذاری بزدگی بود برای شناسوندن ایران به مردم دنیا.برای جذب سرمایه گذار اقتصادی و گردشگر.دهه ی چهل شمسی درخشانترین دوران شکوفایی و توسعه ی ایران بود.خواهش میکنم حرفهایی که تو تاکسی میشنویم رو تکرار نکنید.
خیلی غم انگیزه.تحت تاثیر پروپاگاندای حکومت تلقینهای سایبریهای نظامو بازگو میکنید.درسته که ما الان نزدیک نیم قرنه که با خرافات و ... وادار به پسرفت شدیم ولی دلیل نمیشه اصالت تاریخیمونو زیر سوال ببریم.دلیل نمیشه که اعتماد بنفس مردم ایرانو ازشون بگیریم.مردمی که با وجود جبر و زور حکومت دیکتاتور نسلی رو تربیت کردن که دارید میبینید.این مردم با پشتوانه ی اصالتشون بر اساس داستانهای قهرمانهای این سرزمین میدونستن که میتونن نسلی تربیت کنن که مقابل ضحاکها بایستن.سایبریها تلاش میکنن که بگن شما هیچی نیستین.
عشق یک کلا هری پاتر با لوموس خب دو کلمه
و در آخر هم هر جا صحبت از این میشه که دامبلدور مرگ هری رو برنامه ریزی کرده بود من دلم میخواد یاداوری کنم دامبلدور مرگ خودشم برنامه ریزی کرد. ( درسته مردنی بود ولی حتی توی اون شرایطم باز هر کسی حاضر به انجام این کار نمیشه) حتی فکر نمیکنم مرگ اسنیپم براش اونقدری غیر قابل پیش بینی بوده باشه. گویا کلا اندیشهش این بوده خواه ناخواه بهروزی جامعهی جادوگری و گذر از این جنگ بهایی داره که نمیشه نپرداخت. و در آخر جا داره بگم مهمون این اپیزود رو خیلی دوست داشتم و متشکرم ازتون😅🙏❤️
نکتهی بعد که میخوام بگم در مورد علت پیچوندن و پنهانکاریای دامبلدوره و مبتنیه بر تجربههای شخصی خودم. در کنار پیشینهی خانوادگی و محیطی که توش رشد کرده اینو یادمون باشه دامبلدور از نظر هوش و علم و مهارت همیشه چند گام از محیطش جلو تر بوده و میدونیمم که کلی کشف و اختراع داره. این یعنی اینکه دامبلدور خودش خورهی حل معما و کشف جواب و سر و کله زدن با مسائل به تنهایی بوده. آدما یه وقتا یادشون میره که بقیه با اونا فرق دارن و انتظار دارن هر کار خودشون تونستن بکنن بقیه هم بتونن بکنن.
من چندتا نکته که به نظرم رسید رو بگم: اول در مورد اینکه مروپه چرا ریدلو دوست داشت. در کنار این دو نکته که ریدل خوش قیافه بود و تقریبا تنها نری بود که مروپه دیده، یه نکته سومیم هست و اون اینکه به قول روانشناسا ما جذب روابطی میشیم که کمابیش مشابهشو با خانوادهمون تجربه کردیم: مروپه هم شاید ناخوداگاه جذب کسی شد که احتمال بیشتری میداد مثل پدر و برادرش دوستش نداشته باشن و تحقیرش کنن؛ اینجوری حتی میشه تصور کرد چرا حتی در صورت مواجهه هم عاشق یه پسرک دهقان فرودست نمیشد.