Discoverپادکستِ هرروزصبحِ هرروز - شنبه 10 آذر 1403
صبحِ هرروز - شنبه 10 آذر 1403

صبحِ هرروز - شنبه 10 آذر 1403

Update: 2024-11-2989
Share

Description

صبح اول هفته‌ تون بخیر باشه ... 

پاشین بیاین که امروز می خوایم از پنجره های مختلف با هم حرف بزنیم


موزیک های این قسمت

Googoosh - Hamsedaye Khoobam 

Rema&Selena Gomez - Calm Down 

Haeven - We Are 

One Republic - Counting Stars

Marjan Farsad - Emrooz O Farda 

Mansour - Eshghe Atishi 

Take it easy to the hospital - Me and You 



دمتون خیلییی گرم بابت حمایتتون ، پیاماتون و این همه مهربونی که تو وجودتونه



 

اینم لینکی که اگه دلتون خواست میتونید باهاش از برنامه خودتون حمایت کنید :🔽

zarinp.al/harroozpodcast




@harroozpodcast



Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.

Comments (25)

Roya Rafiezadeh

✨🪽✨

Dec 3rd
Reply

مژگان محرمی

شهروز جان امروز یکشنبه ست و خواستم بگم دیشب گوشیمو تو تخت نبردم و سعی هم میکنم که دیگه نبرم🌹🌹🌹

Dec 1st
Reply

Roya Izadi

خدا قوت واقعا عالی هستید ... یکی از انگیزه های شروع روزم گوش دادن به برنامه شماست .

Nov 30th
Reply (1)

Narges

قسمت‌آخر به آخر ایستگاه رسیدیم. مادر نفس دست دخترش را گرفت و با خود کشید و شتابان از اتوبوس پیاده شد. دنیز به کنار مادرش رفت و کنارش ایستاد و از پنجره به رفتن نفس نگاه کرد که سرش به سمت اتوبوس برگشته‌بود. نرگس‌ذوالفقاری

Nov 30th
Reply

Narges

قسمت‌ششم دنیز وقتی لبخند و نگاه پرشوق مادرش را دید اوهم لبخندی زد. ولی نفس وقتی کیف را از دست مادرش گرفت تا به دنیز نشان دهد حتی نیم‌نگاهی هم به مادرش نکرد. به دنیز گفت: من اینو دوست ندارم من صورتیش رو میخواستم ولی مامانم سرمه‌ایش رو خرید که چرکش معلوم نشه. دنیز گفت: کیفت خوشگله دوستش داشته‌باش. دنیز کیف را کمی پشت‌رو کرد و جواب داد: باشه.

Nov 30th
Reply

Narges

قسمت‌پنجم دخترموبورگفت: باشه دخترموکوتاه گفت: بهش میگی دنیز دوست منه. دختر سرش را به نشانه تایید خم کرد. دنیز ادامه داد: درسامون خیلی سخته ولی تو نگران نباش روز به روز که درسارو بیشتر میخونی یادهم میگیری فقط قرانمون سخته که باید هر روز تمرین کنی تمرین کنی تا یاد بگیری. راستی اسم تو چیه؟ گفت: نفس. دنیز لبخندی زد. به مادر دنیز نگاهی کردم دیدم با چشمانی پرازشوق دارد به دخترش نگاه می‌کند. به مادر نفس نگاه کردم هنوز سرش گرم چت با اکرم بود و همچنان پشت سر آیناز حرف می‌زدند.

Nov 30th
Reply

Narges

قسمت‌چهارم دخترموکوتاه از کنار من خودرابه دختر موبور رساند و گفت: امسال کلاس اول می‌ری؟دخترموبور اشک چشمانش را پاک کردوگفت: من نمیخوام برم مدرسه. دختر موکوتاه گفت: مدرسه خیلی جای خوبیه اونقدررر بچه‌ اونجا هست که میتونی باهاشون دوست بشی باهاشون بازی کنی توکدوم مدرسه میخوای بری؟ دخترموبور گفت: نمیدونم. دختر موکوتاه گفت: من یه فکری دارم منم پارسال کلاس اول بودم ولی ما یه خانمی داشتیم که خیلی مهربون بود و منو خیلی دوست داشت تو میتونی بیای مدرسه ما و اگه به اون خانم اسم منو بگی و بگی که دوست منی حتما تورو هم خیلی دوست می‌داره.

Nov 30th
Reply

Narges

قسمت‌سوم دختر درحالی‌که با نگاهی پرهراس اطرافش را نگاه می‌کرد کماکان به نق‌زدن‌هایش ادامه‌می‌داد. درصندلی پهلوی من زنی با دختری هشت‌نه ساله که موهای کوتاه و سیاهش صورت گرد و سفیدش را بیشتر به چشم می‌آوردنشسته‌بود. این دختر وقتی گریه‌ها و غرغرهای آن دختر را می‌دید نگاه‌های معنادارش را با نگاه مادرش درمی‌آمیخت و گویا مادر با لبخندو نگاهش چیزی به او یادآوری می‌کرد.

Nov 30th
Reply

Narges

قسمت دوم مادرش آرام، طوری که فقط بچه بشنود میگفت: خفه شو. بذاربرسیم خونه حسابتو می‌رسم گریه نکن می‌زنم می‌کشتمااا و اشک دختر بیشتر درمی‌آمد. زن پشت به من، جلویم ایستاده‌بود و در گوشی‌اش چیزهایی می‌نوشت.چون قدش از من کوتاه‌تر بود من ناخواسته می‌توانستم متن نوشته‌هایش را ببینم. با شخصی اکرم‌نام داشت پشت‌سر کسی به‌نام آیناز حرف می‌زد. ازنوشته‌هایش فهمیدم که خیاطشون گفته که پارچه کارشده آیناز نیم متر کم دارد و مدلی که مدنظر او بوده درنمی‌آید و این زن و اکرم از این بابت خوشحال بودندو…..

Nov 30th
Reply

Narges

قسمت اول: اگر دستمان به میله بالای سرمان نبود؛ با توقف اتوبوس همه به جلو پرت می‌شدیم. دوسه نفر پیاده شدند و هزارنفر داخل اتوبوس شدند. همه کیپ هم ایستاده‌بودیم. سروصدا زیاد بود. زنی جوان که لب‌ها و گونه‌هایش برجسته‌تر از حد معمولش بود و مژه‌های بلند و متراکمش چشمان ریزش را در سایه خود گم کرده‌بود. دختر موبورش مدام گریه می‌کرد و اعصاب او را بیشتر به‌هم می‌ریخت. دخترک در میان گریه‌اش زیرلب گویی که دارد با خودش حرف می‌زند می‌گفت: من نمیخوام من اصلا مدرسه نمیرم من از مدرسه بدم میاد.

Nov 30th
Reply

Zohre Soleymani

بد عادتمون کردید.اخر هفته ها که نیستین بدن درد میگیریم😂 هفتتون عالی❤️

Nov 30th
Reply (1)

Yasaman Asadzade

سلام صبح تون به شادی و خوشی مزه داد به امید باز شدن پنچره های وجودمون

Nov 30th
Reply

Negin Hosseinpour

چه خوبه که هرروزمون با هرروز شروع میشه عجیب میچسبه😍😍😍

Nov 30th
Reply

pardis vahab

🥰🥰🥰

Nov 30th
Reply

هدیه🍀

آقا چرا شبنم دیگه نیست؟

Nov 30th
Reply

هدیه🍀

سلاااام،من صدای شمارو از شاهین شهر میشنوم.عااالی هستید

Nov 30th
Reply (1)

Maryam Goodarzii

عالییی🤌🤌🤌🤌

Nov 30th
Reply

Aram Arami

عجب بذرهایی ❤

Nov 30th
Reply

Hengameh Yaghoubi

هفته تون با شکوه💎

Nov 30th
Reply

MINA TAGHAVI

❤️❤️❤️

Nov 30th
Reply
00:00
00:00
x

0.5x

0.8x

1.0x

1.25x

1.5x

2.0x

3.0x

Sleep Timer

Off

End of Episode

5 Minutes

10 Minutes

15 Minutes

30 Minutes

45 Minutes

60 Minutes

120 Minutes

صبحِ هرروز - شنبه 10 آذر 1403

صبحِ هرروز - شنبه 10 آذر 1403