فصل 38 آموزگار
Update: 2024-08-2719
Description
عجب آدمیه این نات🫣🫣
Top Podcasts
The Best New Comedy Podcast Right Now – June 2024The Best News Podcast Right Now – June 2024The Best New Business Podcast Right Now – June 2024The Best New Sports Podcast Right Now – June 2024The Best New True Crime Podcast Right Now – June 2024The Best New Joe Rogan Experience Podcast Right Now – June 20The Best New Dan Bongino Show Podcast Right Now – June 20The Best New Mark Levin Podcast – June 2024
In Channel
اه چقدر سانسور من میرم نسخه ی بدون سانسورشو میخونم
سارا جان منتظر جبران هستیم 🙂بیا اپیزود بزار ☺️
دوستان جالب این جاست که اصن این فصل مال ایو نیست و مال ادیه اما سانسور شده و کلا حذف شده توی فصل قبل هم وقتی در رو بستن اتفاق هایی که خودتون میدونید بین ادی و نات اتفاق افتاده واقعا از سانسور زیاد نشر تعجب کردم با سپاس از اون عزیزی که سانسور فصل ۳۸ رو گفتن
نات این کار رو کرد تا برای ادی نمره وارد کنه تا ادی میان ترم رو نیوفته😒
این انتشارات باید تحریم بشه. حقشه واقعا. یک فصل رو کلا حذف کرده. فصل ۳۸ در اصل فصل ۳۹ هست. این حجم از سانسور باورنکردنیه
سانسور فصل ۳۸ (۹) "جدی میگم." به من خیره میشود«همه حرفه من در دستان توست، من روی تو حساب باز می کنم.» در حین رانندگی دستش را کنار کشیده بود و من دستم را دراز کردم تا آن را بگیرم«شمامیتونین به من اعتماد کنین.» می توانم بگویم که او چقدر می خواهد مرا ببوسد، اما هر دوی ما درک می کنیم در ماشین وسط خیابان، حتی در آن تاریکی نباید هم رو ببوسیم. ما می توانیم لحظاتی در تاریکخانه داشته باشیم،فقط همین. هر چیز دیگری یک ریسک بسیار بزرگ خواهد بود.اما شاید همیشه اینطور نباشد. شاید زمانی فرا برسد که باهم آینده
سانسور فصل (۹) من از اینکه باید پنهان شویم متنفرم، اما چیزی هیجان انگیز نیز در آن وجود دارد. «ادی…» دستش را دراز می کند تا صورتم را لمس کند و در آخرین ثانیه خودش را کنار می کشد. "تونمی تونی در این مورد به کسی چیزی بگی. حتی به یک نفر، نه به مامانت، نه دوستات - هیچ کس.» "نخواهم گفت."
سانسور فصل ۳۸ (۷) "این تمام کاریه که می خوام انجام بدم." او لبخند می زند. «ایوهیچ علاقه ای به شعرهای من نداره. هرگز. همه چیز با او باید عملی باشد، او فکر میکنه که شعر بیهوده است.» من هرگز خانم بنت را دوست نداشتم و اکنون تقریباً احساس می کنم از او متنفرم. ناتانیل عاشق شعر است - چه مدل همسری از آن حمایت نمی کند؟ ناتانیل یک بلوک دورتر از خانه ام می ایستد. "فکر کنم نباید بیشتر از این نزدیک بشم." سرم را تکان می دهم، چون می دانم حق با اوست.
سانسور فصل ۳۸ (۶) او میگوید: «تو نمیدانی حضورت در زندگی من چقدر مرا تغییر داده است. "قبل از اینکه بیایی، مغز من قفل بود، اما الان دوباره شعر می نویسم! برای اولین بار بعد از مدت ها.» این باور نکردنی است چون من هم تنها کاری که می خواهم انجام دهم این است که در مورد ناتانیل بنت شعر بنویسم. میخواهم یک دفترچه کامل را پر کنم از ابیاتی درباره چروک شدن خطوط دور چشمهایش. "یکی از شعرهات رو به من نشان می دی؟"
سانسور فصل ۳۸ (۵) او من را نیمه گمشده اش نامید. این باونکردنی است، زیرا من هم دقیقاً همین احساس را دارم، اما اگر او نگفته بود، فکر میکردم دارم آن خیال پردازی. "ارتباط برقرار شده و نمیشه کاریش کرد،درسته؟» "باور کن، ای کاش همه آن طور که تو در مورد آن فکر می کردی فکر می کردند. اما آنها نخواهند فهمید.» او حق دارد اگر کسی از این موضوع مطلع شود، اخراج می شود. و من تقریباً مطمئن هستم که زندگی من نیز بسیار بدتر خواهد شد. "من به کسی نمیگم."
سانسور فصل ۳۸ (۴) آهی طولانی میکشد و چشمانش را برای مدت کوتاهی از راه میگیرد تا به من نگاه کند.« من با ایو ازدواج کردم چون همه انتظار داشتند سروسامان بگیرم. قبلاً هیچ کس خاصی را ندیده بودم.و من الان در سی و هشت سالگی و برای اولین بار نیمه گمشده ام را ملاقات می کنم و او فقط شانزده سال دارد. این جهان چقدر بی رحم است."
سانسور فصل ۳۸ (۳) او چقدر شیرین است. اصلا اهمیتی نمی دهد که ما فقط هم را بوسیدیم. او فقط می خواهد با من باشد زیرا ما با هم ارتباط عمیقی داریم وقتی پشت چراغ قرمز می ایستیم، دستم را در دستش می گیرد. نگاهی عصبی به من میکندو میپرسد"اشکالی نداره؟" دستش رامی فشارم تا به او نشان دهم مشکلی نیست. "نه اصلا." شانه هایش شل می شود: «متاسفم، این... مسئله جدیدی در زندگیم است. راستش من احساس می کنم آدم بدی هستم. من معلمتم...» اشاره میکنم: «من حرکت اول را انجام دادم، تو به من گفتی که برم.»
سانسور فصل ۳۸ (۲) همانطور که به خانه میرویم، نمیتوانم از فکر کردن به اتفاقاتی که در آن تاریکخانه افتاد دست بکشم. جوری که آقای بنت – منظورم ناتانیل است – مرا لمس کرد. احساس لبهای او روی لبهای من تک تک سلول های بدنم را آتش زد. و البته که، تنها کاری که انجام دادیم، بوسیدن بود. او حتی سعی نکرد بیشتر از این پیش برود. او به من گفت قرار نیست کار دیگری انجام دهد. بوسیدمش تنها کاری است که دوست دارم با او انجام دهم.
سانسور فصل ۳۸(۱) ما چهل دقیقه بعدی را در تاریکخانه می گذرانیم و سپس آقای بنت – منظورم ناتانیل است – مرا به خانه می برد. کمی خطرناک است، اما اگر او مرا به خانه نبرد، من دیر میرسم، و اگر مادرم از شیفتش به خانه برود و من آنجا نباشم، کاملاً عصبانی میشود. بنابراین باید این ریسک را بپذیریم.
از اپیزود جدید خوشحال شدم ولی از کوتاه بودنش غمگین شدم😐
اپیزود جدید😍
یعنی نات عذاب وجدان گرفته بود؟؟ شایدم میخواست اخراج نشدن ادی رو جبران کنه