Discoverکتاب باز - صفحه رسمیفصل ۵ هفته سیزدهم - دکتر مجتبی شکوری ( رنج و التیام در سوگواری - بخش 1)
فصل ۵ هفته سیزدهم - دکتر مجتبی شکوری ( رنج و التیام در سوگواری - بخش 1)

فصل ۵ هفته سیزدهم - دکتر مجتبی شکوری ( رنج و التیام در سوگواری - بخش 1)

Update: 2020-12-091,156
Share

Description

در این بخش ازبرنامه کتاب باز ، سروش صحت و دکتر مجتبی شکوری با «رنج و التیام در سوگواری » به گفتگو پرداختند .


ودرانتهای برنامه این سوال را مطرح کرد، تجربه ی زیسته ی شما از رنج سوگ چگونه بوده است ؟

Comments (143)

Kimia Karimi

یه موضوع دیگه هم سوگ کسی‌ست که رفته، اما نمرده. این شاید از مرگ هم دردناک تر باشه. چون با اینکه سوگوار هستی، کسی سوگت رو به رسمیت نمی‌شناسه.

Feb 4th
Reply

Kimia Karimi

چه قدر جالب! من کمتر از دو سال پیش پدربزرگم فوت کرد؛ سالم سالم بود اما یک شب تنگی نفس گرفت و تا صبح نخوابیده بود، صبحش با پدرم رفتن بیمارستان و دکتر گفته بود مشکل از قلبشه و خواسته بود آنژیوگرافی انجام بده اما در حین آنژیوگرافی ایست قلبی کرد، رفت توی کما، و فرداش فوت شد. دو روز بعدش من هم احساس سنگینی توی قفسه سینه‌م میکردم و نفس کشیدن خیلی دردناک بود برام. منم رفتم همون بیمارستان که پدربزرگم رفته بود، نوار قلب گرفتم و دکتر گفت که مشکلی نداری، یا دردت از کوفتگیه یا عصبی الان فهمیدم جریان چی بوده

Feb 4th
Reply

Diba Rahimi

بدترین تجربه‌ی سوگ من از دست دادن خودم بوده به نظرم.. من توی یک بازه‌ی زمانی بخاطر اتفاقات متعددی که برام پیش اومد عواطف ناراحت کننده‌ای رو تجربه کردم و از اونجایی که درونگرا بودم هیچکس خبر نداشت؛ بخاطر همین من حتی مجاز به سوگواری و ناراحتی و بیانش نبودم. خیلی ممنون از پادکست کتاب‌باز و دکتر شکوری. از بخش های لذت بخش روزانه‌م گوش دادن به صحبت‌های اقای سروش صحت و مهمانانشون هست🤍

Dec 15th
Reply

parisa mohammadi

چقدر این قسمت دردناک بود

Sep 30th
Reply

Hanā

22روزه که مامان جوان، مهربون و خوش قلب و خوش خنده ام رو از دست دادم.. ۱۳ روز توی آیسیو بستری بودن.. بخاطر عفونت مامان رو از دست دادم و در باورم نیست هنوز. مامان امیدم بود همه چیزم بود.. سوگی که توی کلمات قابل وصف نیست. دلتنگی نفس رو تنگ میکنه، تاریکی تورو در آغوش میگیره و اشک، اشک هم دیگه توان جاری شدن نداره حفره ای عمیق توی قلبمِ مامان جانَ م تا وقت دیدار دوباره ات 💔

Sep 18th
Reply (4)

Zahra Shaygani

منی که بعد از ۱۵ سال از مرگ برادرم همچنان این علایم احساسی رو دارم😞

Aug 16th
Reply

afshin shahidi

30آذر 1401 درود من یک هفته است که همسرم را به دلیل یک بیماری خاموش و بدون علامت که فقط دو هفته به ما فرصت داد ،بستری شدن ،شیمی درمانی و پس از آن از دست دادن تجربه کردم، بسیار دشوار است یک‌ زندگی سی ساله فقط ظرف دو هفته تمام شود بسیار دشوار است.

Dec 31st
Reply

pretty girl

ممنون که به سوگ پرداختید اینقدر ک سوگ و سوگواری انکار شده واقعا جامعه نیاز داره ک به این موضوع پرداخته بشه

Apr 17th
Reply

faeze zare polku

من پدرم رو تقریبا ده سال پیش از دست دادم...هنوز هم داغش برام تازه هست نمیگم هرروز و هرروز گریه میکنم ولی همیشه و هر لحظه یه غم بزرگی رو تو دلم حس میکنم...احساس میکنم یه تیکه از قلبم رو با پدرم از دست دادم و به خاک سپردم...غم من مث یه زخم کهنست که با کوچکترین مشکل در زندگیم سر باز میکنه!

Nov 30th
Reply

Mah Naz

من دو ماه پیش، مادرم و خواهرم رو توی یک روز بخاطر کرونا از دست دادم و هنوز نتونستم باور کنم. هم از مرگ میترسم هم از خدا مرگم رو میخوام. نمیدونم چرا باید این اتفاق میفتاد. نمیخوام از رنج بیام بیرون

Sep 27th
Reply (1)

الی✨

یکی از یکی بهتر🥺👌🏻

May 28th
Reply

yn B

سلام سوگ من قهر خواهرم با من بود.چندساله قهر بی دیدار و دیدن

Apr 19th
Reply

Zahra Moradlou

مرداد ماه مادربزرگم رو از دست دادم و خب نمیخوام باور کنم و پذیرش کنم که نیستش که ندارمش که دیگه قرار نیست ببینمش باور نمیکنم.

Mar 29th
Reply

Fariba Azadi

خیلی عاالی بود ممنونم🙏من دقیقا بعد از. فوت مادرم دچار بیماری‌های او شدم و هیچ ردی پزشکان نمیدیدند خیلی استفاده کردم

Mar 10th
Reply

S Ahmadabadi

اخه مرد اینقد باشعور اصلا بعیده دکتر شکوری و میگم 🌈👍

Mar 10th
Reply

آسیه عربزاده

چندماه هست که دایی عزیزم را که سه سال باهمدیگه اختلاف سنی داشتیم به صورت ناگهانی ازدست دادم فکرمیکردم هضمش کردم باهاش کناراومدم ولی باگوش کردن به حرفهای شما فهمیدم که هنوز درپله ی اولم وفقط روی این زخم جانکاه سرپوش گذاشتم

Feb 26th
Reply

siavash-kasra

به سبک همینگوی

Jan 12th
Reply

bahareh t

سلام. من پدرم رو زمستون پیش از دست دادم. ده روز بیمار بود و در بیمارستان بستری، برای کمک به مادرم راهی شهرم شدم که تو مسیر یکی از اقوام با وجود تاکید مادرم، بهم خبر فوت رو داد. چهار ساعت باقی مونده تا خونه رو شیون کردم، من خیلی احساسم رو بروز نمیدم ولی اون شب تو اتوبوس با صدای بلند گریه کردم، مسافرای دیگه هم صبوری کردند ولی احساسی که داشتم مثل تجربه مرگ خودم بود، خیلی تنها. به خونه که رسیدم تا صبح در آغوش مادرم گریه کردم تا کمی آروم شدم. الان بعد یکسال بهتریم و به قولی از رنج بزرگ باید کار بزرگ ساخت.

Jan 11th
Reply

Mahshid Ghazanfari

چیزی که به نظر من خیلی مهمه بچه هایی هستن که سوگوار میشن و پدر و مادرشون از دست میدن و باید با این احساس روبروشن تو مدرسه با دوستانشون با کل دنیا ، و این تجربه در تمام زندگی شون همراهه و در اون سن تجربه شون و نوع نگاهشون و رفتارهای آدما بزرگه شاید باعث بشه نتونن خوب سوگواری کنن و با این قضیه کنار بیان و گرنه یه غمی همیشه به قول خودتون رو سینه شون سنگینی میکنه و شادی براشون دور میشهه

Dec 20th
Reply

Helena Etemadi

میدونید خیلی مبحث پیچیده ایه .. خیلیییییی پیچیدس ..‌ حتی فکرشم درد آوره ..‌ شما دردِ اون آدم رو حس میکنید در حالی که دکتر میگه سالمید .. خیلی عجیبِ .. ما همواره دنیای انسان های دیگه رو تجربه میکنیم مثل خانوادمون ، دوستامون .. و اون هارو وارد دنیای خودمون میکنیم و ناگهان این قطع میشه .. وقتی قطع میشه تمامِ رفتار های غیر طبیعی ما درواقع طبیعیه در حالی که نمیتونم به طبیعی بودن‌ِ بخشی از خودمون که تاحالا ندیدیم ، ایمان بیاریم .. و وقتی برای حل کردنش ، توش غرق میشی ، میشه همون ماتمِ پیچیده ...

Dec 19th
Reply
In Channel
loading
00:00
00:00
x

0.5x

0.8x

1.0x

1.25x

1.5x

2.0x

3.0x

Sleep Timer

Off

End of Episode

5 Minutes

10 Minutes

15 Minutes

30 Minutes

45 Minutes

60 Minutes

120 Minutes

فصل ۵ هفته سیزدهم - دکتر مجتبی شکوری ( رنج و التیام در سوگواری - بخش 1)

فصل ۵ هفته سیزدهم - دکتر مجتبی شکوری ( رنج و التیام در سوگواری - بخش 1)