شاید اگر ما نیز بهم میرسیدیم، الان بجای خاطرات شیرین 10 سال پیش و زندگی در تنهایی و خاطرات، دقیقا همین شکم گشنه چهارتا بچه و باقی ماجرا در وضعیت تراژیک متوالی اجتماعی و اقتصادی و غیره. آنرا از یک خاطره تلخِ شیرین مزه گَز مانند به تلخی زنده و گزنده تبدیل میکرد که انگار چهارروز را در صحرای بزرگ روزه بودهای و افطارت یک دانه کشمش!
باید بگم بعضی همسنام حتما باید گوش بدنش
شاید اگر ما نیز بهم میرسیدیم، الان بجای خاطرات شیرین 10 سال پیش و زندگی در تنهایی و خاطرات، دقیقا همین شکم گشنه چهارتا بچه و باقی ماجرا در وضعیت تراژیک متوالی اجتماعی و اقتصادی و غیره. آنرا از یک خاطره تلخِ شیرین مزه گَز مانند به تلخی زنده و گزنده تبدیل میکرد که انگار چهارروز را در صحرای بزرگ روزه بودهای و افطارت یک دانه کشمش!
تعادل بین عشق و زندگی از سخت ترین کارهاست.
واقعا چرا ازدواج تراژدیه و زوال عشق؟؟؟