DiscoverRadio Hekayat | رادیو حکایتمردی که گورش گم شد - حافظ خیاوی
مردی که گورش گم شد - حافظ خیاوی

مردی که گورش گم شد - حافظ خیاوی

Update: 2025-07-298
Share

Description

این داستان مناسب کودکان نیست.


مردی توسط سه مرد دیگر ربوده می شود و او را می برند تا بکشندش. در طول مسیر این مرد به چه می اندیشد؟ گذشته اش چه بوده و آرزوهای آینده اش چیست؟ دوست دارد بعد از اینکه مرد چطور تدفین شود؟ روی سنگ قبرش چه بنویسند؟ آخرین صحنه ای که قبل از مردن به یاد دارد چیست؟ این مرد گورش گم شده....

بخشی از متن داستان:

دستم را بسته اند. با دست بند از پشت بسته اند و پشت وانتی انداخته اند. کف وانت لخت لخت است. نشسته ام روی آهن سرد و تکیه داده ام به دیواره ی فلزی. چشمم را نبسته اند. اول بستند و بعد باز کردند. مرد چاق گفت که باز کنند و مرد لاغر باز کرد. بعد از این که چشمم را باز کردند، فهمیدم کدام یکی چاق بود، کدام لاغر. سه نفر بودند، مرا انداختند پشت وانت، در پشتی را بستند و رفتند جلو نشستند. نفهمیدم هم کی کجا نشست، کی راند. فقط فهمیدم که هر سه رفتند و نشستند. وقتی ماشین راه افتاد، صبح بود. صبح صبح هم نبود، خورشید درآمده بود. به من هیچی نگفتند. نگفتند کجا می رویم، کجا می برندم. پرسیدم. از همان مرد چاق پرسیدم. فکر کردم از او باید بپرسم. ولی چیزی نگفتند، هیچ کدام چیزی نگفتند. نه چیزی گفتند، نه فحش دادند. فقط یک بار حرف زدند. مرد چاق حرف زد. گفت: «چشمش را باز کن.» 


صفحه اینستاگرام رادیو حکایت:

https://www.instagram.com/radiohekayat


کانال تلگرام رادیو حکایت:

https://t.me/radiohekayat1403


لینک حمایت های ارزی و ریالی از پادکست رادیو حکایت:

https://hamibash.com/Radiohekayat


Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.

Comments (5)

mohammad taji semnan

عمو عالی بود مرسی

Aug 5th
Reply (1)

Mona

چقد قشنگ بود گنم فک میکردم مهم نیس کجا خاک بشم ولی الان دیدم واقعا گریه کن میخوام😅 ممنونم بابات زحمتی ک کشیدین

Aug 1st
Reply (2)
loading
In Channel
loading
00:00
00:00
1.0x

0.5x

0.8x

1.0x

1.25x

1.5x

2.0x

3.0x

Sleep Timer

Off

End of Episode

5 Minutes

10 Minutes

15 Minutes

30 Minutes

45 Minutes

60 Minutes

120 Minutes

مردی که گورش گم شد - حافظ خیاوی

مردی که گورش گم شد - حافظ خیاوی