شرح غزل 471 حافظ بخش اولز دلبرم که رساند نوازش قلمیکجاست پیک صبا گر همی کند کرمی؟قیاس کردم و تدبیر عقل در ره عشقچو شبنمی است که بر بحر میکشد رقمیبیا که خرقهٔ من گر چه رهن میکدههاستز مال وقف نبینی به نام من درمیحدیثِ چون و چرا دردِ سر دهد ای دلپیاله گیر و بیاسا ز عمرِ خویش دمیطبیبِ راهنشین درد عشق نشناسدبرو به دست کن ای مردهدل مسیحدمیدلم گرفت ز سالوس و طبل زیر گلیمبه آن که بر در میخانه برکشم عَلَمیبرای حمایت مالی از این پادکست فرهنگی و ادبیمی توانید وارد وب سایت شویداز بخش حمایت مالی اقدام کنیدسمیه شکریدکتر سمیه شکریشرح غزلیات حافظ شیرازیوب سایت شخصی دکتر سمیه شکریاینستاگرامتلگرام
شرح غزل 65 حافظ شیرازیخوشتر ز عیش و صحبت و باغ و بهار چیست؟ساقی کجاست، گو سببِ انتظار چیست؟هر وقتِ خوش که دست دهد مغتنم شمارکس را وقوف نیست که انجامِ کار چیستپیوندِ عمر بسته به موییست هوش دارغمخوارِ خویش باش، غم روزگار چیست؟معنیِ آبِ زندگی و روضهٔ ارمجز طَرفِ جویبار و میِ خوشگوار چیست؟مستور و مست هر دو چو از یک قبیلهاندما دل به عشوهٔ که دهیم اختیار چیست؟راز درونِ پرده چه داند فلک، خموشای مدعی نزاعِ تو با پردهدار چیست؟سهو و خطایِ بنده گَرَش اعتبار نیستمعنیِ عفو و رحمتِ آمُرزگار چیست؟زاهد شرابِ کوثر و حافظ پیاله خواستتا در میانه خواستهٔ کردگار چیستبرای حمایت مالی از این پادکست فرهنگی و ادبیمی توانید وارد وب سایت شویداز بخش حمایت مالی اقدام کنیدسمیه شکریدکتر سمیه شکریشرح غزلیات حافظ شیرازیوب سایت شخصی دکتر سمیه شکریاینستاگرامتلگرام
شرح غزل 472 حافظ شیرازیاحمد الله علی معدلة السلطاناحمد شیخ اویس حسن ایلخانیخان بن خان و شهنشاه شهنشاهنژادآن که میزیبد اگر جان جهانش خوانیدیده نادیده به اقبال تو ایمان آوردمرحبا ای به چنین لطف خدا ارزانیماه اگر بی تو برآید به دو نیمش بزننددولت احمدی و معجزهٔ سبحانیجلوهٔ بخت تو دل میبرد از شاه و گداچشم بد دور که هم جانی و هم جانانیبرشکن کاکل ترکانه که در طالع توستبخشش و کوشش خاقانی و چنگزخانیگر چه دوریم به یاد تو قدح میگیریمبعد منزل نبود در سفر روحانیاز گل پارسیم غنچهٔ عیشی نشکفتحبذا دجله بغداد و می ریحانیسر عاشق که نه خاک در معشوق بودکی خلاصش بود از محنت سرگردانیای نسیم سحری خاک در یار بیارکه کند حافظ از او دیدهٔ دل نورانی برای حمایت مالی از این پادکست فرهنگی و ادبیمی توانید وارد وب سایت شویداز بخش حمایت مالی اقدام کنیدسمیه شکریدکتر سمیه شکریشرح غزلیات حافظ شیرازیوب سایت شخصی دکتر سمیه شکریاینستاگرامتلگرام
شرح غزل 64 حافظ شیرازیاگر چه عرض هنر پیشِ یار بیادبی ستزبان خموش، ولیکن دهان پُر از عربی ستپری نهفته رخ و دیو در کرشمهٔ حُسنبسوخت دیده ز حیرت که این چه بوالعجبی ستدر این چمن گلِ بی خار کس نچید آریچراغِ مصطفوی با شرارِ بولَهَبی ستسبب مپرس که چرخ از چه سفله پرور شدکه کام بخشی او را بهانه بی سببی ستبه نیم جو نخرم طاقِ خانقاه و رباطمرا که مَصطَبه ایوان و پای خُم طَنَبی ستجمالِ دختر رَز نورِ چشمِ ماست مگرکه در نقابِ زجاجی و پردهٔ عِنبی ستهزار عقل و ادب داشتم من ای خواجهکنون که مستِ خرابم، صلاح بیادبی ستدوای درد خود اکنون از آن مفرح جوی که در صراحی چینی و ساغر حلبی ستبیار می که چو حافظ هزارم استظهاربه گریهٔ سحری و نیازِ نیم شبی ست برای حمایت مالی از این پادکست فرهنگی و ادبیمی توانید وارد وب سایت شویداز بخش حمایت مالی اقدام کنیدسمیه شکریدکتر سمیه شکریشرح غزلیات حافظ شیرازیوب سایت شخصی دکتر سمیه شکریاینستاگرامتلگرام
شرح غزل 473 حافظبخش دوموقت را غنیمت دان آن قدَر که بتْوانیحاصل از حیات ای جان این دم است تا دانیکامبخشیِ گردون عمر در عوض داردجهد کن که از دولت دادِ عیش بستانیباغبان چو من زین جا بگذرم حرامت بادگر به جای من سروی غیر دوست بنشانیزاهد پشیمان را ذوق باده خواهد کشتعاقلا، مکن کاری کآورد پشیمانیمحتسب نمیداند این قدر که صوفی راجنس خانگی باشد همچو لعل رمانیبا دعای شبخیزان ای شکردهان مستیزدر پناه یک اسم است خاتم سلیمانیپند عاشقان بشنو و از در طرب بازآکاین همه نمیارزد شغل عالم فانییوسف عزیزم رفت ای برادران رحمیکز غمش عجب بینم حال پیر کنعانیپیش زاهد از رندی دم مزن که نتوان گفتبا طبیب نامحرم حال درد پنهانیمیروی و مژگانت خون خلق میریزدتیز میروی جانا ترسمت فرومانیدل ز ناوک چشمت گوش داشتم لیکنابروی کماندارت میبرد به پیشانیجمع کن به احسانی حافظ پریشان راای شکنج گیسویت مجمع پریشانیگر تو فارغی از ما ای نگار سنگین دلحال خود بخواهم گفت پیش آصف ثانیبرای حمایت مالی از این پادکست فرهنگی و ادبیمی توانید وارد وب سایت شویداز بخش حمایت مالی اقدام کنیدسمیه شکریدکتر سمیه شکریشرح غزلیات حافظ شیرازیوب سایت شخصی دکتر سمیه شکریاینستاگرامتلگرام
شرح غزل 473 حافظبخش اولوقت را غنیمت دان آن قدَر که بتْوانیحاصل از حیات ای جان این دم است تا دانیکامبخشیِ گردون عمر در عوض داردجهد کن که از دولت دادِ عیش بستانیباغبان چو من زین جا بگذرم حرامت بادگر به جای من سروی غیر دوست بنشانیزاهد پشیمان را ذوق باده خواهد کشتعاقلا، مکن کاری کآورد پشیمانیمحتسب نمیداند این قدر که صوفی راجنس خانگی باشد همچو لعل رمانیبا دعای شبخیزان ای شکردهان مستیزدر پناه یک اسم است خاتم سلیمانیپند عاشقان بشنو و از در طرب بازآکاین همه نمیارزد شغل عالم فانییوسف عزیزم رفت ای برادران رحمیکز غمش عجب بینم حال پیر کنعانیپیش زاهد از رندی دم مزن که نتوان گفتبا طبیب نامحرم حال درد پنهانیمیروی و مژگانت خون خلق میریزدتیز میروی جانا ترسمت فرومانیدل ز ناوک چشمت گوش داشتم لیکنابروی کماندارت میبرد به پیشانیجمع کن به احسانی حافظ پریشان راای شکنج گیسویت مجمع پریشانیگر تو فارغی از ما ای نگار سنگین دلحال خود بخواهم گفت پیش آصف ثانیبرای حمایت مالی از این پادکست فرهنگی و ادبیمی توانید وارد وب سایت شویداز بخش حمایت مالی اقدام کنیدسمیه شکریدکتر سمیه شکریشرح غزلیات حافظ شیرازیوب سایت شخصی دکتر سمیه شکریاینستاگرامتلگرام
شرح غزل 474 حافظ شیرازیهواخواه توام جانا و میدانم که میدانیکه هم نادیده میبینی و هم ننوشته میخوانیملامتگو چه دریابد میان عاشق و معشوقنبیند چشم نابینا خصوص اسرار پنهانیبیفشان زلف و صوفی را به پابازی و رقص آورکه از هر رقعه دلقش هزاران بت بیفشانیگشاد کار مشتاقان در آن ابروی دلبند استخدا را یک نفس بنشین گره بگشا ز پیشانیملک در سجده آدم زمین بوس تو نیت کردکه در حسن تو لطفی دید بیش از حد انسانیچراغ افروز چشم ما نسیم زلف جانان استمباد این جمع را یا رب غم از باد پریشانیدریغا عیش شبگیری که در خواب سحر بگذشتندانی قدر وقت ای دل مگر وقتی که درمانیملول از همرهان بودن طریق کاردانی نیستبکش دشواری منزل به یاد عهد آسانیخیال چنبر زلفش فریبت میدهد حافظنگر تا حلقه اقبال ناممکن نجنبانیبرای حمایت مالی از این پادکست فرهنگی و ادبیمی توانید وارد وب سایت شویداز بخش حمایت مالی اقدام کنیدسمیه شکریدکتر سمیه شکریشرح غزلیات حافظ شیرازیوب سایت شخصی دکتر سمیه شکریاینستاگرامتلگرام
شرح غزل 475 حافظگفتند خلایق که تویی یوسف ثانیچون نیک بدیدم به حقیقت به از آنیشیرینتر از آنی به شکرخنده که گویمای خسرو خوبان که تو شیرین زمانیتشبیه دهانت نتوان کرد به غنچههرگز نبود غنچه بدین تنگ دهانیصد بار بگفتی که دهم زان دهنت کامچون سوسن آزاده چرا جمله زبانیگویی بدهم کامت و جانت بستانمترسم ندهی کامم و جانم بستانیچشم تو خدنگ از سپر جان گذراندبیمار که دیدهست بدین سخت کمانیچون اشک بیندازیش از دیدهٔ مردمآن را که دمی از نظر خویش برانیبرای حمایت مالی از این پادکست فرهنگی و ادبیمی توانید وارد وب سایت شویداز بخش حمایت مالی اقدام کنیدسمیه شکریدکتر سمیه شکریشرح غزلیات حافظ شیرازیوب سایت شخصی دکتر سمیه شکریاینستاگرامتلگرام
شرح غزل 476 حافظ شیرازینسیم صبح سعادت! بدان نشان که تو دانیگذر به کوی فلان کن، در آن زمان که تو دانیتو پیک خلوت رازی و دیده بر سر راهتبه مردمی، نه به فرمان، چنان بران که تو دانیبگو که جان ضعیفم، ز دست رفت خدا راز لعل روحفزایش، ببخش آن که تو دانیمن این حروف نوشتم، چنان که غیر ندانستتو هم ز روی کرامت، چنان بخوان که تو دانیخیال تیغ تو با ما، حدیث تشنه و آب استاسیر خویش گرفتی، بکُش چنان که تو دانیامید در کمرِ زَرکِشات چگونه ببندم؟دقیقهای است نگارا، در آن میان که تو دانییکی است تُرکی و تازی، در این معامله حافظحدیث عشق بیان کن، بدان زبان که تو دانیبرای حمایت مالی از این پادکست فرهنگی و ادبیمی توانید وارد وب سایت شویداز بخش حمایت مالی اقدام کنیدسمیه شکریدکتر سمیه شکریشرح غزلیات حافظ شیرازیوب سایت شخصی دکتر سمیه شکریاینستاگرامتلگرام
شرح غزل 477 حافظ شیرازیدو یار زیرک و از باده کهن دو منیفراغتی و کتابی و گوشه چمنیمن این مقام به دنیا و آخرت ندهماگر چه در پِیام افتند هر دم انجمنیهر آن که کنج قناعت به گنج دنیا دادفروخت یوسف مصری به کمترین ثمنیبیا که رونق این کارخانه کم نشودبه زهد همچو تویی یا به فسق همچو منیز تندباد حوادث نمیتوان دیدندر این چمن که گلی بوده است یا سمنیببین در آینه جام نقش بندی غیبکه کس به یاد ندارد چنین عجب زمنیاز این سموم که بر طرف بوستان بگذشتعجب که بوی گلی هست و رنگ نسترنیبه صبر کوش تو ای دل که حق رها نکندچنین عزیز نگینی به دست اهرمنیمِزاجِ دَهْرْ تَبَهْ شد در این بلا حافظکجاست فکر حکیمی و رای برهمنیبرای حمایت مالی از این پادکست فرهنگی و ادبیمی توانید وارد وب سایت شویداز بخش حمایت مالی اقدام کنیدسمیه شکریدکتر سمیه شکریشرح غزلیات حافظ شیرازیوب سایت شخصی دکتر سمیه شکریاینستاگرامتلگرام
شرح غزل 478 حافظ شیرازینوش کن جام شراب یک منیتا بدان بیخ غم از دل برکنیدل گشاده دار چون جام شرابسر گرفته چند چون خم دنیچون ز جام بیخودی رطلی کشیکم زنی از خویشتن لاف منیسنگسان شو در قدم نی همچو آبجمله رنگ آمیزی و تردامنیدل به می دربند تا مردانه وارگردن سالوس و تقوا بشکنیخیز و جهدی کن چو حافظ تا مگرخویشتن در پای معشوق افکنیبرای حمایت مالی از این پادکست فرهنگی و ادبیمی توانید وارد وب سایت شویداز بخش حمایت مالی اقدام کنیدسمیه شکریدکتر سمیه شکریشرح غزلیات حافظ شیرازیوب سایت شخصی دکتر سمیه شکریاینستاگرامتلگرام
شرح غزل 479 حافظصبح است و ژاله میچکد از ابر بهمنیبرگ صبوح ساز و بده جام یک منیدر بحر مایی و منی افتادهام بیارمی تا خلاص بخشدم از مایی و منیخون پیاله خور که حلال است خون اودر کار یار باش که کاریست کردنیساقی به دست باش که غم در کمین ماستمطرب نگاه دار همین ره که میزنیمی ده که سر به گوش من آورد چنگ و گفتخوش بگذران و بشنو از این پیر منحنیساقی به بینیازی رندان که می بدهتا بشنوی ز صوت مغنی هوالغنیبرای حمایت مالی از این پادکست فرهنگی و ادبیمی توانید وارد وب سایت شویداز بخش حمایت مالی اقدام کنیدسمیه شکریدکتر سمیه شکریشرح غزلیات حافظ شیرازیوب سایت شخصی دکتر سمیه شکریاینستاگرامتلگرام
شرح غزل 480 حافظ شیرازیای که در کشتن ما هیچ مدارا نکنیسود و سرمایه بسوزی و محابا نکنیدردمندان بلا زهر هلاهل دارندقصد این قوم خطا باشد هان تا نکنیرنج ما را که توان برد به یک گوشه چشمشرط انصاف نباشد که مداوا نکنیدیده ما چو به امید تو دریاست چرابه تفرج گذری بر لب دریا نکنینقل هر جور که از خلق کریمت کردندقول صاحب غرضان است تو آنها نکنیبر تو گر جلوه کند شاهد ما ای زاهداز خدا جز می و معشوق تمنا نکنیحافظا سجده به ابروی چو محرابش برکه دعایی ز سر صدق جز آن جا نکنیبرای حمایت مالی از این پادکست فرهنگی و ادبیمی توانید وارد وب سایت شویداز بخش حمایت مالی اقدام کنیدسمیه شکریدکتر سمیه شکریشرح غزلیات حافظ شیرازیوب سایت شخصی دکتر سمیه شکریاینستاگرامتلگرام
شرح غزل 481 حافظبشنو این نکته که خود را ز غم آزاده کنیخون خوری گر طلب روزی ننهاده کنیآخرالامر گل کوزهگران خواهی شدحالیا فکر سبو کن که پر از باده کنیگر از آن آدمیانی که بهشتت هوس استعیش با آدمییی چند پریزاده کنیتکیه بر جای بزرگان نتوان زد به گزافمگر اسباب بزرگی همه آماده کنیاجرها باشدت ای خسرو شیریندهنانگر نگاهی سوی فرهاد دلافتاده کنیخاطرت کی رقم فیض پذیرد هیهاتمگر از نقش پراگنده ورق ساده کنیکار خود گر به کرم بازگذاری حافظای بسا عیش که با بخت خداداده کنیای صبا بندگی خواجه جلالالدین کنکه جهان پُر سمن و سوسنِ آزاده کنیبرای حمایت مالی از این پادکست فرهنگی و ادبیمی توانید وارد وب سایت شویداز بخش حمایت مالی اقدام کنیدسمیه شکریدکتر سمیه شکریشرح غزلیات حافظ شیرازیوب سایت شخصی دکتر سمیه شکریاینستاگرامتلگرام
شرح غزل ۴۸۲ حافظ ای دل به کوی عشق گذاری نمیکنیاسباب جمع داری و کاری نمیکنیچوگان حکم در کف و گویی نمیزنیباز ظفر به دست و شکاری نمیکنیدر آستین جان تو صد نافه مدرج استوان را فدای طره یاری نمیکنیاین خون که موج میزند اندر جگر تو رادر کار رنگ و بوی نگاری نمیکنیمُشکین از آن نشد دم خُلقت که چون صبابر خاک کوی دوست گذاری نمیکنیترسم کز این چمن نبری آستین گلکز گلشنش تحمل خاری نمیکنیدر آستین جان تو صد نافه مدرج استوان را فدای طره یاری نمیکنیساغر لطیف و دلکش و می افکنی به خاکو اندیشه از بلای خماری نمیکنیحافظ برو که بندگی پادشاه وقتگر جمله میکنند تو باری نمیکنیبرای حمایت مالی از این پادکست فرهنگی و ادبیمی توانید وارد وب سایت شویداز بخش حمایت مالی اقدام کنیدسمیه شکریدکتر سمیه شکریشرح غزلیات حافظ شیرازیوب سایت شخصی دکتر سمیه شکریاینستاگرامتلگرام
شرح غزل 483 حافظ شیرازیسحرگه رهروی در سرزمینیهمیگفت این معما با قرینیکه ای صوفی شراب آنگه شود صافکه در شیشه برآرد اربعینیخدا زان خرقه بیزار است صد بارکه صد بت باشدش در آستینیمروت گرچه نامی بینشان استنیازی عرضه کن بر نازنینیثوابت باشد ای دارای خرمناگر رحمی کنی بر خوشهچینینمیبینم نشاط عیش در کسنه درمان دلی نه درد دینیدرونها تیره شد باشد که از غیبچراغی برکند خلوتنشینیگر انگشت سلیمانی نباشدچه خاصیت دهد نقش نگینی؟اگرچه رسم خوبان تندخوییستچه باشد گر بسازد با غمینیره میخانه بنما تا بپرسممآل خویش را از پیشبینینه حافظ را حضور درس خلوتنه دانشمند را علم الیقینیبرای حمایت مالی از این پادکست فرهنگی و ادبیمی توانید وارد وب سایت شویداز بخش حمایت مالی اقدام کنیدسمیه شکریدکتر سمیه شکریشرح غزلیات حافظ شیرازیوب سایت شخصی دکتر سمیه شکریاینستاگرامتلگرام
شرح غزل 484 حافظ شیرازیتو مگر بر لب آبی به هوس بنشینیور نه هر فتنه که بینی همه از خود بینیبه خدایی که تویی بنده بگزیده اوکه بر این چاکر دیرینه کسی نگزینیگر امانت به سلامت ببرم باکی نیستبی دلی سهل بود گر نبود بیدینیادب و شرم تو را خسرو مهرویان کردآفرین بر تو که شایسته صد چندینیعجب از لطف تو ای گل که نشستی با خارظاهرا مصلحت وقت در آن میبینیصبر بر جور رقیبت چه کنم گر نکنمعاشقان را نبود چاره به جز مسکینیباد صبحی به هوایت ز گلستان برخاستکه تو خوشتر ز گل و تازهتر از نسرینیشیشهبازی سرشکم نگری از چپ و راستگر بر این منظر بینش نفسی بنشینیسخنی بیغرض از بنده مخلص بشنوای که منظور بزرگان حقیقت بینینازنینی چو تو پاکیزهدل و پاکنهادبهتر آن است که با مردم بد ننشینیسیل این اشک روان صبر و دل حافظ بردبلغ الطاقه یا مقله عینی بینیتو بدین نازکی و سرکشی ای شمع چگللایق بندگی خواجه جلالالدینیدکتر سمیه شکریشرح غزلیات حافظ شیرازیحمایت مالیوب سایت شخصی دکتر سمیه شکریاینستاگرامتلگرام
شرح غزل 485 حافظ شیرازیساقیا سایه ابر است و بهار و لب جویمن نگویم چه کن ار اهل دلی خود تو بگویبوی یکرنگی از این نقش نمیآید خیزدلق آلوده صوفی به می ناب بشویسفلهطبع است جهان، بر کَرَمَش تکیه مکنای جهاندیده، ثباتِ قدم از سفله مجویدو نصیحت کنمت بشنو و صد گنج ببراز در عیش درآ و به ره عیب مپویشکر آن را که دگربار رسیدی به بهاربیخ نیکی بنشان و ره تحقیق بجویروی جانان طلبی، آینه را قابل سازور نه هرگز گل و نسرین ندمد ز آهن و رویگوش بگشای که بلبل به فغان میگویدخواجه تقصیر مفرما گل توفیق ببویگفتی از حافظ ما بوی ریا میآیدآفرین بر نفست باد که خوش بردی بویدکتر سمیه شکریشرح غزلیات حافظ شیرازیحمایت مالیوب سایت شخصی دکتر سمیه شکریاینستاگرامتلگرام
شرح غزل 486 حافظ شیرازی لبل، ز شاخِ سرو، به گلبانگِ پهلویمیخوانْد دوش، درسِ مقاماتِ معنوییعنی بیا، که آتشِ موسی، نمودْ گُلتا از درخت، نکتهی توحید بشنویمرغان باغ، قافیهسنجند و بذلهگویتا خواجه مِی خورَد، به غزلهای پهلویجمشید، جز حکایتِ جام، از جهان نَبُردزنهار! دل مَبَند، بر اسبابِ دنیویاین قصّهی عجب شِنو: از بختِ واژگونما را بِکُشت یار، به انفاسِ عیسَویخوش، وقتِ بوریا و گدایی و خوابِ امنکاین عیش، نیست درخورِ اُورَنگِ خسرویچَشمت، به غَمزه، خانهی مردم، خراب کردمَخموریـَت مَباد، که خوش مَست میرَویدهقان سالخورده، چه خوش گفت با پسرکای نورِ چشمِ من! بهجز از کِشته، نَدرَویساقی، مگر وظیفهی حافظ، زیاده دادکآشفته گَشت، طُرّهی دَستارِ مولوی دکتر سمیه شکریشرح غزلیات حافظ شیرازیحمایت مالیوب سایت شخصی دکتر سمیه شکریاینستاگرامتلگرام
شرح غزل 487 حافظ شیرازیای بیخبر بکوش که صاحب خبر شویتا راهرو نباشی کی راهبر شویدر مکتب حقایق پیش ادیب عشقهان ای پسر بکوش که روزی پدر شویدست از مس وجود چو مردان ره بشویتا کیمیای عشق بیابی و زر شویخواب و خورت ز مرتبه خویش دور کردآن گه رسی به خویش که بی خواب و خور شویگر نور عشق حق به دل و جانت اوفتدبالله کز آفتاب فلک خوبتر شوییک دم غریق بحر خدا شو گمان مبرکز آب هفت بحر به یک موی تر شویاز پای تا سرت همه نور خدا شوددر راه ذوالجلال چو بی پا و سر شویوجه خدا اگر شودت منظر نظرزین پس شکی نماند که صاحب نظر شویبنیاد هستی تو چو زیر و زبر شوددر دل مدار هیچ که زیر و زبر شویگر در سرت هوای وصال است حافظاباید که خاک درگه اهل هنر شویدکتر سمیه شکریشرح غزلیات حافظ شیرازیحمایت مالیوب سایت شخصی دکتر سمیه شکریاینستاگرامتلگرام
Fernando
بنظرم درحین توضیح خانوم دکتر باید کتابش هم کنارمون بزاریم نکات مهم و لغات مشکلش رو درحاشیه اشعارنوشت که تا ابد یادمون بمونه😁 سپاسگذار و قدردان خانوم دکترهستیم👌👏👏
Fernando
شونصد سالمونه اطرافیان هم عمردایناسوردارن حتی باسواداشون که جراح ودکترم توشون کم نیست هنوز نمیتونن و نمیتونم مثلا شب یلدا بدون غلط غولوط حافظ بخونن 😁 منواونا بیتقصیریم کنایات و استعارات پیچیده حافظ.فقدان اطلاعات کافی از تاریخ و مذهب وقرآن و احادیث و معانی خاص عرفانی و ...همه و همه فهم شعرحافظ رو سخت کرده گرچه دلنشین است☺️
MARY
سپاس، خداقوت🍁🍁🍁
MARY
خدا قوت، چقد ایندفعه خندیدم 😂😂😂
Mona Rostami
سلام استاد عزیز، سپاس بابت تفسیرها. من به قسمت ۱۹ شرح مثنوی رسیدم و شما گفتین نباید به حیوانات غذا داد همچنین به انسان نیازمند و طبیعت راه خودشو بره،،،پس درقرآن که تاکید برصدقه و زکات شده را چه باید کرد؟؟