غزل ۶۴ حافظ
Description
شرح غزل 64 حافظ شیرازی
اگر چه عرض هنر پیشِ یار بیادبی ست
زبان خموش، ولیکن دهان پُر از عربی ست
پری نهفته رخ و دیو در کرشمهٔ حُسن
بسوخت دیده ز حیرت که این چه بوالعجبی ست
در این چمن گلِ بی خار کس نچید آری
چراغِ مصطفوی با شرارِ بولَهَبی ست
سبب مپرس که چرخ از چه سفله پرور شد
که کام بخشی او را بهانه بی سببی ست
به نیم جو نخرم طاقِ خانقاه و رباط
مرا که مَصطَبه ایوان و پای خُم طَنَبی ست
جمالِ دختر رَز نورِ چشمِ ماست مگر
که در نقابِ زجاجی و پردهٔ عِنبی ست
هزار عقل و ادب داشتم من ای خواجه
کنون که مستِ خرابم، صلاح بیادبی ست
دوای درد خود اکنون از آن مفرح جوی
که در صراحی چینی و ساغر حلبی ست
بیار می که چو حافظ هزارم استظهار
به گریهٔ سحری و نیازِ نیم شبی ست
برای حمایت مالی از این پادکست فرهنگی و ادبی
می توانید وارد وب سایت شوید
سمیه شکری
دکتر سمیه شکری
شرح غزلیات حافظ شیرازی
سپاسگزارم
⭐⭐⭐⭐⭐
👏🏼👏🏼