غزل ۴۷۳ حافظ (ب)
Description
شرح غزل 473 حافظ
بخش دوم
وقت را غنیمت دان آن قدَر که بتْوانی
حاصل از حیات ای جان این دم است تا دانی
کامبخشیِ گردون عمر در عوض دارد
جهد کن که از دولت دادِ عیش بستانی
باغبان چو من زین جا بگذرم حرامت باد
گر به جای من سروی غیر دوست بنشانی
زاهد پشیمان را ذوق باده خواهد کشت
عاقلا، مکن کاری کآورد پشیمانی
محتسب نمیداند این قدر که صوفی را
جنس خانگی باشد همچو لعل رمانی
با دعای شبخیزان ای شکردهان مستیز
در پناه یک اسم است خاتم سلیمانی
پند عاشقان بشنو و از در طرب بازآ
کاین همه نمیارزد شغل عالم فانی
یوسف عزیزم رفت ای برادران رحمی
کز غمش عجب بینم حال پیر کنعانی
پیش زاهد از رندی دم مزن که نتوان گفت
با طبیب نامحرم حال درد پنهانی
میروی و مژگانت خون خلق میریزد
تیز میروی جانا ترسمت فرومانی
دل ز ناوک چشمت گوش داشتم لیکن
ابروی کماندارت میبرد به پیشانی
جمع کن به احسانی حافظ پریشان را
ای شکنج گیسویت مجمع پریشانی
گر تو فارغی از ما ای نگار سنگین دل
حال خود بخواهم گفت پیش آصف ثانی
برای حمایت مالی از این پادکست فرهنگی و ادبی
می توانید وارد وب سایت شوید
سمیه شکری
دکتر سمیه شکری
شرح غزلیات حافظ شیرازی
درود خدمت خانم دکتر شکری عرض ادب و احترام خدمت شما دارم سپاسگزارم از شما بابت این که ما را با ادب پارسی بیشتر آشنا میکنید امیدوارم خداوند بزرگ ب شما و خانواده محترمتان پیروزی و بهروزی و شادکامی و سربلندی بده شما حق استادی بر گردن ما دارید و ما هیچ جوره نمیتوانیم اون رو ادا کنیم
خانم دکتر شکری عزیز تلاش صادقانه شما قابل تقدیراست به قول حافظ : حافظ! تو خَتم کن که هنر خود عَیان شود با مدعی نزاع و مُحاکا چه حاجت است