شرح غزل 85 حافظ شربتی از لبِ لعلش نچشیدیم و بِرَفترویِ مَه پیکرِ او سیر ندیدیم و برفتگویی از صحبتِ ما نیک به تنگ آمده بودبار بربست و به گَردش نرسیدیم و برفتبس که ما فاتحه و حرزِ یمانی خواندیموز پیاش سوره اخلاص دمیدیم و برفتعشوه دادند که بر ما گذری خواهی کرددیدی آخر که چنین عشوه خریدیم و برفتشد چمان در چمنِ حسن و لطافت لیکندر گلستانِ وصالش نَچَمیدیم و برفتهمچو حافظ همه شب ناله و زاری کردیمکای دریغا به وداعش نرسیدیم و برفتبرای حمایت مالی از این پادکست فرهنگی و ادبیمی توانید وارد وب سایت شویداز بخش حمایت مالی اقدام کنیدسمیه شکریدکتر سمیه شکریشرح غزلیات حافظ شیرازیوب سایت شخصی دکتر سمیه شکریاینستاگرامتلگرام
شرح غزل 84 حافظ ساقی بیار باده که ماهِ صیام رفتدَردِه قدح که موسمِ ناموس و نام رفتوقتِ عزیز رفت بیا تا قضا کنیمعمری که بی حضور صُراحی و جام رفتمستم کن آن چنان که ندانم ز بیخودیدر عرصهٔ خیال که آمد، کدام رفتبر بوی آن که جرعهٔ جامت به ما رسددر مَصطَبِه دعایِ تو هر صبح و شام رفتدل را که مرده بود حیاتی به جان رسیدتا بویی از نسیمِ میاش در مشام رفتزاهد غرور داشت، سلامت نبرد راهرند از رهِ نیاز به دارالسلام رفتنقدِ دلی که بود مرا صرف باده شدقلبِ سیاه بود از آن در حرام رفتدر تابِ توبه چند توان سوخت همچو عود؟می ده که عمر در سرِ سودای خام رفتدیگر مکن نصیحتِ حافظ که ره نیافتگمگشتهای که بادهٔ نابش به کام رفتبرای حمایت مالی از این پادکست فرهنگی و ادبیمی توانید وارد وب سایت شویداز بخش حمایت مالی اقدام کنیدسمیه شکریدکتر سمیه شکریشرح غزلیات حافظ شیرازیوب سایت شخصی دکتر سمیه شکریاینستاگرامتلگرام
شرح غزل ۸۳ حافظ گر ز دستِ زلفِ مُشکینت خطایی رفت رفتور ز هندویِ شما بر ما جفایی رفت رفتبرقِ عشق ار خرمنِ پشمینه پوشی سوخت سوختجورِ شاه کامران گر بر گدایی رفت رفتدر طریقت رنجشِ خاطر نباشد می بیارهر کدورت را که بینی چون صفایی رفت رفتعشقبازی را تحمل باید ای دل، پای دارگر ملالی بود بود و گر خطایی رفت رفتگر دلی از غمزهٔ دلدار باری برد بردور میان جان و جانان ماجرایی رفت رفتاز سخن چینان ملالتها پدید آمد ولیگر میانِ همنشینان ناسزایی رفت رفتعیبِ حافظ گو مکن واعظ که رفت از خانقاهپای آزادی چه بندی؟ گر به جایی رفت رفتبرای حمایت مالی از این پادکست فرهنگی و ادبیمی توانید وارد وب سایت شویداز بخش حمایت مالی اقدام کنیدسمیه شکریدکتر سمیه شکریشرح غزلیات حافظ شیرازیوب سایت شخصی دکتر سمیه شکریاینستاگرامتلگرام
شرح غزل 82 حافظ آن تُرک پری چهره که دوش از بَرِ ما رفتآیا چه خطا دید که از راهِ خطا رفت؟تا رفت مرا از نظر آن چشمِ جهان بینکس واقفِ ما نیست که از دیده چهها رفتبر شمع نرفت از گذرِ آتشِ دل، دوشآن دود که از سوزِ جگر بر سر ما رفتدور از رخِ تو دم به دم از گوشهٔ چشممسیلابِ سرشک آمد و طوفانِ بلا رفتاز پای فتادیم چو آمد غمِ هجراندر درد بمردیم چو از دست دوا رفتدل گفت وصالش به دعا باز توان یافتعمریست که عمرم همه در کارِ دعا رفتاحرام چه بندیم؟ چو آن قبله نه این جاستدر سعی چه کوشیم؟ چو از مروه صفا رفتدی گفت طبیب از سرِ حسرت چو مرا دیدهیهات که رنجِ تو ز قانونِ شفا رفتای دوست به پرسیدنِ حافظ قدمی نهزان پیش که گویند که از دارِ فنا رفتبرای حمایت مالی از این پادکست فرهنگی و ادبیمی توانید وارد وب سایت شویداز بخش حمایت مالی اقدام کنیدسمیه شکریدکتر سمیه شکریشرح غزلیات حافظ شیرازیوب سایت شخصی دکتر سمیه شکریاینستاگرامتلگرام
شرح غزل 81 حافظصبحدم مرغِ چمن با گلِ نوخاسته گفتناز کم کن که در این باغ، بسی چون تو شکفتگل بخندید که از راست نرنجیم ولیهیچ عاشق سخنِ سخت به معشوق نگفتگر طمع داری از آن جامِ مُرَصَّع می لعلای بسا دُر که به نوکِ مژهات باید سُفتتا ابد بوی محبت به مشامش نرسدهر که خاکِ درِ میخانه به رخساره نَرُفتدر گلستانِ ارم دوش چو از لطف هوازلفِ سنبل به نسیمِ سحری میآشفتگفتم ای مَسنَدِ جم، جامِ جهان بینت کوگفت افسوس که آن دولتِ بیدار بِخُفتسخنِ عشق نه آن است که آید به زبانساقیا می ده و کوتاه کن این گفت و شِنُفتاشکِ حافظ خرد و صبر به دریا انداختچه کند سوزِ غمِ عشق نیارَست نهفت برای حمایت مالی از این پادکست فرهنگی و ادبیمی توانید وارد وب سایت شویداز بخش حمایت مالی اقدام کنیدسمیه شکریدکتر سمیه شکریشرح غزلیات حافظ شیرازیوب سایت شخصی دکتر سمیه شکریاینستاگرامتلگرام
شرح غزل 80 حافظعیبِ رندان مَکُن ای زاهدِ پاکیزهسرشتکه گناهِ دگران بر تو نخواهند نوشتمن اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باشهر کسی آن دِرَوَد عاقبتِ کار، که کِشتهمه کس طالبِ یارند چه هشیار و چه مستهمه جا خانهٔ عشق است چه مسجد چه کِنِشتسرِ تسلیمِ من و خشتِ درِ میکدههامدعی گر نکند فهمِ سخن، گو سر و خشتناامیدم مکن از سابقهٔ لطفِ ازلتو پسِ پرده چه دانی که که خوب است و که زشتنه من از پردهٔ تقوا به درافتادم و بسپدرم نیز بهشتِ ابد از دست بهشتحافظا روزِ اجل گر به کف آری جامییک سر از کویِ خرابات بَرَندَت به بهشتبرای حمایت مالی از این پادکست فرهنگی و ادبیمی توانید وارد وب سایت شویداز بخش حمایت مالی اقدام کنیدسمیه شکریدکتر سمیه شکریشرح غزلیات حافظ شیرازیوب سایت شخصی دکتر سمیه شکریاینستاگرامتلگرام
شرح غزل 79 حافظکنون که میدمد از بوستان نسیمِ بهشتمن و شرابِ فرحبخش و یارِ حورسرشتگدا چرا نزند لافِ سلطنت امروز؟که خیمه سایهٔ ابر است و بزمگه لبِ کِشتچمن حکایتِ اردیبهشت میگویدنه عاقل است که نسیه خرید و نقد بِهِشتبه می عمارتِ دل کن که این جهانِ خراببر آن سر است که از خاکِ ما بسازد خشتوفا مجوی ز دشمن که پرتوی ندهدچو شمع صومعه افروزی از چراغِ کنشتمَکُن به نامه سیاهی مَلامَتِ منِ مستکه آگه است که تقدیر بر سرش چه نوشت؟برای حمایت مالی از این پادکست فرهنگی و ادبیمی توانید وارد وب سایت شویداز بخش حمایت مالی اقدام کنیدسمیه شکریدکتر سمیه شکریشرح غزلیات حافظ شیرازیوب سایت شخصی دکتر سمیه شکریاینستاگرامتلگرام
شرح غزل 78 حافظدیدی که یار، جز سَرِ جور و ستم نداشتبشکست عهد، وز غمِ ما هیچ غم نداشتیا رب مگیرش ار چه دلِ چون کبوترمافکند و کُشت و عزتِ صیدِ حرم نداشتبر من جفا ز بختِ من آمد وگرنه یارحاشا که رسمِ لطف و طریقِ کَرَم نداشتبا این همه هر آن که نه خواری کشید از اوهر جا که رفت، هیچ کَسَش محترم نداشتساقی بیار باده و با محتسب بگوانکارِ ما مَکُن که چنین جام، جم نداشتهر راهرو که ره به حریمِ درش نبردمسکین بُرید وادی و ره در حرم نداشتحافظ بِبَر تو گویِ فصاحت که مدعیهیچش هنر نبود و خبر نیز هم نداشتبرای حمایت مالی از این پادکست فرهنگی و ادبیمی توانید وارد وب سایت شویداز بخش حمایت مالی اقدام کنیدسمیه شکریدکتر سمیه شکریشرح غزلیات حافظ شیرازیوب سایت شخصی دکتر سمیه شکریاینستاگرامتلگرام
شرح غزل 77 حافظبلبلی برگِ گُلی خوش رنگ در منقار داشتو اندر آن برگ و نوا خوش نالههایِ زار داشتگفتمش در عین وصل، این ناله و فریاد چیست؟گفت ما را جلوهٔ معشوق در این کار داشتیار اگر ننشست با ما نیست جای اعتراضپادشاهی کامران بود، از گدایی عار داشتدر نمیگیرد نیاز و نازِ ما با حُسنِ دوستخُرَّم آن کز نازنینان، بختِ برخوردار داشتخیز تا بر کِلکِ آن نقاش، جان افشان کنیمکـاین همه نقشِ عجب در گردشِ پرگار داشتگر مریدِ راهِ عشقی فکرِ بدنامی مکنشیخِ صنعان خرقه رهنِ خانهٔ خَمّار داشتوقتِ آن شیرین قلندر خوش که در اَطوارِ سیرذکرِ تسبیحِ مَلَک در حلقهٔ زُنّار داشتچشمِ حافظ زیرِ بامِ قصرِ آن حوری سرشتشیوهٔ جَنّاتُ تَجری تَحتِهَا الاَنهار داشت برای حمایت مالی از این پادکست فرهنگی و ادبیمی توانید وارد وب سایت شویداز بخش حمایت مالی اقدام کنیدسمیه شکریدکتر سمیه شکریشرح غزلیات حافظ شیرازیوب سایت شخصی دکتر سمیه شکریاینستاگرامتلگرام
شرح غزل 76 حافظ جز آستان توام در جهان پناهی نیستسرِ مرا به جز این در، حواله گاهی نیستعدو چو تیغ کِشد، من سپر بیندازمکه تیغِ ما به جز از نالهای و آهی نیستچرا ز کویِ خرابات روی برتابمکز این بِهَم، به جهان هیچ رسم و راهی نیستزمانه گر بزند آتشم به خرمنِ عمربگو بسوز که بر من به برگِ کاهی نیستغلامِ نرگسِ جَمّاشِ آن سَهی سَرومکه از شرابِ غرورش به کس نگاهی نیستمباش در پی آزار و هر چه خواهی کنکه در شریعتِ ما غیر از این گناهی نیستعِنان کشیده رو ای پادشاهِ کشورِ حُسنکه نیست بر سر راهی که دادخواهی نیستچنین که از همه سو دامِ راه میبینمبِه از حمایتِ زلفش مرا پناهی نیستخزینهٔ دلِ حافظ به زلف و خال مدهکه کارهای چنین، حَدِّ هر سیاهی نیستبرای حمایت مالی از این پادکست فرهنگی و ادبیمی توانید وارد وب سایت شویداز بخش حمایت مالی اقدام کنیدسمیه شکریدکتر سمیه شکریشرح غزلیات حافظ شیرازیوب سایت شخصی دکتر سمیه شکریاینستاگرامتلگرام
شرح غزل 75 حافظ خوابِ آن نرگسِ فَتّانِ تو، بی چیزی نیستتابِ آن زلفِ پریشانِ تو، بی چیزی نیستاز لبت شیر روان بود که من میگفتماین شکر گِردِ نمکدانِ تو، بی چیزی نیستجان درازیِ تو بادا که یقین میدانمدر کمان ناوَک مژگانِ تو، بی چیزی نیستمبتلایی به غمِ محنت و اندوهِ فراقای دل این ناله و افغان تو، بی چیزی نیستدوش، باد از سرِ کویش به گلستان بگذشتای گل این چاکِ گریبانِ تو، بی چیزی نیستدردِ عشق ار چه دل از خلق نهان میداردحافظ این دیدهٔ گریانِ تو، بی چیزی نیستبرای حمایت مالی از این پادکست فرهنگی و ادبیمی توانید وارد وب سایت شویداز بخش حمایت مالی اقدام کنیدسمیه شکریدکتر سمیه شکریشرح غزلیات حافظ شیرازیوب سایت شخصی دکتر سمیه شکریاینستاگرامتلگرام
شرح غزل 74 حافظحاصلِ کارگه کون و مکان این همه نیستباده پیش آر که اسبابِ جهان این همه نیستاز دل و جان شرفِ صحبتِ جانان غرض استغرض این است، وگرنه دل و جان این همه نیستمِنَّتِ سِدره و طوبی ز پیِ سایه مکشکه چو خوش بنگری ای سروِ روان این همه نیستدولت آن است که بی خونِ دل آید به کنارور نه با سعی و عمل باغِ جَنان این همه نیستپنج روزی که در این مرحله مهلت داریخوش بیاسای زمانی که زمان این همه نیستبر لبِ بحرِ فنا منتظریم ای ساقیفرصتی دان که ز لب تا به دهان این همه نیستزاهد ایمن مشو از بازیِ غیرت، زنهارکه ره از صومعه تا دیرِ مغان این همه نیستدردمندیِّ منِ سوختهٔ زار و نَزارظاهرا حاجتِ تقریر و بیان این همه نیستنام حافظ رقمِ نیک پذیرفت ولیپیش رندان رقمِ سود و زیان این همه نیستبرای حمایت مالی از این پادکست فرهنگی و ادبیمی توانید وارد وب سایت شویداز بخش حمایت مالی اقدام کنیدسمیه شکریدکتر سمیه شکریشرح غزلیات حافظ شیرازیوب سایت شخصی دکتر سمیه شکریاینستاگرامتلگرام
شرح غزل 73 حافظبخش دومتا دم از شامِ سرِ زلفِ تو هر جا نزنندبا صبا گفت و شنیدم سحری نیست که نیستمن از این طالع شوریده بِرَنجَم ور نیبهرهمند از سَرِ کویت دگری نیست که نیستاز حیایِ لبِ شیرینِ تو ای چشمهٔ نوشغرق آب و عرق اکنون شکری نیست که نیستمصلحت نیست که از پرده برون افتد رازور نه در مجلسِ رندان خبری نیست که نیستشیر در بادیهٔ عشق تو روباه شودآه از این راه که در وی خطری نیست که نیستآب چشمم که بر او مِنَّت خاکِ درِ توستزیرِ صد مِنَّتِ او خاکِ دری نیست که نیستاز وجودم قَدَری نام و نشان هست که هستور نه از ضعف در آن جا اثری نیست که نیستغیر از این نکته که حافظ ز تو ناخشنود استدر سراپای وجودت هنری نیست که نیست برای حمایت مالی از این پادکست فرهنگی و ادبیمی توانید وارد وب سایت شویداز بخش حمایت مالی اقدام کنیدسمیه شکریدکتر سمیه شکریشرح غزلیات حافظ شیرازیوب سایت شخصی دکتر سمیه شکریاینستاگرامتلگرام
شرح غزل 73 حافظبخش اولروشن از پرتوِ رویت نظری نیست که نیستمِنَّت خاکِ درت بر بصری نیست که نیستناظرِ روی تو صاحب نظرانند آریسِرِّ گیسوی تو در هیچ سَری نیست که نیستاشکِ غَمّازِ من ار سرخ برآمد چه عجب؟خجل از کردهٔ خود پرده دری نیست که نیستتا به دامن ننشیند ز نسیمش گَردیسیل خیز از نظرم رهگذری نیست که نیستتا دم از شامِ سرِ زلفِ تو هر جا نزنندبا صبا گفت و شنیدم سحری نیست که نیستبرای حمایت مالی از این پادکست فرهنگی و ادبیمی توانید وارد وب سایت شویداز بخش حمایت مالی اقدام کنیدسمیه شکریدکتر سمیه شکریشرح غزلیات حافظ شیرازیوب سایت شخصی دکتر سمیه شکریاینستاگرامتلگرام
شرح غزل 72 حافظ شیرازیراهیست راهِ عشق که هیچش کناره نیستآنجا جز آنکه جان بسپارند، چاره نیستهر گَه که دل به عشق دهی، خوش دمی بوددر کارِ خیر حاجتِ هیچ استخاره نیستما را ز منعِ عقل مترسان و می بیارکآن شِحنه در ولایتِ ما هیچ کاره نیستاز چشم خود بپرس که ما را که میکُشد؟جانا گناهِ طالع و جرمِ ستاره نیستاو را به چشمِ پاک توان دید چون هلالهر دیده جایِ جلوهٔ آن ماهپاره نیستفرصت شمر طریقهٔ رندی که این نشانچون راهِ گنج بر همه کس آشکاره نیستنگرفت در تو گریهٔ حافظ به هیچ روحیرانِ آن دلم که کم از سنگِ خاره نیستبرای حمایت مالی از این پادکست فرهنگی و ادبیمی توانید وارد وب سایت شویداز بخش حمایت مالی اقدام کنیدسمیه شکریدکتر سمیه شکریشرح غزلیات حافظ شیرازیوب سایت شخصی دکتر سمیه شکریاینستاگرامتلگرام
شرح غزل 71 حافظ شیرازیبخش دومزاهدِ ظاهرپرست از حالِ ما آگاه نیستدر حقِ ما هر چه گوید جایِ هیچ اکراه نیستدر طریقت هر چه پیشِ سالک آید خیرِ اوستدر صراطِ مستقیم ای دل کسی گمراه نیستبرای ثبت نام در دوره شرح غزلیات شمسبه شماره 09035826800در تلگرام پیام دهیدسمیه شکریدکتر سمیه شکریشرح غزلیات حافظ شیرازیوب سایت شخصی دکتر سمیه شکریتلگرام
شرح غزل 71 حافظ شیرازیبخش اولزاهدِ ظاهرپرست از حالِ ما آگاه نیستدر حقِ ما هر چه گوید جایِ هیچ اکراه نیستدر طریقت هر چه پیشِ سالک آید خیرِ اوستدر صراطِ مستقیم ای دل کسی گمراه نیستبرای ثبت نام در دوره شرح غزلیات شمسبه شماره 09035826800در تلگرام پیام دهیدسمیه شکریدکتر سمیه شکریشرح غزلیات حافظ شیرازیوب سایت شخصی دکتر سمیه شکریتلگرام
شرح غزل 70 حافظ شیرازیمردم دیدهٔ ما جز به رُخَت ناظر نیستدل سرگشتهٔ ما غیرِ تو را ذاکر نیستاشکم احرامِ طوافِ حَرَمَت میبنددگرچه از خونِ دلِ ریش دمی طاهر نیستبستهٔ دام و قفس باد چو مرغ وحشیطایر سِدره اگر در طلبت طایر نیستعاشقِ مفلس اگر قلبِ دلش کرد نثارمَکُنَش عیب که بر نقدِ روان قادر نیستعاقبت دست بدان سروِ بلندش برسدهر که را در طلبت همتِ او قاصر نیستاز روان بخشی عیسی نزنم دَم هرگززان که در روح فَزایی چو لبت ماهر نیستمن که در آتشِ سودای تو آهی نزنمکِی توان گفت که بر داغ، دلم صابر نیستروز اول که سرِ زلفِ تو دیدم گفتمکه پریشانیِ این سلسله را آخر نیستسر پیوند تو تنها نه دلِ حافظ راستکیست آن کِش سَرِ پیوند تو در خاطر نیستبرای حمایت مالی از این پادکست فرهنگی و ادبیمی توانید وارد وب سایت شویداز بخش حمایت مالی اقدام کنیدسمیه شکریدکتر سمیه شکریشرح غزلیات حافظ شیرازیوب سایت شخصی دکتر سمیه شکریاینستاگرامتلگرام
شرح غزل 467 حافظزان می عشق، کز او پخته شود هر خامیگر چه ماه رمضان است بیاور جامیروزها رفت که دست من مسکین نگرفتزلف شمشادقدی، ساعد سیماندامیروزه هر چند که مهمان عزیز است ای دلصحبتش موهبتی دان و شدن، انعامیمرغ زیرک به در خانقه اکنون نپردکه نهادهست به هر مجلس وعظی دامیگله از زاهد بدخو نکنم؛ رسم این استکه چو صبحی بدمد، در پیاش افتد شامییار من چون بخرامد به تماشای چمنبرسانش ز من ای پیک صبا پیغامیآن حریفی که شب و روز می صاف کشدبود آیا که کند یاد ز دردآشامی؟حافظا گر ندهد دادِ دلت آصف عهدکام دشوار به دست آوری از خودکامیبرای حمایت مالی از این پادکست فرهنگی و ادبیمی توانید وارد وب سایت شویداز بخش حمایت مالی اقدام کنیدسمیه شکریدکتر سمیه شکریشرح غزلیات حافظ شیرازیوب سایت شخصی دکتر سمیه شکریاینستاگرامتلگرام
شرح غزل 69 حافظ بخش دومکس نیست که افتادهٔ آن زلفِ دوتا نیستدر رهگذرِ کیست که دامی ز بلا نیستچون چشمِ تو دل میبرد از گوشه نشینانهمراهِ تو بودن گُنَه از جانب ما نیستروی تو مگر آینهٔ لطفِ الهیستحقا که چنین است و در این روی و ریا نیستنرگس طلبد شیوهٔ چشمِ تو، زهی چشممسکین خبرش از سر و، در دیده حیا نیستاز بهرِ خدا زلف مَپیرای که ما راشب نیست که صد عربده با بادِ صبا نیستبازآی که بی روی تو ای شمعِ دل افروزدر بزمِ حریفان، اثرِ نور و صفا نیستتیمار غریبان اثر ذکر جمیل استجانا مگر این قاعده در شهر شما نیستدی میشد و گفتم صنما عهد به جای آرگفتا غلطی خواجه در این عهد وفا نیستگر پیر مغان مرشدِ من شد چه تفاوتدر هیچ سری نیست که سِرّی ز خدا نیستعاشق چه کُنَد گر نَکِشَد بارِ ملامتبا هیچ دلاور سپرِ تیرِ قضا نیستدر صومعهٔ زاهد و در خلوتِ صوفیجز گوشهٔ ابروی تو محرابِ دعا نیستگفتن بر خورشید که من چشمه نورمدانند بزرگان که سزاوار سها نیستای چنگ فروبرده به خونِ دلِ حافظفکرت مگر از غیرتِ قرآن و خدا نیستبرای حمایت مالی از این پادکست فرهنگی و ادبیمی توانید وارد وب سایت شویداز بخش حمایت مالی اقدام کنیدسمیه شکریدکتر سمیه شکریشرح غزلیات حافظ شیرازیوب سایت شخصی دکتر سمیه شکریاینستاگرامتلگرام
بهزاد طالقانی
اگه امکانش بود غزلیات شمس رو هم مثل بقیه شعرها در اختیارمان بزارید ممنونم 🌹🙏
نرگس
سلام عزیزمم مثنوی و معنوی دیگه نمیخونید
Hosein Mahshid
۸،_۳۱
مریم عرفانی فر
سلام خدمت استاد گرامی سپاس از زحمات شما.
Rozbeh
شکر نعمت وجودتان استاد عزیز🌺