Discover
رواق / Ravaq

رواق / Ravaq
Author: فرزآن
Subscribed: 1,038,145Played: 62,446,493Subscribe
Share
© Farzin Ranjbar
Description
میترسید بیآنکه بداند میترسد.
غمگین بود بیآنکه بداند از چه.
میخواست برود، بیآنکه بداند به کجا.
دلتنگ بود، بیآنکه بداند برای که.
_
پادکست رواق با رویکردی روانشناختی به اگزیستانسیالیسم میپردازه و سادهتر از اسمش، ریشهی بسیاری از احساسات عمیق آدمی رو واکاوی میکنه، غمها، ترسها، آرزوها.
هدف رواق کشفِ فردیِ مخاطبان از ابعادِ زیستِ اصیله و من با تکیه بر آثار اروین یالوم، در این مکاشفه همراه شما هستم
غمگین بود بیآنکه بداند از چه.
میخواست برود، بیآنکه بداند به کجا.
دلتنگ بود، بیآنکه بداند برای که.
_
پادکست رواق با رویکردی روانشناختی به اگزیستانسیالیسم میپردازه و سادهتر از اسمش، ریشهی بسیاری از احساسات عمیق آدمی رو واکاوی میکنه، غمها، ترسها، آرزوها.
هدف رواق کشفِ فردیِ مخاطبان از ابعادِ زیستِ اصیله و من با تکیه بر آثار اروین یالوم، در این مکاشفه همراه شما هستم
487 Episodes
Reverse
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۷۹مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن سرم خوش است و به بانگ بلند میگويم که من نسيم حيات از پياله میجويم عبوس زهد به وجه خمار ننشيند مريد حلقهی دردیکشان خوشخويم شدم فسانه به سرگشتگی که ابروی دوست کشيد در خم چوگان خويش چون گويم گرم نه پير مغان در به روی بگشايد کدام در بزنم چاره از کجا جويم؟ مکن در اين چمنم سرزنش به خودرویی چنان که پرورشم میدهند میرويم تو خانقاه و خرابات در ميانه مبين خدا گواست که هر جا که هست با اويم غبار راهِ طلب کيميای بهروزیست غلام دولت آن خاک عنبرين بويم ز شوق نرگس مست بلندبالایی چو لاله با قدح افتاده بر لب جويمنصیحتم چه کنی ناصحا چو میدانیکه من نه معتقد مرد عافیتجویم بيار می که به فتوای حافظ از دل پاک غبار زرق به فيض قدح فروشويمSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۷۸فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن ما نگوييم بد و ميل به ناحق نکنيم جامهی کس سيه و دلق خود ازرق نکنيم رقم مغلطه بر دفتر دانش نزنيم سر حق بر ورق شعبده ملحق نکنيمعيب درويش و توانگر به کم و بيش بد است کار بد مصلحت آن است که مطلق نکنيم شاه اگر جرعهی رندان نه به حرمت نوشد التفاتش به می صاف مروق نکنيمآسمان کشتی ارباب هنر میشکند تکيه آن به که بر اين بحر معلق نکنيم خوش برانيم جهان در نظر راهروان فکر اسب سيه و زين مغرق نکنيم گر بدی گفت حسودی و رفيقی رنجيد گو تو خوش باش که ما گوش به احمق نکنيم حافظ ار خصم خطا گفت نگيريم بر او ور به حق گفت جدل با سخن حق نکنيمSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
نمایهی این برنامه عکسیه که برای چرمدوز فرستادهم تا برای لولی لباس بدوزه«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۷۷فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلنما شبی دست برآريم و دعایی بکنيمغم هجران تو را چاره ز جایی بکنيمدلِ بيمار شد از دست، رفيقان مددیتا طبيبش به سر آريم و دوایی بکنيمآن که بیجرم برنجيد و به تيغم زد و رفتبازش آريد خدا را که صفایی بکنيمخشک شد بيخ طرب راه خرابات کجاستتا در آن آب و هوا نشو و نمایی بکنيم؟در ره نفس کزو سینهی ما بتکده بودتیر آهی بکشانیم و غزایی بکنیممدد از خاطر رندان طلب ای دل ور نهکار صعب است مبادا که خطایی بکنيمسايهی طاير کمحوصله کاری نکندطلب سايهی ميمون همایی بکنيمدلم از پرده بشد حافظ خوشلهجه کجاستتا به قول و غزلش ساز و نوایی بکنيم؟Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۷۶ فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن دوستان وقت گل آن به که به عشرت کوشيم سخن اهل دل است اين و به جان بنيوشيم نيست در کس کرم و وقت طرب میگذرد چاره آن است که سجاده به می بفروشيم خوش هواییست فرحبخش خدايا بفرست نازنينی که به رويش می گلگون نوشيم ارغنون ساز فلک رهزن اهل هنر است چون از اين غصه نناليم و چرا نخروشيم گل به جوش آمد و از می نزديمش آبی لاجرم ز آتش حرمان و هوس میجوشيم میکشيم از قدح لاله شرابی موهوم چشم بد دور که بی مطرب و می مدهوشيم حافظ اين حال عجب با که توان گفت که ما بلبلانيم که در موسم گل خاموشيمSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۷۵مفعول و فاعلات و مفاعیل و فاعلانصوفی بيا که خرقهی سالوس برکشيموين نقش زرق را خط بطلان به سر کشيمنذر و فتوح صومعه در وجه می نهيمدلق ريا به آب خرابات برکشيمبيرون جهيم سرخوش و از بزم مدعیغارت کنيم باده و شاهد به بر کشيمعشرت کنيم ور نه به حسرت کشندمانروزی که رخت جان به جهانی دگر کشيمسر خدا که در تتق غيب منزویستمستانهاش نقاب ز رخسار برکشيمفردا اگر نه روضهی رضوان به ما دهندغلمان ز روضه و حور ز جنت به درکشيمکو جلوهای ز ابروی او تا چو ماه نوگوی سپهر در خم چوگان زر کشيمحافظ نه حد ماست چنين لافها زدنپای از گليم خويش چرا بيشتر کشيم؟Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۷۴مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن بيا تا گل برافشانيم و می در ساغر اندازيم فلک را سقف بشکافيم و طرحی نو دراندازيم اگر غم لشکر انگيزد که خون عاشقان ريزد من و ساقی به هم بر او تازيم و بنيادش براندازيم شراب ارغوانی را گلاب اندر قدح ريزيم نسيم عطرگردان را شکر در مجمر اندازيم چو در دست است رودی خوش بزن مطرب سرودی خوش که دستافشان غزل خوانيم و پاکوبان سر اندازيم صبا خاک وجود ما بدان عالیجناب انداز بود کآن شاه خوبان را نظر بر منظر اندازيم يکی از عقل میلافد يکی طامات میبافد بيا کاين داوریها را به پيش داور اندازيم بهشت عدن اگر خواهی بيا با ما به ميخانه که از پای خمت یکسر به حوض کوثر اندازيم سخندانی و خوشخوانی نمیورزند در شيراز بيا حافظ که تا خود را به ملکی ديگر اندازيمSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۷۳فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن خيز تا خرقهی صوفی به خرابات بريم شطح و طامات به بازار خرافات بريمسوی رندان قلندر به رهاورد سفر دلق بسطامی و سجادهی طامات بريم تا همه خلوتيان جام صبوحی گيرند چنگ صبحی به در پير مناجات بريم با تو آن عهد که در وادی ايمن بستيم همچو موسی ارنیگوی به ميقات بريم کوس ناموس تو بر کنگرهی عرش زنيم علم عشق تو بر بام سماوات بريم خاک کوی تو به صحرای قيامت فردا همه بر فرق سر از بهر مباهات بريم ور نهد در ره ما خار ملامت زاهد از گلستانش به زندان مکافات بريم شرممان باد ز پشمينهی آلوده خويش گر بدين فضل و هنر نام کرامات بريم قدر وقت ار نشناسد دل و کاری نکند بس خجالت که از اين حاصل اوقات بريم فتنه میبارد از اين سقف مقرنس برخيز تا به ميخانه پناه از همه آفات بريم در بيابان فنا گم شدن آخر تا کی؟ ره بپرسيم مگر پی به مهمات بريم حافظ آب رخ خود بر در هر سفله مريز حاجت آن به که بر قاضی حاجات بريمSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۷۲مفعول و فاعلات و مفاعیل و فاعلان بگذار تا ز شارع ميخانه بگذريم کز بهر جرعهای همه محتاج آن دريم روز نخست چون دم رندی زديم و عشق شرط آن بود که جز ره آن شيوه نسپريم جایی که تخت و مسند جم میرود به باد گر غم خوريم خوش نبود به که می خوريم تا بو که دست در کمر او توان زدن در خون دل نشسته چو ياقوت احمريم واعظ مکن نصيحت شوريدگان که ما با خاک کوی دوست به فردوس ننگريم چون صوفيان به حالت و رقصند مقتدا ما نيز هم به شعبده دستی برآوريم از جرعهی تو خاک زمين در و لعل يافت بيچاره ما که پيش تو از خاک کمتريم حافظ چو ره به کنگرهی کاخ وصل نيست با خاک آستانهی اين در به سر بريمSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۷۱مفعول و مفاعیل و مفاعیل و فعولن ما درس سحر در ره ميخانه نهاديم محصول دعا در ره جانانه نهاديم در خرمن صد زاهد و عاقل زند آتش اين داغ که ما بر دل ديوانه نهاديم سلطان ازل گنج غم عشق به ما داد تا روی در اين منزل ويرانه نهاديم در دل ندهم ره پس از اين مهر بتان را مهر لب او بر در اين خانه نهاديم در خرقه از اين بيش منافق نتوان بود بنياد از اين شيوهی رندانه نهاديم چون میرود اين کشتی سرگشته که آخر جان در سر آن گوهر يک دانه نهاديم المنه لله که چو ما بیدلودين بود آن را که لقب عاقل و فرزانه نهاديم قانع به خيالی ز تو بوديم چو حافظ يا رب چه گداهمت و بيگانهنهاديمSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۷۰مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن صلاح از ما چه میجویی که مستان را صلا گفتيم به دور نرگس مستت سلامت را دعا گفتيم در ميخانهام بگشا که هيچ از خانقه نگشود گرت باور بود ور نه سخن اين بود و ما گفتيم من از چشم تو ای ساقی خراب افتادهام ليکن بلایی کز حبيب آيد هزارش مرحبا گفتيم قدت گفتم که شمشاد است و بس خجلت به بار آورد که اين نسبت چرا کرديم و اين بهتان چرا گفتيم جگر چون نافهام خون گشت و کم زينم نمیبايد جزای آن که با زلفت سخن از چين خطا گفتيماگر بر من نبخشایی پشيمانی خوری آخر به خاطر دار اين معنی که در خدمت کجا گفتيم تو آتش گشتی ای حافظ ولی با يار درنگرفت ز بدعهدی گل گویی حکايت با صبا گفتيمSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۶۹فاعلاتن فاعلاتن فاعلان ما ز ياران چشم ياری داشتيم خود غلط بود آن چه میپنداشتيم تا درخت دوستی کی بر دهد حاليا رفتيم و تخمی کاشتيم گفتوگو آيين درويشی نبود ور نه با تو ماجراها داشتيم شيوهی چشمت فريب جنگ داشت ما ندانستیم و صلح انگاشتيم گلبن حسنت نه خود شد دلفروز ما دم همت بر او بگماشتيم نکته ها رفت و شکايت کس نکرد جانب حرمت فرو نگذاشتيمگفتمش دل بردهای از ما به خشمسر بدین دعوی بر او افراشتیم* گفت خود دادی به ما دل حافظا ما محصل بر کسی نگماشتيمSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۶۸فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلنخيز تا از در ميخانه گشادی طلبيمبه ره دوست نشينيم و مرادی طلبيمزاد راه حرم وصل نداريم مگربه گدایی ز در ميکده زادی طلبيماشک آلودهی ما گر چه روان است ولیبه رسالت سوی او پاک نهادی طلبيملذت داغ غمت بر دل ما باد حراماگر از جور غم عشق تو دادی طلبيمنقطهی خال تو بر لوح بصر نتوان زدمگر از مردمک ديده مدادی طلبيمعشوهای از لب شيرين تو دل خواست به جانبه شکرخنده لبت گفت مزادی طلبيمتا بود نسخهی عطری دل سودازده رااز خط غاليهسای تو سوادی طلبيمچون غمت را نتوان يافت مگر در دل شادما به اميد غمت خاطر شادی طلبيمبر در مدرسه تا چند نشينی حافظخيز تا از در ميخانه گشادی طلبيمSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۶۷فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن فتوی پير مغان دارم و قولیست قديم که حرام است می آنجا که نه يار است نديم چاک خواهم زدن اين دلق ريایی چه کنم روح را صحبت ناجنس عذابیست اليم تا مگر جرعه فشاند لب جانان بر من سالها شد که منم بر در ميخانه مقيم مگرش خدمت ديرين من از ياد برفت ای نسيم سحری ياد دهش عهد قديم بعد صد سال اگر بر سر خاکم گذری سر برآرد ز گلم رقص کنان عظم رميم دلبر از ما به صد اميد ستد اول دل ظاهرا عهد فرامش نکند خلق کريم غنچه گو تنگدل از کار فروبسته مباش کز دم صبح مدد يابی و انفاس نسيم فکر بهبود خود ای دل ز دری ديگر کن درد عاشق نشود به ز مداوای حکيم گوهر معرفت اندوز که با خود ببری که نصيب دگران است نصاب زر و سيم دام سخت است مگر يار شود لطف خدا ور نه آدم نبرد صرفه ز شيطان رجيم حافظ ار سيم و زرت نيست چه شد شاکر باش چه به از دولت لطف سخن و طبع سليمSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷میبهـا»»»»»موزیک ویدیوی آغاز برنامهغزل نمره ۳۶۶فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلنما بدين در نه پی حشمت و جاه آمدهايماز بد حادثه اين جا به پناه آمدهايمرهرو منزل عشقيم و ز سرحد عدمتا به اقليم وجود اين همه راه آمدهايمسبزهی خط تو ديديم و ز بستان بهشتبه طلبکاری آن مهرگياه آمدهايمبا چنين گنج که شد خازن او روح امينبه گدایی به در خانهی شاه آمدهايملنگر حلم تو ای کشتی توفيق کجاست؟که در اين بحر کرم غرق گناه آمدهايمآبرو میرود ای ابر خطاپوش ببارکه به ديوان عمل نامهسياه آمدهايمحافظ اين خرقهی پشمينه بیانداز که مااز پی قافله با آتش آه آمدهايمSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۶۵مفعول و فاعلات و مفاعیل و فاعلان عمریست تا به راه غمش رو نهادهايمروی و ريای خلق به يک سو نهادهايم طاق و رواق مدرسه و قال و قيل علمدر راه جام و ساقی مهرو نهادهايم هم جان بدان دو نرگس جادو سپردهايم هم دل بدان دو سنبل هندو نهادهايمما ملک عافيت نه به لشکر گرفتهايم ما تخت سلطنت نه به بازو نهادهايم عمری گذشت تا به اميد اشارتی چشمی بدان دو گوشهی ابرو نهادهايمتا سحر چشم يار چه بازی کند که باز بنياد بر کرشمهی جادو نهادهايم بی ناز نرگسش سر سودایی از ملال همچون بنفشه بر سر زانو نهادهايم بر بوی عید وصل چو نظارگان ماهچشم طلب بر آن خم ابرو نهادهايم گفتی که حافظا دل سرگشتهات کجاست؟ در حلقههای آن خم گيسو نهادهايمابیات الحاقی:حافظ به عیش کوش که ما نقد عقل و هوشاز بهر یار سلسلهگیسو نهادهایمننهادهایم بار جهان بر دل ضعیفوین کار و بار بسته به یک مو نهادهایمهشیار و عاقلیم که بر دست و پای عقلزنجیر و بند از خم گیسو نهادهایمSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۶۴مفعول و فاعلات و مفاعیل و فاعلان ما بیغمان مست دلازدستدادهايم همراز عشق و همنفس جام بادهايم بر ما بسی کمان ملامت کشيدهاند تا کار خود ز ابروی جانان گشادهايم ای گل تو دوش داغ صبوحی کشيدهای ما آن شقايقيم که با داغ زادهايم پير مغان ز توبهی ما گر ملول شد گو باده صاف کن که به عذر ايستادهايم کار از تو میرود مددی ای دليل راه کانصاف میدهيم و ز راه اوفتادهايم چون لاله می مبين و قدح در ميان کار اين داغ بين که بر دل خونين نهادهايم گفتی که حافظ اين همه رنگ و خيال چيست نقش غلط مبين که همان لوح سادهايمSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۶۳ فاعلاتن فاعلاتن فاعلان دردم از يار است و درمان نيز هم دل فدای او شد و جان نيز هم اين که میگويند آن خوشتر ز حسن يار ما اين دارد و آن نيز همهر دو عالم يک فروغ روی اوست گفتمت پيدا و پنهان نيز هم ياد باد آن کو به قصد خون ما عهد را بشکست و پيمان نيز همخون من آن نرگس مستانه ریختوآن سر زلف پریشان نیز هم* دوستان در پرده میگويم سخنگفته خواهد شد به دستان نيز هماعتمادی نيست بر کار جهان بلکه بر گردون گردان نيز هم چون سر آمد دولت شبهای وصل بگذرد ايام هجران نيز هم عاشق از قاضی نترسد می بيار بلکه از يرغوی سلطان نيز هم محتسب داند که حافظ عاشق است و آصف ملک سليمان نيز همSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۶۲مفعول و فاعلات و مفاعیل و فاعلان ديدار شد ميسر و بوس و کنار هماز بخت شکر دارم و از روزگار همزاهد برو که طالع اگر طالع من استجامم به دست باشد و زلف نگار همما عيب کس به مستی و رندی نمیکنيملعل بتان خوش است و می خوشگوار همای دل بشارتی دهمت محتسب نماندو از می جهان پر است و بت ميگسار همخاطر به دست تفرقه دادن نه زيرکیستمجموعهای بخواه و صراحی بيار همبر خاکيان عشق فشان جرعهی لبشتا خاک لعل گون شود و مشکبار همآن شد که چشم بد نگران بودی از کمينخصم از ميان برفت و سرشک از کنار همچون کائنات جمله به بوی تو زندهاندای آفتاب سايه ز ما برمدار همچون آبروی لاله و گل فيض حسن توستای ابر لطف بر من خاکی ببار همحافظ اسير زلف تو شد از خدا بترسو از انتصاف آصف جم اقتدار همابیات الحاقیبرهان ملک و دين که ز دست وزارتشايام کان يمين شد و دريا يسار همبر ياد راي انور او آسمان به صبحجان مي کند فدا و کواکب نثار همگوی زمين ربوده چوگان عدل اوستوين برکشيده گنبد نيلیحصار همعزم سبک عنان تو در جنبش آورداين پايدار مرکز عالي مدار همتا از نتيجه فلک و طور دور اوستتبديل ماه و سال و خزان و بهار همخالي مباد کاخ جلالش ز سرورانو از ساقيان سروقد گلعذار همSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۶۱فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن آن که پامال جفا کرد چو خاک راهم خاک میبوسم و عذر قدمش میخواهم من نه آنم که ز جور تو بنالم حاشا بندهی معتقد و چاکر دولتخواهم بستهام در خم گيسوی تو اميد دراز آن مبادا که کند دست طلب کوتاهم ذرهی خاکم و در کوی توام جای خوش است ترسم ای دوست که بادی ببرد ناگاهم پير ميخانه سحر جام جهانبينم داد و اندر آن آينه از حسن تو کرد آگاهم* صوفی صومعهی عالم قدسم ليکن حاليا دير مغان است حوالتگاهم با من راهنشين خيز و سوی ميکده آی تا در آن حلقه ببينی که چه صاحبجاهم مست بگذشتی و از حافظت انديشه نبود آه اگر دامن حسن تو بگيرد آهمSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۶۰فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن گر از اين خان غریبان به سوی خانه روم دگر آنجا که روم عاقل و فرزانه روم زين سفر گر به سلامت به وطن گردم بازنذر کردم که هم از راه به ميخانه روم تا بگويم که چه کشفم شد از اين سير و سلوک به در صومعه با بربط و پيمانه روم آشنايان ره عشق گرم خون بخورند ناکسم گر به شکايت سوی بيگانه روم بعد از اين دست من و زلف چو زنجير نگار چند و چند از پی کام دل ديوانه روم؟ گر ببينم خم ابروی چو محرابش باز سجدهی شکر کنم و از پی شکرانه روم خرم آن دم که چو حافظ به تولای وزير سرخوش از ميکده با دوست به کاشانه رومSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
سلام فرزان جاان💚🌱💚 اینکه شاید سالهای گذشته زندگی مان تو راه سلوک بودیم برام جالبه 😂 میدونی من سوم دبستان منظره ی مرگ خواندم بعد هر کلاس که بالاتر میرفتم تو دبستان احیا علوم دین امام محمد غزالی شش جلد بود😂.تذکرات الاولیا.عطار.کیمیای سعادت کتابهای شیخ جام❤️.دیگه یادم نیست خلاصه این جور کتابها توخانه ی ما بود و من از دبستان اینها را میخواندم.تا همیشه😅 جالب اینکه باز نکته برداری هم میکردم تو دفتربزرگای قدیم.الانم دارمشون حالا که فکرش میکنم من از بچگی تو را سلوک بودم😅و این خیلی جالبه . ممنون
👌👌👌
غزل نمره ۱۸۶ 05:18 غزل با صدای استاد شجریان 21:45 توضیح بیت سوم (وفا به امانت و عشق) حقا کز اين غمان برسد مژده امان گر سالکی به عهد امانت وفا کند 25:05 همه چیز را او انجام میده (جز اویی وجود نداره.) گر رنج پيش آيد و گر راحت ای حکيم نسبت مکن به غير که اينها خدا کند 28:10 نظر سعدی و مولانا درمورد اینکه جز اویی وجود ندارد. 30:55 سایه صفات قهری خدا و نظر شیخ محمود شبستری (التوحید اسقاط الاضافات) 37:41 🌸 سوانح العشاق 1:02:05 ✨ تائو پند ۶۳ 1:08:40 خوانش غزل
❤️❤️❤️❤️❤️❤️
ناجیِ عاطفهی من؛شعرم از تو جون گرفته رگِ خشکِ بودنِ من از تنِ تو خون گرفته... اگه مدیون تو باشم اگه از تو باشه جونم قدر اون لحظه نداره که منو دادی نشونم...
راستی گاز منم این مشکل را داشت ،سرشعله را برداشتم دیدم مورچه ها ،مسیر را مسدود کردن
آقا من عاشق کوئیز هات هستم احساس شاگرد زرنگ بودن میکنم🤗😀
یه نوشابه برای دردیکشان خوشخوی باز میکنه یه دمپایی هم پرت میکنه برای زاهدان عبوس😀 (خدا کنه دمپایی خیسِ داخل حمام بوده باشه)😉 غبار راهِ طلب⬅️کیمیای بهروزی⭐️ سجادهنشینِ باوقاری بودم بازيچهی کودکان کویم گردی✨️ قطعهی "خاطرات تو"💫 و آخرین شافلالنغمات برنامه؛ یکی از صد قطعهی برتر تاریخ موسیقی کلاسیک🤌❤️🔥
آقا رنجبر احسنت به این اجرا.پایدار باشید.🌼🤍
عالی بود چسبید 👌👌
و باز هم میرسیم به گفته مولانا عزیز بیرون ز تو نیست هر چه درعالم هست در خود بطلب هرآنچه خواهی که تویی
آیا پاک نمیتونه به معنای به تمامی باشه؟
چ روز امروز ک با اشعار وصدای دلنشین شما شروع کردم البته الان میشه گفت درست نصف از روز رفته 😅😅😄😄🌷🌷
Yes if it's not a happy to see what happened police have a question
فرزان جان نمیدونم پیامم و میبینید یا نه من در شرایط روحی خوبی نیستم یک مدته و امروز بعد از مدتها رفتم یه تفال به دیوان حافظ بزنم به رسمی که از گفته های شما به یاد دارم اولین بیتی که به چشمم خورد بیت آخر این غزل بود و مو به مو توصیف احوال امروز من بود اومدم این اپیزود رو گشتم دوباره گوش بدم و واقعا در شگفتم از خاطرهای که تعریف میکنید از دختری که باهاش مصاحبه شده،از موهبت ابهام و ندانستن آینده… واقعا چطور ممکنه؟ انگار جناب حافظ و شما نشستید مقابل من و دقیقا دارید در مورد روزگار من باهام حرف میزنین
سلام. روش تهیه اپیزودهای اسپین آف دوم به همون شکل با ارسال قبض به ایمیل، برقراره؟ من قبلا تهیه کرده بودم پاک شده. میخوام دوباره گوش بدم.
فلورانس اسکاول شین فلسفه خود را به این صورت بیان میکند:نیروهای نامرئی همواره برای انسان کار میکنند که همیشه خودش رشتهها را میکشد، اگرچه انسان از این موضوع آگاه نیست. اما به دلیل قدرت ارتعاش کلمات، هر چه انسان بیان میکند، شروع به جذب آن میکند.— بازی زندگی، فلورنس اسکوول شین
تا زهره و مه در آسمان گشته پديد ، بهتر ز مي ناب كسي هيچ نديد ؛ من در عجبم ز مي فروشان ، كايشان ، زين به كه فروشند ، چه خواهند خريد ؟
اتفاقا ملامتیه یه سلسله ای از صوفیان و دراویشه
فرزان عزیز، زمان هایی که هیچی حالمو خوب نمی کنه میام اینجا و همیشه انرژی ای که منتقل میکنی در من مشهود میشه. ممنون از دانش، بیان و انرژی خالصی که ارائه میدی. 🤍🩷