اپیزود دوازدهم - بدون لب خندیدن قسمت سوم
Description
اپیزود دوازدهم پادکست "آن"، سومین قسمت مینیسریال بدون لب خندیدن، داستان واقعی یوسفه که شونزده سالگی به جنگ میره سایت پادکست آن: www.onpodcast.ir آهنگهای استفاده شده: شنا کن - جالبوت آهنگ تیتراژ پایانی: مربای گلوله - دوباره راوی: مرسن | ادیت: نکیسا | انتخاب موسیقی: اورسی | ویرایش متن: زهره | تبدیل متن: فاطمه، ماهور، امین | توییتر، اینستاگرام، تلگرام: @thisisonpodcast اینجا بیشتر بشنوید، ببینید و دنبال کنید: http://onpodcast.ir/on.html
حمایت از خارج از کشور: https://www.buymeacoffee.com/onpodcast
PayPal (حمایت از خارج از کشور): https://www.paypal.com/paypalme/mersenarabzadeh
Buy me a coffee (حمایت از خارج از کشور): https://www.buymeacoffee.com/onpodcast
سایت حامی باش (حمایت از داخل کشور): https://hamibash.com/onpodcast
اینستاگرام: https://Instagram.com/_u/thisisonpodcast
توییتر: https://twitter.com/thisisonpodcast
ِYouTube Channel: https://youtube.com/c/mersenlog
خوشحالم که این اپیزود رو گوش کردم، از شما ممنون، از یوسف ممنون....
ولی تو ایران سیاهی پایدار موند، زندگی ماها هم سیاه شد و همچنان میشه
من گاهی از خودم شاکی میشم که چرا نمیتونم گریه کنم با این سری اپیزود بارها بغض کردم ، لحنش داستانش ، همه چیز قشنگ بود و غمگین
چه روایت و روایتگر خفن و صاحب سبکی.
چه سوالی که خود جوابی گویا بود🇮🇷 چقدر گریه کردیم و چقدر سربلندم بخاطر داشتن اینچنین هموطن هایی❤️🤍💚✨👌🏻
چه جان هایی که گرفته شد برای سیاست کثیف شروع جنگ و ادامه اون. لعنت...
بارها بغض کردم حین شنیدن این داستان! بارها به یوسف افتخار کردم و دلم سوخت برای تموم لحظاتی که تجربه کردن و تجربه کردیم... امیدوارم همیشه سالم و سلامت باشن
دیگه حتی نمی دونم گریه کردن خوبه یا بد. ولی واسه ی این داستان خیلی گریه کردم. قلبم بارها فشرده شد. فکر نمیکردم بعد این همه سال ی موضوع مربوط به جنگ اینقدر ناراحتم کنه. همه چی غم انگیز بود از جنگ تا آمبولانس انتقال، تا بیمارستان، تا روبه رو شدن با مادر، تا رفتن، تا بیمارستان آلمان، تا ایرج و کاظم و مادام و پرستار و همه و همه ......
یه حس کامل از رنج که کشید درک کردم . واقعا عالی بود . دست مریزاد
عالی عالی .خدایش چند بار بغض کردی تو این پادکست ؟
تازه با پادکستتون اشنا شدم و با لذت دارم به تک تکشون گوش میکنم .لطفا ادامه بدین کارتون درسته👍
آقا یوسف سرت سلامت برادرم 🙏🏼
چقدر به این آدمهای ناب بی ادعا و مدعا بدهکاریم. چه کردند با ما که فراموش کردیم کیا و چطور با دست خالی دفاع کردن .
دارم گریه می کنم این زجه درونم است که داره آسیاب می شه. تا خودم را پیدا کنه. تا امیدام را گم نکنم. مرسی بابت همه چیز.🌹
چقدر اشک ریختم چه فداکاری هایی کردن امیدوارم آخوندها جواب خون های ریخته رو بدن جواب اعضای بدنی که دیگه نیستن و دردش تا آخر عمر برای مردم موند از روزی که اومدن مصیبت بر سر مردم نازل شد
قلبم شرحه شرحه شد. چه روایتهایی، چه قهرمانهایی، چه انسانهای شریفی داشتیم و داریم. اونوقت سرنوشت کشورمون، سکان ایران عزیزمون افتاده دست یه مشت .... 🤬🤬🤬
بهترین اپیزود در این مجموعه. واما آلمان. خیلی جالبه که بمبهای شیمیایی رو به یکطرف جنگ بفروشی، وبعد هزینه درمان مجروحان همین بمبها رو از طرف دیگر جنگ بگیری واثرات این بمبها رو هم بررسی کنی. اسم اين چرخه رو چی میشه گذاشت. لعنت به تاجران مرگ و مدعیان انسانیت وحقوق بشر......
چند هفته پیش وقتی مناطق عملیاتی جنوب رو از نزدیک دیدم حس کردم وطنم رو پیدا کردم. این رو بخاطر خونی میگم که همسن و سالهای من روی وجب به وجب خاکش ریختن. شاید بخاطر همینه که یه مشت از خاک وطنم رو گذاشتم گوشهی اتاقم... توی اون سه روز روایتهای خیلی زیادی رو شنیدم و فقط با یکی از اونها مثل الان اشک ریختم و تنها دلیلش هم اینه که این روایتها دور بودن از حرفهای همیشگی که موقع روایتهای جنگ هشت ساله میشنویم. این قسمتها و آدمها در قلب من جاودانه خواهند ماند.
با لحظه لحظش اشک ریختم🥹 ممنون شهدا جانبازا و رزمندگانیم🙏
🌹 برای یوسف و همه همقطاراش