اپیزود یازدهم - بدون لب خندیدن قسمت دوم
Description
اپیزود یازدهم پادکست "آن"، دومین قسمت مینیسریال بدون لب خندیدن، داستان واقعی یوسفه که شونزده سالگی به جنگ میره
پینوشت: در قسمتی از داستان به اشتباه به جای فرودگاه مهرآباد از فرودگاه امام نام برده میشه.
حمایت از خارج از کشور: https://www.buymeacoffee.com/onpodcast
آهنگهای استفاده شده: The Last of Us Theme Song Bibo No Aozora - Endless Flight - Babel soundtrack Hans Zimmer - The oil Crows in the rain - Chapter VII - The End Imaginecamz - Where's my love (Slowed) Max Ritcher - Leftovers theme ndanny synth آهنگ تیتراژ پایانی: Qorbat - Mahan Farzad & Ahmad Deshmeh
راوی: مرسن | ادیت: نکیسا | انتخاب موسیقی: اورسی | ویرایش متن: زهره | تبدیل متن: فاطمه، ماهور، امین | توییتر، اینستاگرام، تلگرام: @thisisonpodcast اینجا بیشتر بشنوید، ببینید و دنبال کنید: http://onpodcast.ir/on.html
PayPal (حمایت از خارج از کشور): https://www.paypal.com/paypalme/mersenarabzadeh
Buy me a coffee (حمایت از خارج از کشور): https://www.buymeacoffee.com/onpodcast
سایت حامی باش (حمایت از داخل کشور): https://hamibash.com/onpodcast
اینستاگرام: https://Instagram.com/_u/thisisonpodcast
توییتر: https://twitter.com/thisisonpodcast
ِYouTube Channel: https://youtube.com/c/mersenlog
یاد اژانس شیشه ای افتادم اخ از این دردی که به این کشور گذشت
واقعا ما کشورهایی جهان سومی لیاقت اینا بزرگان رو نداریم بنده داییم تو بنیاد شهید بود ایشون میگه هزاران پرونده هر روز اینطوری تو بنیاد بود اگه امثالی مثل پاکروان این چنین وضعیتی رو جدی نمیگرفتن بهشون حق میدادم چون خیلی ها بودن که وضعشون از اینا بدتر بود و واجب تر بودن و بودجه ایی هم نبود میتونم به جرعت بگم کسایی که به خاطره اعزام نشدن شهید شدن از اونایی که تو جبه شهید شدن بیشتر بود تا زمانی که به جای علم نماز و روزه برامون مهم باشه لیاقت همچین افراد بزرگی رو نداریم
عالی.
اسمه آهنگ آخر اپیزود چیه؟
چقدراین داستان خوب بود انگار در تمامی لحظاتش اونجا بودم
درود بر یوسف های گمنام سرزمین م که خالصانه و صادقانه و بدون چشم داشت به این جنگ نابرابر رفتند...دلم آتیش گرفت....ازین همه مظلومیت جوانان کشور م
چقدر گریه کردم با این قسمت ، یاد اون روزا افتادم و حال و هوای جنگ 😥
سلام من اهوازیم و داشتم حس واقعی بودن داستان رو با جون و دل لمس میکردم ولی فرودگاه امام ؟؟؟؟؟ رو که شنیدم تمام حسمو از بین برد این یه داستان واقعیه یا یه قصه سرایی برای ایجاد حس ترحم برای شهدا و مجروحین جنگ؟؟؟ شهدای جنگ و مجروحین اون نیازی به این جور قصه سرایی ها ندارن و جاشون تا ابد تو دل ما و روی سر ماست
خدای من چه غمی داشت اون لحظه که یاسین داد میزد😭
فرودگاه امام چی بود این وسط . مهر آباد منظورت بود ؟
از همون زمانم جون جوونهای ایران براشون مهم نبود فقط از رسانه ها خارجی میترسیدن از همون اولم دزد بودن شعارهاشون واسه گول زدن مردم بیچاره ایران بوده
چقدر دردناک 😔
فرودگاه امام اون موقع ساخته نشده بود .اشتباه گفت
سی سال پیش هنوز فرودگاه امام نبودها، چون متولد ۵۵ هستم و تمام اون روزها رو قشنگ یادمه، البته ما کرمانشاه بودیم ولی ترس جنگ و بمباران هنوز باهامه...
شیر مادرت حلالت یاسین ♥️
👌👌👌
وقتی یوسف گفت اون شهید پسر کسی بوده یاد پویا بختیاری افتادم من هم پسر کسی هستم روح تمام شهدای راه وطن شاد و پرهرو😢
عالی بود. من بچه ی اهوازم و بابام مجروح جنگ. چقدر شبیه خاطراتش بود.
بسیار اپیزود قشنگی بود خیلی تلاش کردم گریه نکنم اما نشد
تلاش یاسین برای نجات برادرش چقدر هیجان انگیز و در عین حال دردناک بود، با وجود اینکه هرگز تو شرایطش نبودم اما کلی باهاش همزادپنداری کردم، باهاش رفتم رو صندلی ، فریاد زدم، گریه کردم، حقم رو طلب کردم حتی به جاش با نگهبانها درگیر شدم و زمانی که حقش رو گرفت براش کف زدم