اپیزود ۲۱، لیکو، بلوچستان، ایران
Description
بداهه میسراید و مینوازد و میخوانَد لیکوزَن. قصد در دل است و دل اینجا نیست که دست مینوازد و دهان میخوانَد؛ آنجاست که دخترک «نشسته بی شو لحافهاش را میچید». چیست مرادمان اگر او را «دخترکِ بی شو» بخوانیم؟ یعنی شو کرده و شویَش نیست، یا شو نکرده اصلاً؟ لحافهای که را میچید دخترک؟ لحافهای خودش را تنها؟ لحافهای خودش را و شویِ شایدیاش را؟ لحافهای اهلِ خانه را؟ و دخترک که را دید میزد؟ دید که میزد چه میدید؟ لیکوزَن میدید؟ همین که بداهه میسراید و مینوازد و میخواند و آنجاست هنوز؟ و لیکوزَن چه میدید؟ محض «دخترکی بی شو» را؟ آیا فقط همین را میداند که شویِ دخترک نبود در آن «اکنون»؟ نمیداند که شو داشت یا نه؟ نمیداند مثلاً که شویِ دختر، اگر داشت، مرده بود، یا رفته بود زمین شیار کند، یا رفته بود شهر نان آورد؟ و چرا اصلاً «دخترک» باید شو داشته باشد؟ از خود میپرسیم و پاسخ را میپرسیم: چرا نداشته باشد اگر راوی او را بی شو میبیند؟
چه سادگیِ پیچیدهای! چه داستانی!
دعوتید به شنیدنِ اپیزودِ دومِ رادیو نو، دربارهی لیکو: «لیکو، بلوچستان، ایران».
نویسنده: منصور مؤمنی | ویراستار: علیرضا آبیز | صداپرداز: حامد کیان | موسیقی تیتراژ: عبدالرضا جعفری | مدیر هنری و گوینده: نگین کیانفر تهیهکننده: نشرنو
آسپالت، و حتی پرهنگ(فرهنگ) و قیپ (قیف) و.... در بلوچی ف تبدیل به پ میشود.
بسیاردلنشین موضوع و روایت💐