بیگانه (بخش آخر)

بیگانه (بخش آخر)

Update: 2023-04-2080
Share

Description

پس گفتار
مدت ها پیش بیگانه را در یک جمله خلاصه کردم که می دانم بسیار پارادوکسی بود: در جامعه ما، هر کسی که در مراسم تدفین مادرش گریه نکند می تواند محکوم به مرگ شود. منظور من ساده بود.منظورم این بود که قهرمان این کتاب برای این محکوم به مرگ می شود که حاضر نیست در بازی شرکت کند.به این معنا، او با جامعه ای که در آن زندگی می کند بیگانه است، در حاشیه اش پرسه می زند، در حاشیه زندگی است، تنها و پر از تمنای لذت. به همین دلیل، عده ای از خواننده ها_شنونده ها وسوسه شدند او را مطرود ببینند و به حساب آورند. اما اگر بخواهیم به تصویری دقیق تر از شخصیت او برسیم، یا به تصویری که با مقصود نویسنده تطبیق بیشتری داشته باشد، باید از خودمان بپرسیم به چه ترتیب و از چه جهتی مورسو در بازی شرکت نمی کند. جوابش ساده است: حاضر نیست دروغ بگوید. دروغ گفتن در ضمن، و علی الخصوص، گفتن چیزی بیش از آن است که راست است و حقیقت دارد، و در مورد قلب آدمی، به زبان آوردن چیزی بیش از آنی است که واقعا احساس می کند...ما همه مان هر روز این کار را می کنیم تا زندگی را ساده تر کنیم. اما بر خلاف ظواهر، مورسو نمی خواهد زندگی را ساده تر کند. هر چه هست همان را می گوید و حاضر نیست احساساتش را پنهان کند و جامعه فورا احساس تهدید می کند. مثلا از او می خواهند بگوید از قتلی که کرده پشیمان است؛ طبق قاعده ای که از ازل بوده. اما او جواب می دهد بیشتر از آن که پشیمان باشد اعصابش از کاری که کرده خرد است. و همین تفاوت ظریف است که باعث می شود محکومش کنند...پس برای من، مورسو مطرود نیست، بلکه آدم بیچاره عریانی می باشد که عاشق آفتابی است که هیچ سایه ای به جا نمی گذارد. نه تنها بی احساس نیست، بلکه درست به عکس شوری قوی و برای همین عمیق دارد، شور مطلق، شور حقیقت. این حقیقت اما حقیقتی منفی است، حقیقتی زاده از زیستن و احساس کردن، اما بی این حقیقت منفی هرگز نه می توان بر خود چیره شد و نه بر جهان...پس پر بیراه نیست اگر بگوییم "بیگانه" داستان مردی است که، بی هیچ تظاهر قهرمانانه، حاضر است برای حقیقت جان دهد. در ضمن، یک بار هم گفته بودم، باز خیلی پارادوکسی، که سعی کرده ام مورسو را طوری خلق کنم که نمونه تنها مسیحی باشد که ما شایستگی اش را داریم. پس از این توضیحات باید روشن شده باشد که قصدم اصلا کفر گویی نبوده. بلکه صرفا ابراز محبتی طعنه آمیز بود که هر هنرمندی حق دارد نسبت به شخصیت هایی که خلق کرده است داشته باشد
گوینده: سجاد صفری
Comments (78)

hanii Saedii

بسیار زیبا خوندید سپاس

Nov 21st
Reply (2)

anahid ahmadvand

سپاس از خوانش روان و گرم شما

Nov 19th
Reply (1)

Niloufar Farhadi

ممنون از خوانش بسیار زیباتون🌹

Oct 27th
Reply (1)

Darya

بابت خوانش زیباتون سپاسگزارم☘️

Oct 18th
Reply (1)

Roya a

ممنون از خوانش زیباتون 🙏🏻❤️

Sep 28th
Reply (1)

Maryam H

🙏🏻🙏🏻🙏🏻🌹🥰

Sep 18th
Reply (1)

Fateme Mir

درست همان قدر که زندگی مرا در چنگش داشت من هم زندگی را در چنگ داشتم.

Sep 17th
Reply

Fateme Mir

خودم را سپردم به بی اعتناییِ مهربانِ دنیا....

Sep 17th
Reply

aram

و گفتن حقیقتی که جان رو ازت میگیره، جالبه که گاهی دروغ گفتن تورو نجات میده.صرفا بخاطر گریه نکردن از مرگ مادری سالخورده که زندگی براش فرسوده بود مورد قضاوتی سخت قرار گرفت؛ جالبه که همین نزدیکیا بازیگری رو داشتیم که در مراسم ختم مادرش واکنش بیگانه ای بروز داد و از طرف مردم دادگاهی همچون اقایی مورسو براش تشکیل شد ما ادما به طرز عجیبی حاضر به درک احساسات هم نیستیم و اگر کسی احساسی غریب از ما داشت، به شدت احساس خطر میکنیم احساسی که گاها بی جا نیست اما به این معنا نیست که دیگران رو از زندگی منع کنیم.

Sep 3rd
Reply (2)

aram

اقای صفری جوری روایت میکنند که گویی خود مورسی درحال گفتن داستان هست، این گویشش ادم رو ترغیب میکنه که داستان رو دنبال کند. خسته نباشید لذت بردیم ♥

Sep 3rd
Reply (2)

fateme baluchzahi

عالی بود ...

Aug 30th
Reply (1)

𝐴𝑟𝑎𝑚𝑒𝑠ℎ

اگه بی حس شدن آدم بود

Aug 28th
Reply

Rufus

خیلی ممنون از خوانش زیباتون گاهی حس میکردم خود مرسو داره داستان رو تعریف میکنه جوری که احساست خواننده با شخصیت تطابق داشت. صداقت مرسو با خودش تحسین برانگیز بود تحت هر شرایطی با احساسات خودش صادق بود و دلش نمیخواست خودشو گول بزنه‌؛ فردی که فقط وقتی حرف میزد که حرفی داشت.

Aug 25th
Reply (2)

Rufus

برای اولین بار خودم را آسوده سپردم به بی اعتناییِ مهربانِ دنیا وقتی دیدم دنیا چه قدر مثل خودِ من است مثل برادرِ من فهمیدم که خوشبخت بودم و هنوزم خوشبخت هستم...

Aug 25th
Reply

Jamal Bensaeed

خوانش بسیار گیرا و خوب بود سپاس گزارم،کتاب جالب بود ولی الان ک تموم شده دارم فک میکنم چی از کتاب یاد گرفتم شاید بی پرده تر شدن خودم برای خودم

Jul 18th
Reply (2)

Nasrin Anvari

کتاب جالبی بود نگاه به روابط و دید و احساسات انسانها از زایه ای دیگر و بی دروغ تر و حقیقی تر ممنون از خوانش زیباتون🙏

Jul 8th
Reply (1)

saghar

فرقی نمی‌کند در سی‌سالگی بمیری یا در هفتادسالگی، چون در هر حال آدم‌های دیگر همچنان زنده خواهند بود و زندگی خواهند کرد، شاید هزاران هزار سال...

Jun 29th
Reply (2)

Ariyan

🖤🖤❤️

May 28th
Reply

Hesam Barari

🙏🏻🙏🏻🙏🏻

Mar 22nd
Reply

Mary Yb

چرا حتی من هم‌برای تو اشک نریختم!؟

Mar 18th
Reply (1)
00:00
00:00
x

0.5x

0.8x

1.0x

1.25x

1.5x

2.0x

3.0x

Sleep Timer

Off

End of Episode

5 Minutes

10 Minutes

15 Minutes

30 Minutes

45 Minutes

60 Minutes

120 Minutes

بیگانه (بخش آخر)

بیگانه (بخش آخر)