خلاصه کتاب درد جاودانگی سرشت سوگناک زندگی نوشته اونامونو
Description
کتاب درد جاودانگی نوشته اونامونو مباحثه ای بر سر چیستی سرشت سوگناک انسان و اینکه تلخی زندگی و غایت آن یعنی مرگ و نیستی، موجب میل بشر به جاودانگی شده است
اونامونو در کتاب درد جاودانگی یا حس تراژیک زندگی Tragic Sense of Life میپرسد چه باید کرد؟ آیا باید با این رنج همراه شد و درد کشید؟ و به مدد مطالعات گسترده اش در افکار و دیدگاه های فیلسوفان بزرگ جهان پاسخهای درخشان و تکاندهنده ای می دهد که مخاطب را به مکاشفهای نو در مفهوم زندگی میبرد.
اونامونو نویسنده و فیلسوف بزرگ اسپانیایی که تمام عمر خود را به تلاش برای خودشناسی گذرانده در کتاب درد جاودانگی با زبانی فلسفی اما ساده و روان ما را به اندیشیدن به ژرفای زندگی دعوت میکند.
کتاب درد جاودانگی سرشت سوگناک زندگی در سال 1912 به زبان اسپانیایی و در سال 1921 برگردان آن به زبان انگلیسی توسط جی کرافورد J. Crawford Flitch منتشر شد و در سال 1370 توسط استاد گرانقدر بهاءالدین خرمشاهی به زبان پارسی ترجمه و منتشر شده است
ویلیام بارتWilliam Barrett فیلسوف برجسته آمریکایی در مقدمه ای که بر متن انگلسی کتاب نوشته آنرا « تغزل فلسفی شگرف» خوانده و بهاءالدین خرمشاهی از کار خود به عنوان بهترین اثری که ترجمه کرده است یاد کرده و میگوید این کتاب را باشور و شوقی متفاوت ترجمه کرده است.
خواندن کتاب یا شنیدن کتاب صوتی درد جاودانگی سرشت سوگناک زندگی را به همه کسانی که دوستدار درک فلسفه پیچیده و شگرف زندگی هستند توصیه میکنیم
<figure class="aligncenter size-full">

درباره اونامونو نویسنده کتاب درد جاودانگی
میگل د.اونامونو در 29 سپتامبر 1864 در بیلبائو اسپانیا به دنیا آمد و بیشتر عمرش را در شهر باستانی سالامانكا گذراند و در دانشگاه استاد زبان و ادبیات یونانی بود، هرچند چند سال بعد به دلایل سیاسی از کار خود اخراج شد
مبارزه با دیكتاتوری پریمودریور كه باعث تبعید وی گردید موجب آوازه و شهرت او به عنوان قهرمانی آزادی خواه گردید و منتقدان او را سخنگو و وجدان بیدار اضطرابات عصر جدید اسپانیا نامیدند و به او لقب « بیدار كننده » دادند.
اونامونو به مطالعه آثار ادبی و فلسفی علاقه بسیار داشت و به كییركگور علاقهی خاصی داشت و او را برادر روحانی خود مینامید و همین علاقه و اشتیاق سبب شد كه زبان دانماركی برای خواندن آثار او به زبان اصلی یاد بگیرد
وی علاوه بر زبانهای باستانی به شانزده زبان دیگر آشنایی داشت و همین آشنایی و مطالعهی آثار اندیشمندان جهان باعث تعارض و تناقض درونی وی شد كه خود نیز به این موضوع در مهمترین اثرش « درد جاودانگی » اشاره میكند:
«قائل به طرفین تناقضم، اهل تناقض و جدلم.»
و این تعارض و جدل درونی را مایه و معنای زندگی میدانست كه باعث انسجام و یكپارچگی در زندگیاش شد و به آن غایت عملی بخشید.
اونامونو استعداد غریبی در جذب و تحلیل خواندههایش و تبدیل اندیشه به صورت تجربهی شخصی داشت و از تسلط اندیشهی خردگرایی محض بر فرهنگ غرب بیزار بود.
اونامونو به آیینی نو كه اندیشهترسی خوانده بودند معتقد بود:
اندیشه را نباید با عبادت كوركورانه اطاعت كرد؛ باید خرجش كرد. باید از آن استفاده كرد، همچنانكه از پایافزار استفاده میكنیم. اندیشه را نباید وابسته به زندگی یا بهصورت جزئی از آن درآورد و شالودهی حقیقت دانست.
منظور از زندگی، زندگی كلی و انتزاعی نیست، زندگی فردی عینی انسانهای گوشت و خوندار است كه در نظر اونامونو موضوع و والاترین غایت همهی فلسفههاست.»
اونامونو، روشنفكر زمان خود بود كه به ستیز با عقل برخاست. هرچند وی به اروپاییگری علاقه داشت ولی علیه سنت فلسفی اروپایی قیام كرد. تلاش وی رهایی روح اروپاییان از اسارت عبودیت عقل بود.
اونامونو، از نویسندگان و رهبران نسل ادبی معروف به « نسل 1898 » بود. پیدایش این نسل یكی از بزرگترین تحولات تاریخ ادبی اسپانیا محسوب میشود كه باعث تجدید حیات ادبی و هنری اسپانیا شد و زیباییهای زبان اسپانیایی را از نو كشف كرد و ادبیات بسیار درخشانی را پدید آورد.
اونامونو وقتی داستان مینویسد، در قالب یك نویسندهی صرف داستان فرو نمیرود. او مینویسد برای بیان اندیشههای فلسفیاش نه برای داستانسرایی.
به همین دلیل است كه داستانهای او عموماً فاقد طرح است. وی برای نگاشتن داستان طرحی نمیریزد. داستانهای او بهسان زندگیای هستند كه به آرامی به پیش میروند.
محوریترین موضوعاتی كه اونامونو را به چالش وامیدارد مسائلی چون مرگ، جاودانگی، انسان، ایمان، شك و رنج میباشد. به نظر او ایمان به معنای پذیرفتن نیست بلكه ایمان را درافتادن میداند.
او رنج را لمس كردن واقعیت میشناسد و اینگونه توصیف میكند:
« رنج همانا حس كردن روح است ماده و ذات خود را؛ همانا احساس نفس است از ملموسیت خویش؛ و واقعیتِ بلافصل است. رنج جوهر زندگی و ریشهی تشخص است. زیرا فقط رنج است كه ما را به هیأت تشخص درمیآورد… ».
اونامونو، مفهوم جدیدی از انسان میآفریند؛ انسانی كه او را غائیت جهان میداند. انسانی كه نه او را در قالب صفت نسبی جا میدهد و نه در قالب اسم معنا بلكه او را اسم ذات میداند. انسانی كه دارای گوشت و خون است.
انسانی كه متولد میشود، رنج میبرد و زندگی میكند. البته زندگیای كه غایت آن را زیستن میداند نه دانستن و انسانی كه تمایز او از حیوان را نه عقل، بلكه احساس و عاطفهاش میشمارد و ذات انسان را تلاش او برای همیشه ماندن.
خلاصهاینكه، اونامونو انسان را از ژرفای هستی به پرسش میگیرد و به گونهای با شكوه و با نفوذ به درونیترین لایههای وجودی انسان و كل زندگی، جهان تازهای از اندیشه به روی انسانها میگشاید.
اونامونو، پس از انتشار عمیقترین اثرش کتاب درد جاودانگی سرشت سوگناک زندگی و در پی مخالفتش با دیكتاتوری میگل پریمو د ریورا در سال 1914 به جزیره فوئرتهونتورا Fuerteventura از مجمعالجزایر قناری در اقیانوس اطلس تبعید شد و همین امر موجب شهرت جهانی شد
او پس از بـازگشت از تبعید دوباره به عنوان رئیس دانشگاه سالامانكا برگزیده شد اما در 1936 دوباره معزول و سرانجام در همان سال بر اثر سكته قلبی درگذشت
تفکرات و عقاید او از این نظر که بعدها زیربنایی برای مکتبی بزرگ شد، بسیار با اهمیت است. سال ها پیش از آن که مکتب اگزیستانسیالیسم به وجودآید، اونامونو در آثارش به مواردی اشاره کرد که بنیادی برای پایه ریزی این دیدگاه فلسفی گردید.
زندگینامه صوتی اونامونو را بشنوید:
<figure class="wp-block-audio"></figure>
<figure class="aligncenter size-full">

خلاصه مطالب کتاب درد جاودانگی
فصل اول: انسانی که گوشت و خون دارد
تاکید اونامونو بر انسان واقعی عینی به جای انسانیت و انسان انتزاعی، او را مدتها پیش از آنکه نامی از اگزیستانسیالیسم در میان باشد، جزو اگزیستانسیالیست ها قرار می دهد.
منظور وی از انسانی که گوشت و خون دارد انسانی است که رنج می برد، می میرد، می خورد، می خوابد، می اندیشد و … .
اونامونو در مورد علم و فلسفه می گوید:
دلخواه ما این است که بگویم فلسفه به شعر نزدیکتر است تا علم …. علوم اگرچه مورد اعتنای بشر است و نقشی که در حیات و اندیشه انسان دارد واقعا بدون جانشین است ولی به یک معنا بیگانه تر از فلسفه به نظر می آید. علم نیازهایی را برمی آورد که بیشتر عینی و به اصطلاح بیرونی است… خودش فی نفسه اهمیتی ندارد. به این شرح که فایده تلفن در این است که مثلا گفتگو با معشوقمان را از فاصله بعید ممکن می سازد ولی معشوقه دور مانده چه دردی از ما دوا می کند؟
او فلسفه را پاسخی می داند به نیازی که برای پیدا کردن یک مفهوم یکپارچه و کامل از جهان و زندگی داریم.
وقتی که این مفهوم یکپارچه حاصل شد احساسی در درون ما شکل می گیرد که گرایش درونی و کردار بیرونی ما را شکل می دهد.
اما اونامونو می گوید این احساس، معلول این مفهوم نیست بلکه علت آن است؛ یعنی درک ما از جهان و زندگی از احساس