راب استوری-داستان اول
Update: 2024-09-2512
Description
راب استوری-داستان اول
عباس یا ابوالفضل
مدیریت یا رهبری؛کدام مهمتر است
این داستانک مربوط به بازه ی زمانی اوایل دهه هفتاد شمسی می باشد. اتفاقات در اسکادران هاورکرافت(ناوگروه هوناو) پایگاه دریایی جزیره ی خارگ رخداده است.این داستانک قرار است در مورد این سوال بنیادین ما را به فکر وا دارد که
مدیریت یا رهبری ؛کدام مهمتر است.مانا و پایا باشید
===============================
اطلاعات تکمیلی را در لینک های ذیل ملاحظه فرمایید
📢لینک کانال تلگرامی (پشتیبان) پادکست راب👇
https://t.me/CRMAlim
....🐌.................🏆
📢لینک گروه(همراب) تعاملی تلگرامی پادکست راب👇
https://t.me/RABPODCAST
....🐌.................🏆
=================================
موزیک ها از کانال "جاری شو"با لینک ذیل
https://t.me/flowwithmusic
Top Podcasts
The Best New Comedy Podcast Right Now – June 2024The Best News Podcast Right Now – June 2024The Best New Business Podcast Right Now – June 2024The Best New Sports Podcast Right Now – June 2024The Best New True Crime Podcast Right Now – June 2024The Best New Joe Rogan Experience Podcast Right Now – June 20The Best New Dan Bongino Show Podcast Right Now – June 20The Best New Mark Levin Podcast – June 2024
In Channel
ناب و عااااااااالی درود بر شما کپتن عزیز و درود بر عباس ها و ابوالفضل ها . تجربه زیسته مشترک و جذاب و دوست داشتنی . راستش بعداز بازنشستگی در کوی و برزن وقتی می بینی یه نفر از ته فروشگاه و مغازه یا اداره ای بدو بدو بسمتت می اید تو را بغل می کند و می گوید جناب ناخدا تو بودی که بی منت این کار مهم را برام کردی . تازه بعداز کلی کلنجار یادت می آید . فکر ی کنم میشه افتخار کرد و میشه مغرور شد . و خدا را سپاسگزارم. از شما صمیمانه متشکرم .
تحسین برانگیز، شیرین و هم آموزنده، همه آدم ها داستان و داستان هایی برای خودشان دارند و دنیا از این داستانک ها ساخته میشود دیپلماسی خوب، شهامت و صداقت دنیا را جای زیباتری میکند ، لذت بردم
درود بر شما بسیار عالی بود با این خاطرات رفتیم به ۳۱ سال پیش جزیره خارگ سال ۱۳۷۲ بعد از شنیدن قسمتهای بعدی خاطره ای که از شما دارم را بیان خواهم نمود
درود مثل همیشه زیبا و عالی
عااالی
انتقال افسران جوان بعد از فارغ التحصیلی به خارک درست مثل نوجوانی بود که زود باید مسیولیت زندگی را بعهده میگرفت و زود زیر بار مدیریت و تصمیم گیری میرفت. درسته که خیلی سخت بود ولی از اول یک افسر تمرینِ مدیریت و تصمیم گیری میکند که در درجات بالا تصمیم گیری و رهبری براش عادی میشود. در حقیقت مدیریت و لیدرشیب را در یک اسکیل کوچک تمرین میکند و بتدریج در اسکیلهای بزرگتر رشد میکند.
در طول خدمت بعدی ام شانس داشتم با همدوره های جناب مهدی پور زیاد برخورد داشته باشم و یا همکار شوم و خوشبختانه اکثر شان باسواد و کاردان و محترم بودند. به دانشگاه نوشهر برای ترتبیت این تعداد افسران خوب و با مرام باید تبریک گفت
مدتی بعد در بوشهر که دیگه ناخدا بودم جناب مهدی پو ر اومد بوشهر و با علاقه فراوان ایشان را به امادفنی منطقه تشویق کردم و مدتی با هم همکارشدیم ولی چون دوران سخت تشکیل مرکز اماد و چند پروژه دیکه همزمان بود کم وقت کردم با ایشان وقت بگذرانم ولی از مدیریت خوب و جسارت کاری قاطعش خیلی حمایت میکردم و احسنت میگفتم.ولی با انتقال من در سال ٧٤ ایشان هم که از امیدهای اینده مرکز اماد بوشهر بود از انجا منتقل و امادفنی از یک فرمانده کاردان محروم شد. بعد حس کردم علاقه منبه ایشان کمکی به ایشان نکرد.
چند سال گذشت و چند افسر دیگر جابجا شدند تا اینکه مسیول خارک که مرتب با من در تماس بودند گفتند یه افسر جوان اومده بنام مهدی پور که خیلی جدی و منظم و با تدبیر است و کلی تعریف کرد. مدتی بعد به دلیلی مامورشدم خارک و رفتم ناوگروه هواناو و جناب مهدی پور را زیارت کردم و برخورد اولم با یک افسر جوان بسیار لذت بردم و علاقه مند شدم اگر کاری بتوانم برای کمک به ایشان بکنم.
درود بر کاپیتان عزیز. داستان زیبای شما من رو به گذشته برد مخصوصا که همان امادفنی که شما در ابتدای خدمت به انجا وارد شدید من هم در خرداد ٥٩ دو ماه قبل جنگ واردشدم و تا اخر ٦٤ بودم تا منتقل شدم بوشهر هوادریا. بعد از من افسری کاربلد اونجا را از من تحویل ولی چندماه بعد انهم برای اتمام تحصیلات دانشگاهیش به نوشهر رفت و افسر جوان دیگری انجا را تحویل گرفت که بافته چند ساله مارا رشته کرد و برای مسیله مهم یا من را مامور میکردند به خارک و یا تلفنی روزانه از من نظر میخواستند و کمک میکردم.
درود بر شما و جناب ابوالفضل،من خیلی کم اتفاق می افتد،که پادکست های بیش از سی دقیق را در یک مرحله گوش کنم،ولی بیان شما آنقدر جذاب بود،که تا آخر گوش دادم و واقعا لذت بردم
واقعا کیف کردم حالم را خیلی خوب کرد چند تا ابوالفضل در ذهنم اومد ولی با مشخصات که شما گفتید با اونهایی که در ذهنم هست همخوانی نداره
داستان زیبای شما در امروز که چهارم مهر است همزمان با سخنرانی دکتر پزشکیان رییس جمهور ایران در مجمع عمومی سازمان ملل بود که عنوان کرده بود که ما خواهان رابطه مثبت با جهان هستیم و با ادامه برجام موافقیم. که سیاست مردان آمریکا در مقابل این صحبت گفته بودند به عمل کار برآید به سخن دانی نیست کار ابوالفضل هم عمل بود که توانست هر دو را پوشش دهد هم عمل را هم سخندانی را انشاالله سیاست های ایران و سایر کشورها با ایران هم بر محور دوستی و این وفاق صمیمانه باشد
من به شانس خیلی اعتقاد دارم البته یادم هست در پادکست های جنابعالی واژه زیباتری به جای شانس عنوان فرمودید فکر کنم فرصت و تهدید بود و شاید واژه بهتری به هر حال واقعا در زندگی هر انسان شانس های زیادی اتفاق می افتد از جمله این انتصاب شما هر چند که با شناختی که از جنابعالی دارم قطعا شایسته بالاتر از این پست ها و جایگاه ها بودید با توجه به مطلبی که عرض کردم اگه در خصوص شانس خدمتی هم داستانک های دارید شنیدنش جالب خواهد بود
سلام داستانک ها همواره جزو case study مورد توجه بوده و به یادها می ماند و می توان در همه محافل نقل کرد و نتیجه گیری های مختلفی در روش brain storming از آن کرد و معمولا برای تدریس مدیران استفاده میشود