شور در اتوبان يادگار
Description
رادیو ناداستان
فصل سوم : موسیقی
اپیزود شش : شور در اتوبان يادگار
نوشته و صداي مهتاب صداقت
|
قصهی زنان و خوانندگی گاهی قصهی آن دو خط موازی است که به هم نمیرسند. روایت عشقهای نافرجامی که به وصال نمیرسند. روحهای بیقراری که با هم ملاقات نمیکنند رویاهای به بادرفتهای که دفن میشوند و آرزوهایی که به فراموشی سپرده میشوند. و اگر خوانندهای نتواند بخواند چظور میتواند از پس ملامت مدام خود برآید؟ چطور از پس زنده نگهداشتن رویاهایش برمیآید؟ مهتاب صداقت در زندگینگارهای که میشنوید از رویای خوانندگیاش نوشته. از صدایی که همیشه ممنوع و قبیح و ناپسند بوده.
|
عوامل پادکست
سردبیر: مهراوه فردوسی
مدیر تولید: پریچهر باقری
مدیر هنری: مرتضا آکوچکیان
تهیهکننده: آرش صادقبیگی
راوی: شهیندخت نجفزاده
موسیقی: شورا کریمی
ادیت، میکس و انتشار: حمید محمدی
ضبط: استودیو بل
|
فصل سوم رادیو ناداستان با حمایت «کرمانموتور» منتشر میشود. [+سایت | +اینستاگرام]
ناشر: فصلنامه «ناداستان» [+سایت | +اینستاگرام]
|
موزیک متن:
دو پنجره| گوگوش
طعنه| مهستی
Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.
چقدر خوب بود این قسمت. کی بود اون دختر؟ شایدم همه دخترها
یکی از بهترین اپیزودها. خیلی لذت بردم
این فصل از ناداستان حقیقتا من رو مجذوب میکنه ممنونم🙏💚
خیلی زیبا 🤌🏻
چقدر خوبه که آدم دنبال علاقمندیهاش بره ،سن و سال مهم نیست 🌠
🥹♥️چه آرزوها که نمرد...
زندگینگارهی یکنفر گاهی دفتر خاطرات هزاران نفر دیگر است. چه طوفانی به پا کرد. در کجای این خرابآباد فرو خواهد نشست این گردوغبار حسرتهای به هوا برخاسته؟...
از کلاس اواز برمیگشتم و تصنیفی از دلکش، درسی بود که تحویل داده بودم، هوا گرم بود،عصر تابستون،شیشه های ماشین پایین داده بودم و تصنیف رو با ضبط ماشین پلی کردم و درست مثل این اپیزود، ماشین و اتوبان تنها جایی بود و هست که صدا م رو رها میکنم.شروع کردم به خوندن ،رهاااا. یک اتوبوس بین شهری همراه ماشینم شد، من اصلا حواسم به اون نبود،گرم خوندنم بودم، تصنیف که تموم شد، رانندهه که بوق مشتی برام زد ،کل اتوبوس تشویقم کردن و رفتن من موندم و شیرینی اولین اجرا در اتوبان
چقدر جذاب بود این اپیزود... انکار شبیه یه تیکه پازل بود... یک اشاره نویسنده من رو یاد یه اپیزود دیگه ناداستان انداخت و در کمال تعجب دیدم حس ام درست بود و خانه سمیه هم برای خانم صداقت بود و چقدر دل نشین تر شد داستان شون😍
چقدر چقدر دلنشین❤️
فوق العاده بود مهتاب جان.. انگار تمام باغچه ی ممنوعه ی زندگیم رو با شن کش بلندی زیر و رو کردی... انگار تمام خاطرات بغض الودم رو به گریه انداختی... انگار همه ی اون محنت ها..سرکوب ها...نادیده گرفتن ها...به نشنیدن زدن ها...رو... چه بد که ما هم دردیم... چه بد که اینقدر بد با ما تا شد.. چه بد که موسیقی و اواز برای امثال خانواده ی من مساوی با فاحشه گری بود چه بد که من،ترم اولی دانشگاه تهران با خریدن یک سه تار که باعشق و پس انداز یک عمر خریده بودم از فرزندی طرد شدم. آه که چقدر رنجهای نهفته ی این زن ایرانی، خانه دار، کارمند، مادر لال و سربه راه و ظاهر الصلاح رو خوب به تصویر کشیدی... از گروه سرود و تواشیح و نغمه های خجالت زده.. از ترس شنیده شدن.. ترس از تکفیر... ترس از خود بودن... اما شاید بالاخره روزی.... شاید ماهم روزی( توران) شدیم.. در سرزمین ممنوعه ی (ایران). دست مریزاد دختر.
زنان و دختران ما رویاهای زیادی رو داشتن که به دلیل زن بودن سرکوب شده... ممنونم از خانم صداقتی عزیز🙏🏻💎☘️
خیلی دوست داشتم این اپیزود رو
از برت دامنکشان ... ای کاش توران های زیادی کشفمیشدت در این دیار🥹🥹
لذت بردم . مثل یک سمفونی ، پر فراز و نشیب
ناداستان سطحی بود ولی بازم برای شروع بد نیست موفق باشید
یکی از بهترین اپیزود ها ... چه حس عجیبی داشت ... و ویژگی خوب آن یکی بودن نویسنده و راوی بود ... جایی که آوازی خوانده شد ... و چه حس غریبی داشته طنین انداز شدن آواز بانو در بلندای مهمانخانه ای در نپال
خیلی زیاد از این قسمت لذت بردم این فصل خیلی قشنگه تعداد قسمت های بیشتری منتشر کنید 🙏🌹
کاش مهتاب خانم بیشتر آواز میخواند لذت بردم🥰
یاد بچگی خودم وخواهرم افتادم که زیر پتو دور از چشم پدر آهنگ گوش میکردیم😢