60 - رویای سفید - آتنا بیباک - بخش اول
Update: 2025-10-13
220
Description
رویایسفید - آتنا بیباک - بخش اول
خوش اومدید به بخش اول از قصه زندگی آتنا بیباک
تو این اپیزود از آقای مهربان، هنرهای دستی، رابین هود، تقلب، کنکور، من کم ارزش، مهاجرت به اکراین، خونه های کمونیستی و خوابگاه دانشجویی میشنوید.
-----------------------------------------
حمایت مالی از راوی
حمایت از داخل ایران
reymit.ir/ravipodcast
حمایت از خارج ایران
patreon.com/c/RaviPodcast
-------------------------------------------------------------------------------------------
اسپانسر این اپیزود
اپلیکیشن آموزش آنلاین ریاضی متزی
راههای آشنایی و دسترسی به متزی:
اینستاگرام: instagram.com/mathzi.school
وبسایت: mathzi.ir
لینک نصب اپلیکیشن متزی
اندروید
آیفون
----------------------------------------------
پادکست معرفی شده در اپیزود
پادکست آلبوم
----------------------------------------------
راه های ارتباطی برای اسپانسرینگ
اینستاگرام
ایمیل
podcastravi@gmail.com
-------------
پادکست های دیگر ما
راوی شو
پادکست چهارراه کامپیوتر
لالالند
-------------
پادکستر: آرش کاویانی
طراح گرافیک و مدیر شبکه های اجتماعی: لیلی سیارسریع
-------------
کانال یوتوب پادکست راوی
کانال یوتوب چهارراه کامپیوتر
-------------
اینستاگرام مارو دنبال کنید😊
instagram.com/ravi.podcast
Ravipodcast.ir
Hosted by Simplecast, an AdsWizz company. See pcm.adswizz.com for information about our collection and use of personal data for advertising.
In Channel
























😍
درود سپاس فراوان میشه لینک علی بندری بزارین
قسمت اول جالب بود . قسمت رفتن دانشگاه ، تصمیم یهویی و خوابگاه غم انگیز بود 🥲 ماشالا الان اتنا ی خانم پخته و قوی هستش 💎💫
کاش اتنا خودش تعریف میکرد
داستان جالبیه اما واقعا یسری جزئیات اضافه ان
چقدر داستانهاتون لوسه😄
خیلی قشنگ بود. ممنون از تیم راوی♥️ بعد از چند ماه اومدم سراغ پادکستتون. خیلی خوشحال شدم ♥️
میزدی کس پرش میکردی فقط تو محل خودتون شیر بودی
آتنای مهربون ، صبور و شکیبا ، خوش قلب ، بامعرفت ، و پر از عشق
ایکاش خود اتنا تعریف میکرد خیلی جذاب تر میشد من همش دنبال صدای اتنا هستم
آخی، آقای مهربانو یادمه، منم باهاش نامه نگاری میکردم، یادش بخیر، چقدر دوستش داشتم ❤️❤️
همه جا دنبال توجهی...به خودآاااااا
میخوام یه انتقادی بکنم ولی خیلی نمیخوام فاز فراستی بردارم کوتاه میگم و امیدوارم به دردتون بخوره. یه سری جزئیات اضافیه و جذابیتی نداره اصلا نیاز به گفتن نداره. مثلا کودکیشون جز اون تصادف و کلاس های هنر هیچ فرقی با بچه های دیگه نداشت. کل بحث کلاسای هنر رو میشد توی ۵ جمله خلاصه کرد. اگه میپرسی خب به جاش چی بگم میتونی به جاش یه فضا سازی کوتاه بکنی و بعد بپری توی اصل مطلب و اون هسته و اصل داستان رو بپزی و روش مانور بدی و اونجا حجم جزئیات رو ببری بالا. خلاصه که من خوشم نیومد
امان از فاطمه
نمیدونم چرا دیگه از دکتری که اسمش فاطمه باشه میترسم
میزان بی ناموسی و حروم زادگی فاطمه که مسلمان هست در تمام مسلمان ها دیده میشه و کاش ماش یه جایی جوری جواب این بدی ها و حروم زادگی هارو پس بدن که تا هفت پشتشون روزی ده ها با گوه بخورن. کاش یه فامیلی یا ایدی اینستایی چیزی از این فاطمه ی چند پدر میزاشتین که با فوش دادن خودمونو خالی کنیم
وای از همه خونه ی بد 😓
باز خدا خیر بده بهزادو که اول راه که اتنا نه کسی رو میشناخته نه اوکراینو ،کمکش کرده بهاندازه خودش...
باسلام و درود بر راوی و دوستان همراه چقد موضوع اذیت این دختره برام پرمعنی و قابل درکه،متاسفانه ی همسایه زیر واحد ماست ک دقیقا شبیه فاطمه داستان آتناس، ی مدت هر روز میرفت بال پشت بوم و با تمام قوا پاهاش و میکوبید زمین و دور سقف میدوید بعد میومد جلو در واحد ما و بلند بلند داد و هوار می کشید و هر چی حرف زشت بلد بود بزبان میاورد وهروقت میفهمید ما مهمون داریم میومد کفشاشون رو بر میداشت گم و گور می کرد و زنگ میزد کلانتری و....... میگفت اونقد اذیت می کنم که از اینجا برید....میفهمم چقدر سختی کشیده.
💖💖🤍🤍