اپیزود نوزدهم: آتاری
Description
اوایل دههی شصت سروکلهی آتاری در ایران پیدا شد. پدیدهی تازهای که در دوران جنگ و محدودیت، اوج لذت یک نسل خوشیندیده بود. تب آتاری خیلی سریع بین کودکان و نوجوانان شهرها و روستاهای ایران همهگیر شد و چیزی نگذشت که مکانهایی به اسم کلوپی هم تأسیس شدند. بازیهای آتاری گرافیک و موسیقی سادهای داشتند اما خیلی زود به قسمتی لذتبخش و البته فراموشنشدنی از کودکی و نوجوانی ایرانیها تبدیل شدند.
در نوزدهمین اپیزود رادیوکامرس به سراغ شرکت آتاری میرویم و علاوه بر مرور تاریخچهی این شرکت، به فرهنگ آتاری در ایران میپردازیم.
مالک و صاحب امتیاز پادکست: کانون تبلیغاتی اوژن (رضا میکاییلزاده)
تهیهکننده: رامیار منوچهرزاده
پژوهشگر، نویسنده، تدوینگر و کارگردان: امین شیرپور
گویندگان: شراره موسوی و امین شیرپور
موسیقی پادکست: محمد برزیده و آیدین انزابیپور
گرافیک، هویت بصری و پشتیبانی فنی امور: استودیو اوژن
پشتیبانی فضای مجازی: امین شیرپور
سایت: https://radiocommerce.org
اینستاگرام: https://instagram.com/radiocommerce
تلگرام: https://t.me/radiocommerce
Big like 👍🏼
واقعا لذت میبرم از گوش دادن پادکست شما😍
این اپیزود یادآورِ خاطراتِ خیلی قشنگی بود..دمتون گرم🌷
اولین بار عید سال ۶۴ یه کلوپ کنار خونه مون باز شد و من تمام عیدی رو که اون سال جمع کرده بودم پای بازی ریور راید دادم حرفه ای ها بدون زدن و فقط با پر کردن بنزین مسابقه میدادم که چندتا پل رو رد می کنن 😁 یبار هم چند نفری آنقدر موتور سواری کردیم که اداپتورش آب شد و سوخت ولی من هنوزم یاد دماغ بوکسور هاش می افتم که با ضربه می رفت تو خندم می گیره 😄
رادیو کامرس عزیزم امیدوارم تو سال ۱۴۰۴ هم چراغت روشن باشه... مرسی که امسال انقدر محتوای خفن و حذاب برامون ساختید.🥰
واسه ما آتاری به دنیای دیگه بود،باید چندتا شناسنامه گرو میداشتیم بعلاوه پول کرایه میدادیم تا چند ساعت باما باشه
جالب بود.یادش بخیر یادگرفتیم قول بعدی سختتره اما دیربود...
برجسته ترین خاطرات نوجوانی متولدین دهه پنجاه این کنسول جادویی بود و هیچ کنسولی جای اونو برای ما نگرفت……….
وای نگم از زجری که من بر سر آتاری کشیدم بابام قول داد اگه نمره اول تا سوم کلاس بشم برام سِگا میخره،شرکت بابامینا اون زمان به بچه های کارکنان که نمره اول تا سوم میشدن و پدرشون کارنامه تاییدشده از مدرسه رو میبردن قسمت منابع انسانی شرکت به خرج خودش یک روز تو تابستون تمام اون فرزندان رودعوت میکرد صبح با پدرشون بیان شرکت و بعد همه رو که حدود ۵۰۰ بچه میشدیم میبردن یه اردوگاه تفریحی و از صبح تا عصر برامون کلی برنامه داشتن از مسابقات مختلف به همراه پذیرایی و ناهارُ...درآخر لوح تقدیر و ۵۰ هزارتومان پول
برای من هیچی جای آتاری رو نمیگیره حتی پلی استیشن. اون لذتی که از آتاری بردم هیچوقت حتی از پلی استیشن نبردم. هرچیزی در کودکی یه لذتی داره که دیگه بعدها حتی با بهترینها هم براش رقم نمیخوره. هواپیمای آتاری و بوکسش بینظیر بود دسته خلبانیش سند خورده بود به نام خودم
اتاری فقط با دسته خلبانیش معنی میداد.... لامذهبا یه دستهای ساختن هنوزم جذابه...
اتاری...!برای من یه وسیله لاکچری بود که هیچوقت نتوستم بخرم چون بابام عقیده این وسیله هیچ کاربردی نداره و فقط پول هدر دادنه😫😫😫