اپیزود هفتادودوم: پارکینگ پروانه
Description
چهارراه مخبرالدوله، خیابان استانبول و جمعهبازار «پارکینگ پروانه». همهمه و هیاهوی دستفروشان و ماهیفروشان خیابان جمهوری ترکیب میشد با صدای ساز و آواز نوازندگان خیابانی. آن شیبِ ورودی نیمه تاریک که دروازهی ورود به سرزمین عجایب بود؛ سرزمینی پر از رنگ و بو و نقش با اهالیای وفادار که وعدهی هر هفتهشان آنجا بود. آنجا که میشد هر چیزی یافت، از شیرمرغ تا جان آدمیزاد!
جمعه بازار پارکینگ پروانه بهجز در خاطرهی شهر تهران، نقش پررنگی در خاطرات جمعی همهی ما دارد. مکانی که میشد خستگی هفته را پشت دالان ورودیاش گذاشت و گم شد در میان قصهاش!
آنجا فقط یک بازار نبود، یک تجربه بود. جایی که با هر گام میشد دنیای جدیدی را کشف کرد و با دیدن اهالی آن، به انبوهی از خاطرات، تجربیات و لذتهای شیرین قدم گذاشت.
مالک و صاحبامتیاز: خانه زیبان
تهیهکننده: رامیار منوچهرزاده
نویسنده و کارگردان: نگین فیروزی
پژوهشگر: نگار گروسی
پشتیبانی: امیربهادر بیات و ساجده علیپور
گویندگان متن: نگین فیروزی و وحید ناظمی
تدوینگر: فرزانه رضایی
ساخت و تنظیم موسیقی: محمد برزیده و آیدین انزابیپور
طراحی و ساخت هویت بصری پادکست: استودیو ملی
موشنگرافیک و طراحی گرافیک: نرگس فداکار
پشتیبانی فضای مجازی: امین شیرپور
Website: https://radionist.com/
Instagram: https://instagram.com/radio.nist
Telegram: https://t.me/radionistpodcast
Twitter/X: https://twitter.com/radionist_
چطوری اینقدر خوبید 🥲❤️
یکبار اونجا غرفه دار بودم و در نهایت ضرر کردم!!🫢😅😅 ولی اینقدر که خاطرات باحال از اونجا دارم که واقعاً حیف رادیو نیست با من صحبت نکرد...
چه خاطراتی زنده شد🥲 از وقتی جمعه بازار رفت باغ هنر من هیچ وقت دیگه نرفتم. انگار پارکینگ پروانه به یه خاطره ای تبدیل شده که باغ هنر هیچ وقت نمیتونه اونو تکرار کنه
واای من نمیدونستم جمع شده...تقریبا تمام جمعه های دوران دانشجوییم و دوران اشتغالم رو با دوستام اونجا می گذروندیم!اولین بار با برند "کاردستی" اونجا آشنا شدم :) چه چیزایی من ازونجا خریدم..! یه شورلت آبی ۱۹۵۷ و یه فورد ۱۹۵۵ کوچیک اندازه کف دست خریدم که درهاش باز میشن حتی در کاپوت و آینه هاش تکون میخورن و تهشون نوشته made in England. قصد داشتم این بار که میام تهران با همسرم بیام و بهش این فضا رو نشون بدم اما حیف که جمع شده:((
نمیدونم کسی یادش هست یا نه، یه دستفروشی اونجا بود که سکههای قدیمی میفروخت. یه کوه از سکه گذاشته بود روی گونی و میتونستی جدا کنی ازشون. فروشندهه کابوی مناطق محروم بود، کت و شلوار جین، چکمه و یه کلاه لبه دار. اولین چیزی که از پارکینگ پروانه یادمه همین هست.
❤❤❤
ماهم جزو اون دسته انتلکتا بودیم دقیقا و چقدر حس عجیبیه که تا الان همه اپیزود ها خاطرات مامان باباهامون بودن الان خودمونم اصافه شدیم به این خاطرات😭
یه پارکینگ بوتال سیمانی ؟ منظورت بورتاله ؟ بوتال سیمانی داداش در چه حالی هستی ؟ در مورد سید اسمال پاساژ پروانه حرف میزنی یا کشتار با اره برقی در تگزاس ؟ والا من ۸ سالگی از میدون شوش راه میفتادم تا کوچه برلن کسی اره برقی دستش نبود ؟
سلام. خسته نباشید واقعا. خدا قوت. همیشه کیف میکنیم. اون آهنگ جان زهرا رو میشه معرفی بفرمایید؟
ولی جای جدیدش، اون حس قبل رو نداره.
پلاسکو سی ام دی ماه ۹۵ آتیش گرفت نه سوم
🩵🩷🩷🩷🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩷🩷🩷
هی گفتم برم برم تا آخرش جمع شد و حسرتش موند به دلم آدم نباید دست دست کنه لااقل برای دلخوشی های کوچک
یادش بخیر از اصفهان راه میافتادم، تمام مسیر را با شوقی که در قلبم موج میزد طی میکردم، فقط برای اینکه جمعه در پاساژ پروانه باشم. آنجا دنیای دیگری بود؛ پر از زندگی، هنر، و قصههای نانوشته. قدم زدن در میان آن همه خلاقیت، انگار راه رفتن در رؤیایی زنده بود. چه جمعههایی که با بوی هنر و حس کشف ناشناختهها جان میگرفت. حالا با این پادکست، آن حالوهوا دوباره زنده میشود؛ ممنون که خاطراتمان را از غبار فراموشی بیرون کشیدید
یادش بخیر
خاطرات هر صبحِ جمعه پاساژ پروانه رفتنم و طبقهی سومش و عتیقه فروشیا رو و بعدش که میرفتم کافه اینجا که توی نوفللوشاتو بود اون موقع با هیچ چیز عوض نمیکنم🥲
خیلی حسرت خوردم که فرصت سر زدن به این پارکینگ و نداشتم 😭
مرسی، عالی بود🙏👏👏
هر کدوم از دوستام که میاومدن تهران حتما روز جمعه تور پارکینگ پروانه داشتم براشون
اینجا نرفتم هیچوقت ولی قصه اش قشنگ بود