Discoverرادیو زمانهبازاندیشی در نظریات خشونت‌پرهیزی
بازاندیشی در نظریات خشونت‌پرهیزی

بازاندیشی در نظریات خشونت‌پرهیزی

Update: 2024-09-16
Share

Description

افروز مصلایی / مترجم: دیوان شیرازی


پس از مرگ ژینا (مهسا) امینی در شهریور ۱۴۰۱، موج گسترده‌ای از خشم و نارضایتی در ایران شکل گرفت که به ظهور جنبش اعتراضی «زن، زندگی، آزادی» منجر شد و فصل تازه‌ای از مبارزه‌ی شهروندان ایرانی را علیه استبداد جمهوری اسلامی آغاز کرد. این اعتراضات به سرعت در سراسر کشور گسترش یافت و برای چندین ماه، شهرهای مختلف ایران را به میدان تقابل معترضان و نیروهای سرکوبگر حکومت تبدیل کرد. همزمان، زنان ایرانی نیز در اقدامی بی‌سابقه و گسترده علیه حجاب اجباری دست به نافرمانی زدند؛ مقاومتی مدنی که تا امروز ادامه داشته و به میراثی ماندگار از این جنبش تبدیل شده است.





از همان آغاز این جنبش اعتراضی، اخبار آن به رسانه‌های پرمخاطب بین‌المللی و غیرفارسی‌زبان راه یافت. هرچند پیش از این نیز نام ایران به‌دلیل اعتراضات سراسری در فضای رسانه‌ای غرب مطرح شده بود، اما این بار شدت و اهمیت وقایع و سرعت تحولات به گونه‌ای بود که این رسانه‌ها به شکلی کم‌سابقه به پوشش گسترده تحولات داخل ایران پرداختند و به‌طور مستمر اخبار و تصاویر مربوط به اعتراضات را بازتاب دادند.





در همین رابطه، عملکرد رسانه‌ها در نمایش خشونت در رفتار شهروندان معترض، و به‌ویژه در این مورد معترضان ایرانی، همواره موضوعی بحث‌برانگیز بوده است. غالباً، تصویری که در ذهن مخاطب غیرآشنا با فضای داخلی ایران شکل می‌گیرد، تصویری منفی و غیرهمدلانه از اعتراضات است که به موجب آن معترضان، جمعیتی خشمگین و هیجان‌زده و قانون‌گریز هستند که آماده‌ی توسل به هرگونه خشونت‌اند. این تصویر نادرست، مشروعیت مطالبات و اعتراضات این معترضان را ناخودآگاه زیر سؤال می‌برد، و این در حالی است‌ که خشونت بی‌حساب نیروهای حکومتی، که با سرکوب‌های مکرر خود معترضان را به سمت خشونت‌ورزی سوق می‌دهند، کمتر مورد توجه قرار می‌گیرد. این وضعیت باعث شده است که بسیاری از نظریه‌پردازان مطرح بین‌المللی در تحلیل اعتراضات سراسری ایران، با نادیده گرفتن بخش مهمی از واقعیت، معترضان ایرانی را به پرهیز از خشونت توصیه کنند و این امر را شرط موفقیت جنبش اعتراضی بدانند.





این مقاله، که گزارشی از یک پژوهش عملی مفصل‌تر است، ابتدا به بررسی رفتار رسانه‌های غربی و نارسایی‌های نهادینه‌شده و ساختاری در سنت پوشش خبری آن‌ها از پدیده‌ی اعتراضات می‌پردازد. هدف این است که نشان داده شود چگونه این نارسایی‌ها می‌تواند منجر به کژفهمی در مخاطب غیرایرانی و در نهایت، عدم همراهی و همدلی او با جریان اعتراضات شود. در ادامه، دیدگاه‌های رایج و بعضاً متضاد درباره‌ی فلسفه‌ی خشونت مرور می‌شود و مشروعیت استفاده از خشونت توسط معترضان از دید نظریه‌پردازانی مانند هانا آرنت و فرانتس فانون مورد بررسی قرار می‌گیرد. سرانجام، با تحلیل دو ویدیوی پربازدید از رویارویی‌های اعتراضات سراسری سال ۱۴۰۱ که هسته‌ی اصلی این پژوهش را تشکیل می‌دهد، تلاش می‌شود پاسخی به مسئله‌ی مشروعیت خشونت در رفتار معترضان ارائه شود و راهکاری برای رفع نارسایی‌های موجود در شیوه‌ی سنتی پوشش خبری خشونت اعتراضات ایران در رسانه‌های غربی پیشنهاد گردد.




Ad placeholder




خشونت سابقه‌دار جمهوری اسلامی در قبال معترضان





هرچند شدت، گستردگی و پیامدهای اعتراضات سراسری سال ۱۴۰۱ در ایران بی‌سابقه بود، اما این اعتراضات و سرکوب آن‌ها توسط جمهوری اسلامی پدیده‌ای جدید در ۴۵ سال اخیر نبوده است. می‌توان به اعتراضات سال ۱۳۸۸ به عنوان نقطه عطفی در کارنامه سرکوب حکومت ایران اشاره کرد؛ اعتراضاتی که در واکنش به نتیجه دوره دهم انتخابات ریاست‌جمهوری شکل گرفت و با وجود حضور انبوه مردم و خویشتن‌داری جمعیت و برگزاری صلح‌جویانه، با سرکوبی شدید و خونین مواجه شد. پس از این وقایع، حکومت جمهوری اسلامی همان اندک روزنه‌های باقی‌مانده برای فعالیت آزاد و مستقل رسانه‌ای و مطبوعاتی را نیز مسدود کرد و عملاً از آن زمان به بعد، رسانه‌های داخلی در پوشش خبری به ویژه پوشش تصویری حرکات اعتراضی با محدودیت‌های شدیدی مواجه شدند.





با این حال، جامعه ایران بارها پس از سال ۱۳۸۸ و به ویژه در دی‌ماه ۱۳۹۶ و آبان‌ماه ۱۳۹۸ خشم و نارضایتی خود را از حکومت در قالب اعتراضات سراسری به نمایش گذاشت. حکومت نیز بدون عقب‌نشینی، هر موج از این اعتراضات را با خشونتی شدیدتر و خونین‌تر پاسخ داد. در آخرین نمونه، اعتراضات سراسری سال ۱۴۰۱، نیروهای سرکوبگر جمهوری اسلامی بار دیگر خشونت نهادی خود را به نمایش گذاشتند؛ به گونه‌ای که طی کمتر از یک سال، بیش از ۵۰۰ نفر از معترضان کشته شدند، ۱۰ نفر از آن‌ها طی محاکمه‌هایی مبهم و شتاب‌زده اعدام شدند، و بیش از ۱۹ هزار نفر از معترضان، کنشگران، خبرنگاران و چهره‌های مشهور حامی اعتراضات دستگیر شدند. علاوه بر این، هزاران نفر از معترضان در جریان تظاهرات زخمی شدند که صدها مورد از این جراحات، به طور عمدی به چشمان معترضان وارد شده است.





نظریه‌ی «پارادایم اعتراض»





اکنون پرسش اساسی این است که این خشونت دیرینه‌ی جمهوری اسلامی در برخورد با تظاهرات اعتراضی چه جایگاهی در روایت رسانه‌های غیرفارسی‌زبان از اعتراضات ایران دارد؟ این برخوردهای خشونت‌آمیز که به مرور یکی از عوامل اصلی توسل معترضان به خشونت متقابل شده است، چقدر در پوشش‌های رسانه‌ای به عنوان پیش‌زمینه‌ای مهم و اساسی برای درک رفتار معترضان ایرانی مورد توجه قرار می‌گیرد؟ پاسخ کوتاه این است: بسیار ناچیز. اما چرا؟





واقعیت این است که هر رسانه‌ای در روایت خود از هر رویدادی، یک قاب مشخص که دارای محدودیت است را انتخاب می‌کند و بخشی از واقعیت به شکل اجتناب‌ناپذیری بیرون از این قاب می‌ماند. این مسئله در پوشش خبری جنبش‌های اعتراضی نیز صادق است و همین برخورد گزینشی با واقعیت، می‌تواند منجر به ایجاد سوگیری‌هایی در ذهن مخاطب شود.





علاوه بر این، رسانه‌های غربی به‌طور سنتی و پیش‌فرض، منابع اطلاعاتی رسمی را به منابع غیررسمی ترجیح می‌دهند و معمولاً از استفاده از گزارش‌ها و تصاویر ارسالی توسط شهروند-خبرنگاران اکراه دارند. این در حالی است که در حکومت‌های بسته و سرکوبگری مانند جمهوری اسلامی (و بسیاری دیگر از حکومت‌های دیکتاتورمآب، به‌ویژه در جنوب جهانی)، منابع خبری رسمی یا امکان فعالیت آزاد و مستقل برای پوشش واقعیات را ندارند یا همصدا با حکومت، به‌طور عامدانه دست به تحریف واقعیت زده و روایت جانبدارانه‌ای از وقایع ارائه می‌دهند. بنابراین، یکی از معدود منابع موثقی که برای کشف حقیقت باقی می‌ماند، همان گزارش‌ها و تصاویر غیررسمی ارسالی توسط شهروند-خبرنگاران است.





یک مشکل اساسی و بنیادی دیگر، سنت روایت‌گری جنبش‌های اعتراضی در رسانه‌ها و به ویژه در رسانه‌های غربی است. در این زمینه، پژوهش‌ها و مطالعات آکادمیک گسترده‌ای طی دهه‌های اخیر انجام شده که به شکل‌گیری نظریه‌ای با عنوان «پارادایم اعتراض» منجر شده است. بر اساس این نظریه، رسانه‌های جریان اصلی به دلایلی همچون ساده‌سازی محتوا برای مخاطب ناآشنا، ایجاد هیجان، جذب مخاطب بیشتر و یا به اصطلاح «کلیک‌خور» کردن گزارش‌ها، در روایت خود از جنبش‌های اعتراضی تمایل دارند عناصر هیجان‌انگیزی مانند قانون‌گریزی معترضان و توسل آن‌ها به خشونت را برجسته کنند تا بیشترین توجه را جلب کنند. نتیجه‌ی این روایت‌ها، تصویری از جمعیتی خشمگین در صحنه اعتراضات است که از توسل به خشونت ابایی ندارند. این تصویر با صحنه‌هایی از درگیری بین معترضان و نیروهای دولتی و چند نمونه رفتار نمایشی و دراماتیک از سوی افراد حاضر در جمعیت تکمیل می‌شود. در این روایت‌ها، اگر هم اشاره‌ای به رفتار نیروهای امنیتی و پلیس شود، به گونه‌ای است که این «مجریان قانون» در مواجهه با معترضانی که دست به اقدامات تخریبی و غیرقانونی زده‌اند، چاره‌ای جز مداخله نداشته‌اند تا نظم و امنیت عمومی را برقرار کنند.





وجود چنین رویکردی باعث شده است که در بسیاری از پوشش‌های خبری مرتبط با اعتراضات، «قاب» روایت به شدت سوگیرانه بسته شود. چنین قابی نه‌تنها قادر به ارائه تصویری جامع و کل‌نگر نیست، بلکه در عمل حقیقت جنبش اعتراضی را وارونه جلوه می‌دهد.در نتیجه، در ذهن مخاطب تصویری عمیقاً منفی شکل می‌گیرد که آن را به ماهیت ناسالم آن جنبش اعتراضی نسبت می‌دهد.





اهمیت این مسأله زمانی بیشتر نمایان می‌شود که آنچه واقعاً در صحنه اعتراضات رخ داده و از این قاب روایت خارج مانده، این است که پیش از آنکه معترضان دست به خشونت بزنند، این نیروهای پلیس بوده‌اند که با رفتارهای تحریک‌آمیز یا اعمال خشونت مستقیم، معترضان را وادار به واکنش خشونت‌آمیز کرده‌اند. این زاویه‌ی مهم از ماجرا، دقیقاً یکی از مواردی است که در مطالعه دقیق دو ویدیوی مورد بحث در این مقاله به آن پرداخته شده است.





مشروعیت خشونت‌ورزی از جانب معترضان





بر اساس آنچه در چارچوب نظریه «پارادایم اعتراض» و تفسیرهای جدید آن مطرح شده، بسیاری از پژوهشگران و دانشگاهیان این نقد را مطرح می‌کنند که رسانه‌ها معمولاً تفسیر ثابت و مشخصی از خشونت دارند و به‌طور پیش‌فرض پذیرفته‌اند که وجود هرگونه تخریب یا خشونتی که از ماهیت «صلح‌آمیز» اعتراضات فاصله داشته باشد، مشروعیت آن اعتراضات را به کلی زیر سؤال می‌برد. به این ترتیب رسانه‌ها در صورتی که خشونت معترضان را نمایش دهند، به مشروعیت اعتراضات آنان لطمه می‌زنند. این دسته از منتقدان راه‌حل این معضل را چنین می‌دانند که رسانه‌ها در پوشش‌های خبری، از نمایش تصاویر خشونت‌آمیز معترضان خودداری کنند.





این پژوهش علاوه بر نقد شیوه کنونی رسانه‌ها در نمایش خشونت معترضان که منجر به سوگیری در روایت می‌شود، استدلال می‌کند که راهکار پیشنهادی منتقدان دانشگاهی نیز چندان مؤثر نیست و آنچه که به ترسیم تصویری واقع‌گرایانه‌تر کمک می‌کند، به تصویر کشیدن خشونت‌های اعمال‌شده از سوی هر دو طرف است.





بنابراین پیش از ورود به بحث اصلی، یک سؤال بنیادی مطرح می‌شود: آیا روی آوردن به خشونت که در رفتار این معترضان دیده می‌شود، اساساً امری مردود و نامشروع است؟ این پرسش ما را به سمت یک تقابل فکری دیرینه سوق می‌دهد که از تأمل اندیشمندان بر مقوله خشونت از منظرهای مختلفی مانند اخلاق، سیاست و فلسفه نشأت گرفته است. در میان اندیشمندان نسبتاً معاصر، دو چهره برجسته را می‌توان نمایندگان دو جریان فکری متقابل در حوزه فلسفه خشونت دانست: هانا آرنت و فرانتس فانون. آرنت خشونت را به عنوان یک اقدام سیاسی به‌طور کلی نامشروع می‌داند، در حالی که فانون معتقد است نمی‌توان خشونت نهادینه‌شده در رفتار دولت‌های خودکامه و سرکوبگر را نادیده گرفت. اگرچه فانون نظریه‌های خود را ضمن بررسی حکومت‌های استعمارگر و استعمارزده مطرح کرده است، اما وی تأکید می‌کند که حکومت‌های استعمارگر و دیکتاتوری در ذات تمامیت‌خواهی خود مشباهت دارند و بنابراین استدلال‌های او قابل تعمیم به حکومت‌های خودکامه نیز هستند.





به باور هانا آرنت، خشونت و قدرت دو مقوله‌ی متمایز و متضاد هستند. از نظر او، خشونت به‌طور کلی مردود است، زیرا هر شکلی از خشونت‌ورزی به ایجاد «چرخه‌ی خشونت» منجر می‌شود و در نهایت، جامعه را به شکست سیاسی می‌کشاند. آرنت استدلال می‌کند که قدرت، در مقابل، بر پایه گفت‌وگو و توانایی متقاعد کردن طرفین ب

Comments 
In Channel
loading
00:00
00:00
x

0.5x

0.8x

1.0x

1.25x

1.5x

2.0x

3.0x

Sleep Timer

Off

End of Episode

5 Minutes

10 Minutes

15 Minutes

30 Minutes

45 Minutes

60 Minutes

120 Minutes

بازاندیشی در نظریات خشونت‌پرهیزی

بازاندیشی در نظریات خشونت‌پرهیزی

علی