بدترین روز زندگی من
Description
آن روز بدترین روز زندگی آرجی بود. از صبح پشت سر هم بدبیاری آورد. وقتی از خواب بیدار شد دید که یک آدامس به موهایش چسبیده است. مادرش به او گفته بود که نباید وقتی آدامس در دهانش است به رختخواب برود اما انگار آرجی نشنیده بود. بعد چون از اتوبوس مدرسه اش جا مانده بود، به مدرسه هم دیر رسید. آخر اتوبوس همیشه ساعت ۷:۱۵ میامد و مادر آرجی به او گفته بود که نباید برای رسیدن به اتوبوس دیر کند. بعد وقتی در راهروهای مدرسه می دوید، مدیر او را دید و تنبیه کرد! چون قبلا گفته بود که نباید در راهروهای مدرسه بدوند... بدبیاری پشت بدبیاری!
جولیا کوک در کتاب بدترین روز زندگی من! با روایت داستانی جذاب از یک روز آرجی به این موضوع می پردازد که کودکان باید یاد بگیرند راهنمایی های والدینشان را گوش کنند و به توصیه های آن ها عمل کنند. وقتی آرجی این را متوجه می شود، تصمیم می گیرد که بهترین روز زندگی اش را بسازد.
نویسنده : جولیا کوک
قصه گو : آزاده ضابطی
ادیت : آتنا
جولیا کوک ، معلم و مشاور مدرسه سابق ، کتاب هایی را برای کودکان می نویسد که به آنها اجازه می دهد در حالی که می آموزند مشکلات خود را حل کنند ، بخندند ، رفتار بهتری داشته باشند و روابط سالم برقرار کنند.
داستانهایی که از این نویسنده در این پادکست خوانده شده عبارتند از
دوباره یادم رفت اجازه بگیرم
واقعا این حرفها را تو گفتی؟
نه شنیدن را دوست ندارم
بدترین روز زندگی من
قهرمان این داستانها پسر کوچولویی به نام آرجی هست
کیارش میگه بیمزه و خوب بود. یعنی در عین بیمزگی دوست داشتتی بود. پس خوب بوده.
درود فوق العاده بود و بی نظیر
خیلی ممنون که با داستان های زیبا مهارت های زندگی رو به بچه ها آموزش میدید. ادیت هم به جذابیت داستان ها برای بچه ها اضافه میکنه ممنون بابت تمام زحمات شما
میشه دیگه از اینا نزارید همش داره ناله میکنه تو داستان
داستانهایی که از این نویسنده در این پادکست منتشر شده عبارتند از: دوباره یادم رفت اجازه بگیرم واقعا این حرفها را تو گفتی؟ نه شنیدن را دوست ندارم بدترین روز زندگی من قهرمان این داستانها پسر کوچولویی به نام آرجی هست۰