خانههای مسموم، قسمت اول؛ زبان پدری
Update: 2020-03-31
72
Description
در این فصل از زندگی واقعی، سراغ آدمهایی رفتم که در خانوادههایی سرکوبگر، آزارگر یا با پیشینهی بیماری روانی بزرگ شدن و جای مهمی از زندگیشون تحت تاثیر قرار گرفته. قسمت زبان پدری روایت یکی از همین آدمهاست
جنسیت: مرد
اجراگر: کیوان محمدی
موسیقی پایانی: لالایی ایتالیایی نینا نانا
In Channel
اینکه خودش بود،الفاظ روتین یه جوون رو استفاده کرد،همونایی که نسل ما در محاوره بکارمیبره،برام خیلی جذاب بود،همین الان پیداتون کردم کاملا اتفاقی،امیدوارم پرکارباشین و منظم،این تو رشدپادکست خیلی مهمه👌خوشحالم پیوستم به جمعتون عزیزان موفق باشید💚✨
لایک کردن این قسمت برای من یعنی، گوش کردم، بودم، کمیشو میفهمم
احساس میکنم این پادکست قرار نیست تموم بشه، چرا اینقدر طولانیه این درد و رنج...
خانواده نه بعنوان بستر رشد بلکه بعنوان یک سطح اجتماعی کاملا تو ساخت شخصیت ما تاثیر داره. کمی به این رویکرد هم توجه کنینتو روایت های بعدی. و اینکه منتظر اپیزود های دیگه هم هستم به شخصه
ایده عالیه و چیزیه که خیلیارو درگیر کرده ولی راجع بهش صحبتی نمیکنن. بنظرم صحبت ها خیلی پراکنده بود و اگه سوال هایی که مطرح شده بود تو مصاحبه تو پادکست هم میومد میتونست روند منظم تر رو ایجاد کنه و دنبال کردن پادکست رو راحت تر و لذت بخش تر بکنه.
به نظرم به عنوان شنونده کسی که ماجراش روتعریف می کنه کمی توی حرف هاش تناقض داره یه جا از ازدواجش حرف می زنه ولی دیگه هیچ جا حرفی از همسرش نمی زنه اولش در مورد دوست دخترش حرف می زنه و اینکه تنها تفریح رو مواد کشیدن می دونه می گه می خواد شبیه پدرش نباشه و این هدفش بوده ولی داره همون راه رو می ره نمی دونم از قبل وقت فکر کردن داشته یا نه ولی صحبت هاش شروع و پایان درستی نداره به نظرم اگر کسی باشه که هدایت کنه مسیر تعریف کردن رو خیلی بهتره بحث از یه جایی شروع بشه بدون اینکه بخواد نظر بده ولی بحث رو هدایت کنه. و اینکه منم به عنوان شنونده با این تکنیک واژه به واژه ارتباط نگرفتم اصلا حسی منتقل نمی کرد . ایده کار خیلی خوبه و قطعا راه درازی در پیش دارین برای هر روز بهتر شدن. خسته نباشین و پرانرژی ادامه بدین.🙂
کاش با صدای خودشون بود.
زندگی خیلی واقعی😞😞
خیلی دردناک بود، خیلی حالم بد شد.
اول می خواستم بگم خوب منظورت چیه؟ اوکی حالا تحلیلی چیزی. بعد که تمام شد حس کردم مثل یه تاتر خوب بود که آخرش فقط باید بایستم و با نگاه تحسیم آمیز تشویق کنم و تا چند روز و بلکه بقیه عمر اون صحنه ها اون روایتها اون نقل قولها بمونه تو ذهنم و خودم با خودم براشون تحلیل بیارم. هی بهشون فکر کنم و علاوه بر حظ ای که بازیها و کارگردانی و... یادم میاد قصه رو با خودم مرور کنم. قطعا هیچ کاری در شروعش عالی نیست ولی می دونم هر بار بهتر خواهی بود. من به توصیه نگار در اینستاگرامش گوش دادم و میگم آفرین. ادامه بده
ممنون. منتظر کارهای بعدیام. و منتظر دیدن تاثیرشون. واقعیت رو اول باید دید، تا بعد بشه تغییرش داد... ممنون از تو. ممنون از آدمهایی که بهت اعتماد میکنند و قصهشون رو برات میگن.
خیلی گریه کردم :((