Discoverخوانش‌های گنجورسعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱ با خوانش محمدرضا مومن نژاد
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ  ۳۱ با خوانش محمدرضا مومن نژاد

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱ با خوانش محمدرضا مومن نژاد

Update: 2025-11-16
Share

Description

غزل شمارهٔ ۳۱ از (سعدی » دیوان اشعار » غزلیات) را با خوانش محمدرضا مومن نژاد بشنوید.


فایل صوتی متناظر را می‌توانید در قالب mp3 از این نشانی (اندازه 5.48 مگابایت) دریافت کنید.


متن خوانش:


چه فتنه بود که حسن تو در جهان انداخت



که یک دم از تو نظر بر نمی‌توان انداخت




بلای غمزه نامهربان خون‌خوارت



چه خون که در دل یاران مهربان انداخت




ز عقل و عافیت آن روز بر کران ماندم



که روزگار حدیث تو در میان انداخت




نه باغ ماند و نه بستان که سرو قامت تو



برست و ولوله در باغ و بوستان انداخت




تو دوستی کن و از دیده مفکنم زنهار



که دشمنم ز برای تو در زبان انداخت




به چشم‌های تو کان چشم کز تو برگیرند



دریغ باشد بر ماه آسمان انداخت




همین حکایت روزی به دوستان برسد



که سعدی از پی جانان برفت و جان انداخت

Comments 
In Channel
loading
00:00
00:00
x

0.5x

0.8x

1.0x

1.25x

1.5x

2.0x

3.0x

Sleep Timer

Off

End of Episode

5 Minutes

10 Minutes

15 Minutes

30 Minutes

45 Minutes

60 Minutes

120 Minutes

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ  ۳۱ با خوانش محمدرضا مومن نژاد

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱ با خوانش محمدرضا مومن نژاد

ganjoor+ava@ganjoor.net (محمدرضا مومن نژاد)