قسمت بیست و پنجم: ناگهان جنگ
Description
یه نیمهشب، خیلی چیزها عوض شد. با صدای حملهی وحشیانهی دشمن، پا به دورهای گذاشتیم که شاید هیچوقت فکر نمیکردیم پیش بیاد. ما و زندگیمون و حالوهوامون، رنگ جدیدی گرفت. حالوهوایی که متفاوت از قبله و همهمون داریم بهشکلی تجربهش میکنیم. بههمینخاطر برگشتیم تا دربارهی زندگی این روزهامون با هم حرف بزنیم. از همون حرفا که شما با شنیدنش بگین: «عه! منم همینطور!». که به هم دلگرمی بدیم که توی شجاعت و ترسمون، توی تردید و یقینمون، و توی رفتن و موندنمون، تنها نیستیم!
اپیزود ۲۵ام پادکست همزن رو بشنوین و اون رو با دوستانتون به اشتراک بذارین.
خصوصا اگه توی گروهی عضو هستین یا کانالی دارین، پادکست رو اونجا هم منتشر کنین، تا مخاطبینی که از طریق جاهای دیگه همراه ما بودن، از انتشار اپیزود جدید باخبر بشن.
آدرس سایت ما: hamzanpodcast.ir
صفحه اینستاگرام: instagram.com/hamzanpodcast
کانال تلگرام: t.me/hamzanpodcast
کانال یوتیوب: youtube.com/@hamzanpodcast
سبک شما عالیه ادامه بدید . حتما نباید گبر و بی دین بالای پادکست باشند که شما هم باید باشید ؛ شما صدای زن مسلمان ایرانی امروزید . احساس تکلیف بیشتری کنید و بمونید
چقدر خوب که اومدین و صحبت کردین .ممنونم .ما که دوست داریم همیشه باشین .امیدوارم چیزهای خوب باعث برگشتن و تولید محتوا تون باشه ...
عالی
با اینکه الان خداروشکر در شرایط پسا جنگ می شنوم ولی کلا حضورتون دلگرم کنندس👌❤️
سلام من پیگیر فصل اول و دوم پادکستتون بودم ولی میخوام انفالو کنم چون ذره ای به مخاطب اهمیت نمیدید، خیلی بی نظمید و این اول از همه توهین به خودتونه بعد توهین به مخاطب، هروقت دوست دارید منتشر میشید و هر وقتم ندارید نمیشید :/
خدا قوت... ممنونم شنیدن پادکست جدید .. در شرایط جنگزده و وقتی که فکرم هزار جا هست... مثل یه عصرونه و دورهمی بهم انرژی داد.. تشکر
از روز اول که جنگ شروع شد بعد از شوکاولیه توی فکر بودم چطور می تونم توی شرایط کمکی بکنم همون روز به حلال احمر مراجعه کردم و به عنوان نیروی داوطلب ثبت نام کردم اما در روزهای بعد که ماجرا بالا گرفت و بلاخره ترس و اضطراب جنگ توی وجود بچه های خودم دوید توی یک تناقض بزرگ گیر کردم اینکه در کنار بچه های خودم باشم و آرومشون کنم یا دنبال یک نقش اجتماعی پررنگ تر در جامعه باشم ؟!! نترسم و بزنم به دل خطر یا محتاط باشم و تا حد ممکن خودم و بچه ها رو دور از خطر نگه دارم؟!!! مادری گاهی خیلی سخت میشه!
و اما بالاخره وقت شد که گوش کنم این اپیزود رو ۷ تیر ماه سکوت و آرامش خونه خودم این اپیزود رو گوش کردم
حتما باید جنگ میشد که دوباره اپیزود میدادید؟!
توروخدا بازم اپیزود بدید اصلا ماهیانه ام نباشه هرچندوقت یه بار فقط بدونیم که این جمع هست کافیه مثل قرارهای گاهگداری با دوستات توی کافه که تا چند وقت شیرینی و حس خوبش باهات میمونه
بعد از ده روز کار مداوم تو شرایط بحران، روز آفم، کنارم بودین! ممنونم بچه ها ! روحیه دادین
ممنون از پادکست خوبتون🪻 این نکته را از خیلی وقت پیش میخواستم بگم، نیره خانم خیلی متین صحبت میکنن و کمتر وسط صحبت بقیه میان برای صحبت کردن. کاش همه تایم یکسان و به نوبت صحبت کنن و چون یک نفر خوش صحبت تر هست، اکثر زمان پادکستو صحبت نکنه تا از فیض وجود همه بهره ببریم🪻🙏 ممنون از تلاش خوبتون و وقتی که میذارید. عالی هستید
عالی بود. لذت بردم 👌❤️🌸
یه جورایی عدو شد سبب خیر که شما برگشتید☺️
اولا که نمی خواستیم از تهران بریم.دوما که به خاطر ترس نرفتیم به خاطر سر و صدا رفتیم.سوما اون سر و صدا هم بیشترش مال پدافند بود نه بمب. احسنت.
وای چه به موقع به جا بود بود این اپیزد، چقدر خوشحال شدم نوتیف پادکستتون رو دیدم. خداروشکر که سالم و سلامت هستین همگی❤️ برام مثل سه تا خواهر هستین که به مسائل آگاهن و صحبتاشون آرومم میکنه. برای ایرانم صلح و صلابت میخوام🇮🇷 پاش وایستادم تا آخرین نفس❤️