پناهگاه ما در جنگ
Description
این اپیزود قصه ما و شما از دوازده روز جنگ و پناهگاه مونه.
جنگی که
دوازده روز طول کشید.
دوازده روزی که انگار دوازده سال گذشت.
نه خواب داشتیم، نه قرار، نه یه نفس راحت.
خیلیا تو اون دوازده روز، با هر صدایی ، دلشون می ریخت.
آلارمها، پیامها، اخبار… انگار یه چیزی داشت هی نزدیک نزدیک تر میشد.
یه مدلی از ترس که تا اون روزا تجربه ش نکرده بودیم و تا عمق وجودم نشست.
و اثرش توی وجودمون موند.
تو دلها، تو خوابها، تو سکوت خونهها.
خیلیها برگشتن به خاطرات جنگ قبلی…
خیلیا هنوز زخمشو دارن، با اینکه سالها ازش گذشته.
جنگ فقط یه اتفاق نیست.
یه زخمِ بازه، هر آدمی زخمی داره، زخمی که صبحها باهاش بیدار میشه و شبها باهاش میخوابه. بعضی زخمها عمیقن، مثل ترکهای زمین بعد از اصابت موشک؛ بعضی کوچک، مثل خراشی که هر بار میبینیش و یه داستانی رو یادت میاره.
ما تو این اپیزود،
از آدمهایی میگیم که دنبال یه گوشهی امن بودن.
یه پناه، یه آدم، یه صدا، یه دعا.
ما از پناهگاه حرف میزنیم…
پناهگاه؟ همیشه یه زیرزمین نیست.
گاهی یه نگاه مهربونه.
گاهی یه جملهست، که میگه:
«نترس… من اینجام.»
این قصهها، قصهی زندهموندنه.
نه فقط از جنگ…
از ترس، از اضطراب، از نبودنِ امید.
در این اپیزود صدای کسانی را می شنویم که این دوازده روز، دنبال امید گشتن.
دنبال وطن تو دلشون.
و دنبال اون چیزی که هنوز نگهشون میداره.
اینجا پناهگاهه.
پناهگاه امن قصهها.
و این صداها، صدای زندگیان.
حتی وقتی همهچی تاریکه.
این اپیزود با حضور :
هانیه، آذر، مسعود، آرزو، رها، نیان، لیلا ، نفیسه، محسن و چکاوک، ریحانه و داور
واعتمادشون به ما ساخته شد
کاری از : شیرین صمددی و پیمان حقانی
#پناهگاه#جنگــ#وطن
Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.
نشان ویژه کسخول طلایی میرسه به اون اسکولی که به سگ و گربه میگفته دعامو به خدا برسون میلیونها پیامبر و امام و امامزاده تاحالا حتی یه دونه دعا رو به خدا نرسوندن و مستجاب نشده
این دوست اصفونیمون راست میگه چون تو تهران خونه داره اونم جای خوب تهران با داشتن خونه و درآمد بهترین جای ایرانه با فاصله بسیار زیاد آماااااااا با مستاجری و دربه دری با درآمد کم تهران میشه کثافت ترین جای دنیا پر معتاد و دربه در و بی خانمان بوی شاش رو درو دیوار و سطلای آشغال همیشه پر و بوی زباله و فاضلاب و تعفن دائمی پر از آدمای بلاتکلیف و کلاش و کلاهبردار بخصوص این ترکای بی اعصاب خلاصه ما باهم فرق داریم
اون آقا اصفهانیه خیلی باحال بود هم حرف زدنش و لهجش هم واکنشش نسبت به جنگ .
من تا الان طاقت شنیدنش رو نداشتم امروز بعد یه ماه شنیدم، هم یه حس دلگرمی داشت، هم پادکست موندگاری میشه
🥲🥲خوب بودینا💜❤️
پناهگاه ما در جنگ سپاس از پیمان جان و شیرین عزیزم خیلی عالی و شنیدنی از وقتی منتشر شده شاید هر شب گوش میدم
اونجاییکه اون آشنای افغانستانی گفته بود ....بیا پیش من....قبلم لرزید واشکی به چشمان اومد کاش با مهاجران مهربون تر باشیم همه ما ممکنه روزی بخاطر جنگ مهاجر شویم....
سلام بر پیمان عزیز و شیرین خانوم لطفاً لطفاً و لطفاً صدای پادکست و با کیفیت تر باشه و ب زور میشه صدای راوی ها رو شنید ممنون میشم
بسیارعالی واقعاً لذت بردم
همه ما در شهر بی پناهگاه پناهمون چیزهای بود که باور نمیکردیم که پناه باشه اما گلایه من : قبول نیست شما فرمودید یک دقیقه واقعا شرح حال من بیشتر از یک دقیقه بود اما حالا گوش میکنم بیشتر هم میشد کاش پیامک رو میذاشتم
لذت بردیم 👌👏
خیلی روزای سختی بود🥺
من خیلی دارم سعی میکنم که این اپیزود رو دوست داشته باشم، ولی واقعا هرچی تلاش میکنم نمیشه. اومدم کامنتها رو نگاه کردم میبینم چه همه خوششون اومده و مثبت نوشتن. اینه که مجبورم به خودم بگم اونقدرها هم بد نیست، یعنی درواقع اصلا بد نیست خیلی هم جالبه. احتمالا باید بنویسم چه اپیزود جالبی بود ، و ممنون .
درود برشما عالی از هر چشم زاویه دید فرق داره مننون
این جنگ با همه بدیاش یه خوبی هم داشت ممکنه بگید جنگ خوب نیست منم میگم خوب نیست ولی میفهمی کیا کنارتن ،برای کیا مهمی با خودت چندچندی،پناه من تو این جنگ کتابام بودن ،هیچوقت یادم نمیره شب اخر صدای بمب میومد من داشتم اخرای کتابی رو میخوندم که بطرز عجیبی کمک میکرد خونسرد و اروم باشم
چقدر هممون منفاوتیم و در عین تفاوت وطنیم 🫀🥲
#پادکست متفاوت میخواید؟! «راجع به» روگوش کنید
خیلی خوب بود ممنون ازتون🦋🦋
چه جالب، دیدین تو وویسم گفتم از پناهگاه بودن جایی حرفی نشنیدم؟! حتی اینجا هم چیزی ازش نشنیدم... شاید پناهِ کسی بودن انقدرها هم مهم نیست...
سلام و تشکر از شما و پیمان عزیز لطفآ در صورت امکان نام موزیکهایی که در هر قسمت پخش می شود را هم اعلام نمایید. با آرزوی بهترینها برای شما زوج دوست داشتنی