چهل و سوم: درمیانگی
Description
اگر با من در این مقدمه موافق باشید که هدف از اندیشیدن، تسکینیافتن از وحشتِ زندگی است؛ آنگاه میتوانم اپیزود چهلوسوم انسانک را بهعنوان مرهمی بر درد، تقدیم کنم. اگر بپرسید کدام درد، میگویم دردِ یأس و ناامیدی و اگر بپرسید نام این درمان چیست؟ میگویم تعمق در حقیقتی که من آن را «درمیانگی» نامیدهام.
محتوای این اپیزود در سه گام تقدیم شده که گام سوم – از دقیقه سیام به بعد – میوه و ثمره بحث است. اشعاری که در این اپیزود میشنوید به ترتیب اثر حسین منزوی، هوشنگ ابتهاج (سایه) و قیصر امینپور است و موسیقی استفادهشده، بهتدریج در کانال تلگرام انسانک منتشر خواهد شد.
اگر به سبب اخلالهای عمدی در اینترنت، دستیابی به محتوای اپیزودها دشوار بود، میتوانید مستقیماً آن را از سایت انسانک بشنوید و مثل همیشه، در پست اختصاصی همین اپیزود، خواننده نظرات و نقدهای
به به قند مکرر ممنون از گفتار شیوا وپر مغز
👍
دستخوش.. مینشیند به جان آدمی
کاش در انتها ناسیونالیستی نگاهش نکنی در رابطه با کنونیت و میانگی ما بله تاریخ آگاهیست اما نه بیشتر . صرفا جهت اطلاع از زیست و چگونگی تدابیر مردمان هر سر زمینی جهت درک بهتر هر کنش نو بنیادی . وگرنه همون آگاهی تبدیل به پتکی ویرانگر میشه مثل اکنون جامعه ایران .
بي نظير👌🏼✨
❤️❤️
👍
آقای ایپکچی عزیز انگار از چاه یاس که ساکنش بودم بیرونم کشید این پادکست....ما همگی بخشی از،یک پروسه هوشمند و باشعور به سمت "شدن" هستیم....یا به زبان ایرانی "سیمرغ شدن" انگار هر کدام مان و هر نسل مان در امتداد زمان بخشی از آن سی مرغیم...بسیار بسیار کوچک...و حتی کم اهمیت از تاریخ بشر و یا حتی تاریخ بودن....نوری کوچک که مثل شراره اتش لحظه ای می درخشد و ناپدید میشود....اما تک تک مان "هستیم" در مسیر شدن....ذره ای کوچک از سی مرغی که در مسیر زمان "سیمرغ " می شود...."ما همگی بخشی از فرایند سیمرغ شدنیم"
عجب پادکستی، لذت بردم
درماندگی بهتر هست
ترس باعث میشه بقا پیدا کنیم یعنی امید و امیدوار بودن
جهنم در جهنم را بهتر از این می خواهیم تجربه کنیم؟؟؟؟؟
حسام جان متوجه نمی شوند به خدا که نمی شوند وای بر ما....امیدوارم نسل های جوان بدانند چه می گویی و می گویم.
هر نوشتن منو حسام و ما در به دریا زدیم نسل جدیدها .
امروز یعنی تاریخ پس بدانید چگونه تاریخ را رغم می زنید نسل بعداز دهه شصتی ها بفهمید و درک کنید .
عالی بود
در دقیقه ۷ میگید تفکر یعنی اجابت کردن اتفاقات پیش رو و پیش دست. میشه روشنتر کنید که اجابت کردن رو به چه معنایی مد نظر دارید؟
مجموعه شعری دارم به نام «مثلث گرد»، چهار دفتر داره: ضلع اول: منِ من ضلع دوم: منِ تو ضلع سوم: منِ ما و ضلع مخفی: ساعت به وقت قهوههای سوررئال اگر قابل بودند، پیشکش اون سه ساحتی که فرمودین و همذات شدیم. حسام جان یک فنجون مهمان من، پاسخی بدید، پست کنم خدمتتون 🙏💗
خدای من باید چندین بار به این اپیزود و قبلی گوش داد
وقتی برای بار دوم این اپیزود رو گوش میکردم. فکر کردم دو بار کافی نیست. نمیدونم چند بار کافی میشه. وقتی به جملهی «تاریخ یک کتاب حوصله سربر در مدرسه نیست» رسیدم، ناخودآگاه به گریه افتادم. من در دوران مدرسه متنفر بودم از تاریخ. بعدها با مطالعه آزاد لذتها بردم از مطالعه پارههای خاصی از تاریخ. نیاز به شنیدن این جمله داشتم. منو نزدیکتر کرد به مطالعه بیشتر تاریخ. چون من تخلصم آگاهی است.