
کتابباز: فصل پنجم: قسمت۱۱: نقشههایی برای گم شدن
Update: 2021-08-22
2,032
Share
Description
کتاب های معرفی شده در این قسمت:
۱- نقشههایی برای گم شدن اثر ربکا سولنیت - ترجمه نیما م. اشرفی - نشر اطراف
In Channel
























و اینه ایا کسی صدای سوت زدن من رو شنید باید بگم توی این گم شدن حتی ادم های جدیدی پیدا کردم که دست منو گرفتن و نذاشتن بیشتر از این غرق بشم.. و اینکه ایا صدای سوت زدن کسی رو شنیدم باید بگم از وقتی زندگی و قطعیت برام کم رنگ تر و ابهام و مرگ برام پررنگ تر شده توجه به جزئیاتم بیشتر شده. انگار فکر میکنم این باره اخره... و برای همین سوت زدن های بقیه به گوشم میرسه:) و شاید بی رحمانه باشه ولی قبلا که این سوت زدنا به گوشم میرسید به سمت همشون میرفتم. ولی الان حتی خودم امتخاب میکنم که برم یا بمونم:)
من دقیقا اونجا وایسادم که نه میدونم دارم چیکار میکنم ن قراره چیکار کنم و نه دارم کجا میرم. این ابهام حدودا ۳ ساله منو در خودش حل کرده و من بیشتر و بیشتر گم میشم.. و دقیقا جایی که داشتم از گم شدن میترسیدم از هرکسی که میشناختم درخواست کمک کردم.. شاید هنوزم پیدا نشدم ولی حداقلش اینه که از اون قطعیتی ک در زندگیم داشتم الان کاملا دور شدم و همین فکر میکنم مهم تر از اینه که پیدا شم:) مهم اینه جرئت گریه کردن جلوی بقیه و جرئت کمک خواستن و جریت گم شدن رو پبدا کردم:))
و در این نوع ساده ترِ بودن شبیه مرد لاک پشتی بودن ایرادی ندارد."👍🥺
"و ما در زندانی از قطعیت هایی که ساختیم و قصه هایی که باورشون کردیم گیر کردیم."
چند سالی میشه که با کست باکس آشنا شدم و گوش دادن به صحبتهای دکتر شکوری بلندترین سوت های زندگیم بوده و هست.
من چند سال افسردگی داشتم و در خودم گم شدم اما بیکار ننشستم و تسلیم نشدم سه سال سوت زدم و در پی معنای زندگی بودم که خدا در طی چند نقشه ی راه جوری زندگی رو برام متحول کرد که الان پیدا ترین آدم دنیام.....
من گم شدم و تو گمشدگیم تونستم صدای سوت پدرم رو بشنوم و ببخشمش
پدر پیپی فوت نشده بود.دریانورد بود.
هرچیزی ترک دارد و از همان جاست که نور می تابد... واقعا لذت بردم✨
ممنون ازتون فوق العاده است 😍✨
این روزها دارم دوباره گوش میکنم پادکست ها رو و خوشحال و ناراحت میشم جایی مثل کتاب باز، چقدر خالیه توی یک رسانه یی عمومی .آبی دور دست
اگه گم بشیم و کسی پیدامون نکنه چی :)
در مورد پرسه یادم اومد در بعضی اقوام ایران بعد از فوت کسی درمراسم پرسه مینشینند.
چقدر نوستالژی و دلنشین بود جمله ی : بعد از ظهر های تابستون که مادرمون میخوابید میرفتیم کوچه پرسه زنی و ولگردی👌😍واقعا مو به تنم سیخ شد.دمتون گرم بردیم به ۲۰ ۲۵ سال پیش
بى نظير بود…
گم شدن! من با اسمهای دیگهای ب این مفهوم بارها برخوردم تو زندگیم. گاهی که دلیلی برای احوالاتم ندارم. میتونه غم باشه میتونه ترس باشه و یا حتی شادی. و بیشتر اوقات تنها اسمی ک میتونم روش بذارم حیرته. فقط میتونم بگم تو برهههایی از زندگیم حیرت کردم! وارد وادی حیرت شدم و مدتی در اونجا گشتم. هرچندوقت یکبار وارد این جریان میشم و بعدش انگار آگاهیای که دقیقا هم نمیدونم از چه جنسیه و از چیه، درونم نشسته و دید تازهای بهم داده. انگار قدرت درکم از جهان یه پله رفته بالاتر درمورد آدمها هم گاهی که عجیب رفتار میکنن، بیش از حد پیگیر احوالاتشون نمیشم و میگم نکنه این ادم در وادی حیرتش به سر میبره و نیاز ب تنهایی قدم زدن داره. فقط سعی میکنم از دور مراقبش باشم و بهش اینو برسونم اگه نیاز به یه گوش شنوا داره، من هستم و میشنوم حرفهاشو! کمترین کاری ک از دستمون برمیاد برای کمک ب آدما
من همیشه به صدای سوت دیگران واکنش میدم و تا بتونم کمک میکنم اما خودم هرچی سوت زدم هیشکی محلم نداد..
سلام ممنون از برنامه عالیتون جالب بود برام پرسه زدن،ما هم چنین مراسمی را در گذشته در یزد داشتیم که به مناسبت عذاداری بعد از ۴۰ انجام می شده و افراد عذا دار به صورت گروهی به خونه دوستانشون می رفتن و سینه زنی و مداحی و عذا داری می کردند.
همین الان دارم اندوهمو پرسه میزنم🥺
تا به حال نشده از گوش دادن به شما پشیمون بشم ، آقای شکوری عزیز 🌱