کل معصومه - نسخه صوتی
Update: 2020-11-05407
Description
اولین قسمت از میز ویدیو کست احسان عبدیپور در برنامه کتابباز. - پانزده آبان 99
Top Podcasts
The Best New Comedy Podcast Right Now – June 2024The Best News Podcast Right Now – June 2024The Best New Business Podcast Right Now – June 2024The Best New Sports Podcast Right Now – June 2024The Best New True Crime Podcast Right Now – June 2024The Best New Joe Rogan Experience Podcast Right Now – June 20The Best New Dan Bongino Show Podcast Right Now – June 20The Best New Mark Levin Podcast – June 2024
In Channel
رغیق القلب میشم با صحبتاتون آقای عبدی پور🫠
رغیق القلب میشم با صحبتاتون آقای عبدی پور :)
تو چرا ادامه نمیدی
واقعا خیلی زندگی یوبس و سرد شده😞
خیلی غمگین بود 😔😔پاینده باشید
احسانوو از دلت میگی و بر دل مینشینی
کل معصومه قصهی جالبی داشت ولی موضوع پر اهمیت در مورد ما مردم این هست که هر چیزی که احساساتیمون کنه برامون باورپذیر و حقیقی جلوه میکنه و حتی فکر تحقیق دربارهی صحت ماجرا هم از ذهنمون نمیگذره. اما اگر با کمی پرسشگری به این داستان نگاه کنیم و با یک سرچ کوچیک دربارهی مراحل تحلیل رفتن و مرگ انسانی که اعتصاب غذا کرده میفهمیم مردن بر اثر گرسنگی به راحتی اتفاق نمیوفته و بزور غذا خوراندن به کسی که در حال احتضار هست اصلن کار سختی نیست و روشهای متعددی برای خارج کردن اون فرد ازین وضعیت فیزیکی وجود داره. مگر اینکه پرستار مهربان فقط نشسته و نظارهگر ماجرا بوده و یا انقدر عاشقش بوده که با انفعالش کمک کرده تا...
عکس خانوادگی ________________________________________________________________________________ نامردی نکرد و سه بار به طرفم شلیک کرد... تق... تق... تق.... زمان برایم چند لحظه ای ایستاد... از وحشت مثل بچه ای در رحم مادرش، خودم را داخل شکم جمع کرده بودم... سنگ و خاک روی شیب گودال در اثر اثابت گلوله ها پاشیده بود توی صورتم... بوی باروت و خاک و خون لب پایینم دماغم را پر کرده بود و از ترس میلرزیدم... فکر میکردم که مرده ام و در تصوراتم ، چهره در هم شکسته و گریان پدر ، مادر و خواهر و برادرانم را از عمق تاریکی قبری که بالای آن ایستاده بودند میدیدم... توی دلم نعره میزدم لعنتی ... آمده بودم که نجاتت دهم... چرا شلیک کردی... اونهم سه بار... اندکی بعد به خودم آمدم و فهمیدم تیر نخورده ام. فقط از ترس عضلاتم یخ کرده و منقبض شده بود... با زحمت اسلحه کشیدم و در تاریکی به روبرو نشانه رفتم... همان موقع یک خمپاره منور بالای سرم روشن شد و قبل از شلیک ، مردی را دیدم که داخل گودال، به فاصله سه متری ، طاقباز روی شیب روبرو خوابیده و سلاح از دستش افتاده... کمی صبر کردم... دیدم تکان نمیخورد... پس آهسته چخماق
سه دهم ثانیه. ____________ وقتی از دهانه لوله یک تانک روسی روبرویم از بین یک گردان تانک ، گلوله ای ۱۲۵ میلیمتری، با سرعت ۱۷۰۰ متر بر ثانیه شلیک میشود و من از فاصله پانصد متری، پشت خاکریز آن را میبینم ، یعنی کمتر از سه دهم ثانیه تا آخر خط زندگی مهلت دارم. عمری که بعد از شلیک تانک میشود ۱۸ سال و ۵ ماه و ۱۲ روز وکمتر از سه دهم ثانیه... آنهم با کلی راه نرفته... تنها راه باقیمانده من ، آنهم اگر جسدی باقی بماند، میشود مسیر شلمچه تا تهران و تشییع در یک تابوت چوبی مزیّن به پرچم ایران در بهشت زهرا وقطعه شهدا ، ردیف فلان ، شماره فلان ، طبقه منفیه یک تا ابد... راستی هیچ فکر کرده اید اگر به آدمیزاد بگویند فقط سه دهم ثانیه دیگر زنده است چه کارهایی میتواند بکند؟ هیچ... یعنی واقعا هیچ غلطی درکمتر از سه دهم ثانیه نمی شود کرد... فقط دنیا دنیا فکر و خاطره دراین زمان کوتاه مثل ماشینهای فرمول یک از جلوی چشمانت با سرعت میگذرند و از خودت میپرسی تا حالا کدام گوری بوده اند...؟ شاید قبل از مرگ، درخواست سیگاری داشته باشی. ولی پک اول را که بزنی حداقل شِش ثانیه طول میکشد تا نیکوتین از طریق ریه جذب خون شده و
من بدجوری قانع شدم. اصلا بابت پیش از این و نگاهم به قصه شرمنده ام
احسان جان تو خیلی خوبی خیلی ، حتی بهتر از عمورضای«کل معصومه» ...به من باشه صبح تاشب و بین کار و تایم بیکاری توشادی تو غم تو عصبانیت خلاصه تو هرلحظه فقط تو روایت کنی ومن باگوش جان کلمه به کلمهاشرو قورت بدم..ولی... باشرمندگی میگم لطفا در مقام مجری،مجریتر باش تا احسانوتر یعنی تو یک جمله بگو تا مهمونت چند پاراگراف نگفته تو دیگه هیچی نگو.. باعذرخواهی مجدد از نقد...
لهجه و لحنات خیلی دوست داشتنیه
تلوزیون جای هنرمند محبوب و مردمی نیست جای ....... هاست
تلویزیون ؟؟ ریزه خور این حرومزاده ها شدن چی داشت برات ؟
کاش کسی که این پادکست رو زده اعلام کنه که خود آقای عبدی پور نیست؛ مردم با مخاطب قرار دادن ایشون پیام میذارن .. درصورتی که خودشون فقط پیج اینستاگرام دارن ..
رفتید تلویزیون؟؟؟؟؟؟!!! :\ از مردم جدا میشی احسانو
راستی پادکست راوی هم قصه زندگی آدم ها رو میگه
آقا تلویزیون چرا ، ما گفتیم شما آرتیست مستقلی هستی
ایول به این ایده، راستی از گردآوری داستان های کهن ایران گفتی، خوبه ذکری هم از پادکست خوب چیروک از روزبه استیفایی بشه. درباره روش های بهتر سفر رفتن هم رادیو آهنگ سفر پیشنهاد میشه
یه نمه استرس داشت اولش احسانو توی این اجرا دفعه بعدی یقین روان تر میشه