Discoverرواق / Ravaq
رواق / Ravaq

رواق / Ravaq

Author: فرزآن

Subscribed: 783,387Played: 37,248,875
Share

Description

می‌ترسید بی‌آنکه بداند می‌ترسد.
غمگین بود بی‌آنکه بداند از چه.
می‌خواست برود، بی‌آنکه بداند به کجا.
دلتنگ بود، بی‌آنکه بداند برای که.
_
پادکست رواق با رویکردی روانشناختی به اگزیستانسیالیسم می‌پردازه و ساده‌تر از اسمش، ریشه‌ی بسیاری از احساسات عمیق آدمی رو واکاوی می‌کنه، غمها، ترسها، آرزوها.
هدف رواق کشفِ فردیِ مخاطبان از ابعادِ زیستِ اصیله و من با تکیه بر آثار اروین یالوم، در این مکاشفه همراه شما هستم. _
من فرزین رنجبر هستم.
298 Episodes
Reverse
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۱۹۰فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن کلک مشکين تو روزی که ز ما ياد کند ببرد اجر دوصد بنده که آزاد کند قاصد (حضرت) منزل سلمی که سلامت (بادا) بادشچه شود گر به سلامی دل ما شاد کند امتحان کن که بسی گنج مرادت بدهند گر خرابی چو مرا لطف تو آباد کند يا رب اندر دل آن خسرو شيرين انداز که به رحمت گذری بر سر فرهاد کند شاه را به بود از طاعت صدساله و زهد قدر يک ساعته عمری که در او داد کند(عدلُ ساعتِ خیرُ من عبادتِ ستینَ سنة) حاليا عشوه‌ی (عشق) ناز تو ز بنيادم برد تا دگرباره حکيمانه چه بنياد کند گوهر پاک تو از مدحت ما مستغنی‌ست فکر مشاطه چه با حسن خداداد کند ره نبرديم به مقصود خود اندر شيراز خرم آن روز که حافظ ره بغداد کندSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donationsAdvertising Inquiries: https://redcircle.com/brandsPrivacy & Opt-Out: https://redcircle.com/privacy
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۱۸۹فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلانطاير دولت اگر باز گذاری بکنديار بازآيد و با وصل قراری بکندديده را دستگه در و گهر گر چه نماندبخورد خونی و تدبير نثاری بکنددوش گفتم بکند لعل لبش چاره‌ی منهاتف غيب ندا داد که آری بکندکس نيارد بر او دم زند از قصه‌ی مامگرش باد صبا گوش‌گذاری بکندداده‌ام باز نظر را به تذروی پروازبازخواند مگرش نقش و شکاری بکندکو کريمی که ز بزم طربش غمزده‌ایجرعه‌ای درکشد و دفع خماری بکندشهر خاليست ز عشاق بود کز طرفیمردی از خويش برون آيد و کاری بکنديا وفا يا خبر وصل تو يا مرگ رقيببود آيا که فلک (بازی چرخ یکی) زين دو سه کاري بکندحافظا گر نروی از در او هم روزیگذری بر سرت از گوشه کناری بکندSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donationsAdvertising Inquiries: https://redcircle.com/brandsPrivacy & Opt-Out: https://redcircle.com/privacy
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۱۸۸مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن مرا به رندی و عشق آن فضول عيب کند که اعتراض بر اسرار علم غيب کند کمال (صدق) سر محبت ببين نه نقص گناه که هر که بی‌هنر افتد نظر به عيب کند ز عطر حور بهشت آن (زمان) نفس برآيد بویکه خاک ميکده‌ی ما عبير جيب کند چنان (بزد) زند ره اسلام غمزه ساقی که اجتناب ز صهبا مگر صهيب کند کليد گنج سعادت قبول اهل دل است مباد (کس) آن که در اين نکته شک و ريب کند شبان وادی ايمن گهی رسد به مراد که چند سال به جان خدمت شعيب کند ز ديده خون بچکاند فسانه‌ی حافظ چو ياد وقت و زمان شباب و شيب کند(چو یاد عهد شباب و زمان شیب کند)Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donationsAdvertising Inquiries: https://redcircle.com/brandsPrivacy & Opt-Out: https://redcircle.com/privacy
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۱۸۷مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن دلا (بساز) بسوز که سوز تو کارها بکند نياز نيم‌شبی دفع صد بلا بکند عتاب يار پری‌چهره عاشقانه بکش (عتاب یار مبین مهر عاشقانه بورز)که يک کرشمه تلافیٌ صد جفا بکند ز ملک تا ملکوتش حجاب بردارند هر آن که خدمت جام جهان‌نما بکند طبيب عشق مسيحادم است و مشفق ليک چو درد در تو نبيند (کیت) که را دوا بکند؟ تو با خدای خود انداز کار و دل خوش دار که رحم اگر نکند مدعی خدا بکند ز بخت خفته ملولم (مگر) بود که بيداری به وقت فاتحه‌ی صبح يک دعا بکند بسوخت حافظ و بویی (ز) به زلف يار نبرد مگر دلالت اين دولتش صبا بکندSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donationsAdvertising Inquiries: https://redcircle.com/brandsPrivacy & Opt-Out: https://redcircle.com/privacy
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۱۸۶مفعول و فاعلات و مفاعیل و فاعلانگر میفُ - روشُ حاجه- ترندان رَ- واکندگر می‌فروش حاجت رندان روا کند ايزد گنه ببخشد و دفع بلا کند ساقی به جام عدل بده باده تا گدا غيرت نياورد که جهان پربلا کند حقا (که در زمان) کز اين غمان برسد مژده امان گر سالکی به عهد امانت وفا کند گر رنج پيش (پیشت) آيد و گر راحت ای حکيم نسبت مکن به غير که اينها خدا کند در کارخانه‌ای که ره (علم و عقل) عقل و فضل نيست فهم (وهم) ضعيف‌رای فضولی چرا کند مطرب بساز (عود) پرده که کس بی‌اجل نمرد وان کو نه اين ترانه سرايد خطا کند ما را که درد عشق و بلای خمار کشت يا وصل دوست يا می صافی دوا کند جان رفت در سر می و حافظ به عشق سوخت عيسی‌دمی کجاست که احيای ما کندSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donationsAdvertising Inquiries: https://redcircle.com/brandsPrivacy & Opt-Out: https://redcircle.com/privacy
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۱۸۵فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن نقدها را بود آيا که عياری گيرند تا همه صومعه‌داران پی کاری گيرند مصلحت‌ديد من آن است که ياران همه کار بگذارند و خم طره ياری گيرند خوش گرفتند حريفان سر زلف ساقی گر فلکشان بگذارد که قراری گيرند قوت بازوی پرهيز به خوبان مفروش که در اين خيل حصاری به سواری گيرند يا رب اين بچه‌ی ترکان (مغبچگان‌ از) چه دليرند به خونکه به تير مژه هر لحظه شکاری گيرند رقص بر شعر تر و ناله نی خوش باشد خاصه رقصی (وقتی) که در آن دست نگاری گيرندتا کنند اهل نظر خاک رهت کحل بصرعمرها شد که سر راهگذاری گیرند حافظ ابنای زمان را غم مسکينان نيست زين ميان گر بتوان به که کناری گيرندSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donationsAdvertising Inquiries: https://redcircle.com/brandsPrivacy & Opt-Out: https://redcircle.com/privacy
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۱۸۴فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلندوش ديدم که ملايک در ميخانه زدند گل آدم بسرشتند و به پيمانه زدند ساکنان حرم ستر و عفاف ملکوت با من راه‌نشين باده‌ی مستانه زدند آسمان بار امانت نتوانست کشيد قرعه‌ی کار به نام من ديوانه زدند جنگ هفتادودو ملت همه را عذر بنه چون نديدند حقيقت (درِ) ره افسانه زدند ما به صد خرمن پندار ز ره چون نرویمچون ره آدم خاکی به یکی دانه زدندشکر (آن را) ايزد که ميان من و او صلح افتاد صوفيان (حوریان) رقص کنان ساغر شکرانه زدند آتش آن نيست که از (بر) شعله‌ی او خندد شمع آتش آن است که در خرمن پروانه زدند کس چو حافظ ( نکشید) نگشاد از رخ انديشه نقاب تا سر زلف (عروسان سخن شانه زدند) سخن را به قلم شانه زدندSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donationsAdvertising Inquiries: https://redcircle.com/brandsPrivacy & Opt-Out: https://redcircle.com/privacy
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۱۸۳فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلندوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند واندر آن ظلمت شب آب حياتم دادند بيخود از شعشعه‌ی پرتو ذاتم کردند باده از جام تجلی صفاتم دادند چه مبارک‌سحری بود و چه فرخنده‌شبی آن شب قدر که اين تازه‌براتم دادند بعد از اين روی من و آينه‌ی وصف جمال که در آن جا خبر از جلوه‌ی (عالم) ذاتم دادند من اگر کامروا گشتم و خوشدل چه عجب مستحِق بودم و اين ها به زکاتم دادند هاتف آن روز به من مژده‌ی اين دولت داد (من همان روز بدیدم که ظفر خواهم یافت)که بدان جور و جفا صبر و ثباتم دادند اين همه شهد و شکر کز سخنم می‌ريزد اجر صبری‌ست کز آن شاخ نباتم دادند همت حافظ و انفاس سحرخيزان بود (همت پیر مغان و نفس رندان بود)که ز بند غم ايام نجاتم دادندشِکر شُکر به شکرانه بیافشان حافظکه نگار خوش شیرین‌حرکاتم دادند.حافظ آن دم که به بند سر زلف تو فتادگفت کز بند غم و غصه نجاتم دادندSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donationsAdvertising Inquiries: https://redcircle.com/brandsPrivacy & Opt-Out: https://redcircle.com/privacy
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۱۸۲فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن حسب‌حالی ننوشتی و شد ايامی چند محرمی کو که فرستم به تو پيغامی چند؟ما بدان مقصد (اعلا) عالی نتوانيم رسيد هم مگر پيش نهد لطف شما گامی چند چون می از خم به سبو رفت و گل افکند نقاب فرصت عيش نگه دار و بزن جامی چند قند آميخته با گل نه علاج دل ماست بوسه‌ای چند برآميز به دشنامی چند زاهد از کوچه‌ی رندان به سلامت بگذر تا خرابت نکند صحبت بدنامی چند عيب می جمله چو گفتی هنرش نيز بگو نفی حکمت مکن از بهر دل عامی چند ای گدايان خرابات خدا يار شماست چشم انعام مداريد ز انعامی چند پير ميخانه چه خوش گفت (به آن دردی‌نوش) به دردی‌کش خويش که مگو حال دل سوخته با خامی چند حافظ از شوق رخ مهرفروغ تو بسوخت کامگارا نظری کن سوی ناکامی چندSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donationsAdvertising Inquiries: https://redcircle.com/brandsPrivacy & Opt-Out: https://redcircle.com/privacy
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۱۸۱فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن بعد از اين دست من و دامن آن سرو بلند که به بالای چمان از بن و بيخم برکند حاجت مطرب و می نيست تو برقع بگشا که به رقص آوردم آتش رويت چو سپند هيچ رویی نشود آينه‌ی حجله بخت مگر آن روی که مالند در آن سم سمند گفتم اسرار غمت هر چه بود گو می‌باش صبر از اين بيش ندارم چه کنم تا کی و چند مکش آن آهوی مشکين مرا ای صياد شرم از آن چشم سيه دار و مبندش به کمند من خاکی که از اين در نتوانم برخاست از کجا بوسه زنم بر لب آن قصر (سرو) بلند باز مستان دل از آن گيسوی مشکين حافظ زان که ديوانه همان به که (بماند در بند) بود اندر بندSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donationsAdvertising Inquiries: https://redcircle.com/brandsPrivacy & Opt-Out: https://redcircle.com/privacy
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۱۸۰مفعول و فاعلات و مفاعیل و فاعلانای پسته‌ی تو خنده زده بر حديث قندمشتاقم (بیمارم) از برای خدا يک شکر بخندطوبی ز قامت تو نيارد که دم زندزين قصه بگذرم که سخن می‌شود بلندخواهی که برنخيزدت از ديده رود خوندل در وفای صحبت رود کسان مبندگر جلوه (طیره) می‌نمایی و گر طعنه می‌زنیما نيستيم معتقد شيخ خودپسندز آشفتگی حال من آگاه کی شودآن را که دل نگشت گرفتار اين کمندبازار شوق گرم شد آن سروقد (شمع‌قد) کجاست؟تا جان خود بر آتش رويش کنم سپندجایی که يار ما به شکرخنده دم زندای پسته کيستی تو خدا را به خود مخندحافظ چو ترک غمزه‌ی ترکان نمی‌کنیدانی کجاست جای تو؟ خوارزم يا خجندSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donationsAdvertising Inquiries: https://redcircle.com/brandsPrivacy & Opt-Out: https://redcircle.com/privacy
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۱۷۹مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن رسيد مژده که ايام غم نخواهد ماند چنان نماند چنين نيز هم نخواهد ماند من ار چه در نظر يار خاکسار شدم رقيب نيز چنين محترم نخواهد ماند چو پرده‌دار به شمشير می‌زند همه را کسی مقيم حريم حرم نخواهد ماند چه جای شکر و شکايت ز نقش نيک و بد است چو بر صحيفه‌ی هستی رقم نخواهد ماند سرود مجلس جمشيد گفته‌اند اين بود که جام باده بياور که جم نخواهد ماند(بیار باده که دوران جم نخواهد ماند) غنيمتی شمر ای شمع وصل پروانه که اين معامله تا صبحدم نخواهد ماند توانگرا دل درويش خود به دست آور که مخزن زر و گنج درم نخواهد ماند بدين رواق زبرجد نوشته‌اند به زر که جز نکویی اهل کرم نخواهد ماند ز مهربانی جانان طمع مبر حافظ که نقش جور و نشان ستم نخواهد ماندSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donationsAdvertising Inquiries: https://redcircle.com/brandsPrivacy & Opt-Out: https://redcircle.com/privacy
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۱۷۸فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلنهر که شد محرم دل در حرم يار بماندوان که اين کار ندانست در انکار بمانداگر از پرده برون شد دل من عيب مکنشکر ايزد که نه در پرده‌ی پندار بماندصوفيان واستدند از گرو می همه رختدلق ما بود (خرقه‌ی ماست) که در خانه‌ی خمار بماندمحتسب شيخ شد و فسق خود از ياد ببردقصه ماست که در هر سر بازار بماندهر می لعل کز آن دست بلورين ستديمآب حسرت شد و در چشم گهربار بماندجز دل من کز (جز دلم کو ز) ازل تا به ابد عاشق رفتجاودان کس نشنيديم که در کار بماندگشت بيمار که چون چشم تو گردد نرگسشيوه‌ی تو نشدش حاصل و بيمار بمانداز صدای سخن عشق نديدم خوشتريادگاری که در اين گنبد دوار بماندداشتم دلقی و صد عيب مرا می‌پوشيدخرقه رهن می و مطرب شد و زنار بماندبر جمال تو چنان صورت چين حيران شدکه حديثش همه جا بر در و ديوار بماندبه تماشاگه زلفش دل حافظ روزیشد که بازآيد و جاويد گرفتار بماندSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donationsAdvertising Inquiries: https://redcircle.com/brandsPrivacy & Opt-Out: https://redcircle.com/privacy
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۱۷۷مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلننه هر که چهره برافروخت دلبری داندنه هر که آينه سازد سکندری داندنه هر که طرف کله کج نهاد و تند نشستکلاه‌داری و آيين سروری داندهزار نکته‌ی باريکتر ز مو اينجاستنه هر که سر بتراشد قلندری داندوفا و عهد نکو باشد ار بياموزیوگرنه هر که تو بينی ستمگری داندبه قد و چهره هر آن کس که شاه خوبان شدجهان بگيرد اگر دادگستری داندمدار نقطه‌ی بينش ز خال توست مراکه قدر گوهر يکدانه جوهری داندبباختم دل ديوانه و ندانستمکه آدمی‌بچه‌ای شيوه‌ی پری داندغلام همت آن رند عافيت سوزمکه در گداصفتی کيمياگری داندتو بندگی چو گدايان به شرط مزد مکنکه دوست خود روش بنده‌پروری داندز شعر دلکش حافظ کسی بود آگاهکه لطف طبع و سخن گفتن دری داندSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donationsAdvertising Inquiries: https://redcircle.com/brandsPrivacy & Opt-Out: https://redcircle.com/privacy
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۱۷۶فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن سحرم دولت بيدار به بالين آمد گفت برخيز که آن خسرو شيرين آمد قدحی درکش و سرخوش به (خرابات خرام) تماشا بخرام تا ببينی که نگارت به چه آيين آمد مژدگانی بده ای خلوتی نافه‌گشای که ز صحرای ختن آهوی مشکين آمد گريه آبی به رخ سوختگان بازآورد ناله فريادرس عاشق مسکين آمد مرغ دل باز هوادار کمان ابرويست ای کبوتر نگران باش که شاهين آمد ساقيا می بده و غم مخور از دشمن و دوست که به کام دل ما آن بشد و اين آمد رسم بدعهدی ايام چو ديد ابر بهار گريه‌اش بر سمن و سنبل و نسرين آمد چون صبا گفته‌ی حافظ بشنيد از بلبل عنبرافشان به تماشای رياحين آمدSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donationsAdvertising Inquiries: https://redcircle.com/brandsPrivacy & Opt-Out: https://redcircle.com/privacy
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۱۷۵مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلنصبا به تهنيت پير می‌فروش آمدکه موسم طرب و عيش و ناز و نوش آمدهوا مسيح‌نفس گشت و باد نافه‌گشایدرخت سبز شد و مرغ در خروش آمدتنور لاله چنان برفروخت باد بهارکه غنچه غرق عرق گشت و گل به جوش آمدبه گوش هوش نيوش از من و به عشرت کوشکه اين سخن سحر از هاتفم به گوش آمدز فکر تفرقه بازآی تا شوی مجموعبه حکم آن که چو شد اهرمن سروش آمدز مرغ صبح ندانم که سوسن آزادچه گوش کرد که با ده زبان خموش آمدچه جای صحبت نامحرم است مجلس انسسر پياله بپوشان که خرقه‌پوش آمدز خانقاه به ميخانه می‌رود حافظمگر ز مستی زهد ريا به هوش آمدSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donationsAdvertising Inquiries: https://redcircle.com/brandsPrivacy & Opt-Out: https://redcircle.com/privacy
غزل نمره ۱۷۴فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن مژده ای دل که دگر باد صبا بازآمد هدهد خوش‌خبر از طرف سبا بازآمد برکش ای مرغ سحر نغمه‌ی داوودی باز که سليمان گل از باد هوا بازآمد عارفی کو که کند فهم زبان سوسن تا بپرسد که چرا رفت و چرا بازآمد مردمی کرد و کرم لطف (خداداده) خداداد به من کان بت (سنگدل) ماهرخ از راه وفا بازآمد لاله بوی می نوشين بشنيد از دم صبح داغ دل بود به اميد دوا بازآمد چشم من در ره اين قافله‌ی (بس آب کشید) راه (باد) بماند تا به گوش دلم آواز درا بازآمد گر چه حافظ در رنجش زد و پيمان بشکست لطف او بين که به لطف از در ما بازآمدSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donationsAdvertising Inquiries: https://redcircle.com/brandsPrivacy & Opt-Out: https://redcircle.com/privacy
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۱۷۴فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن مژده ای دل که دگر باد صبا بازآمد هدهد خوش‌خبر از طرف سبا بازآمد برکش ای مرغ سحر نغمه‌ی داوودی باز که سليمان گل از باد هوا بازآمد عارفی کو که کند فهم زبان سوسن تا بپرسد که چرا رفت و چرا بازآمد مردمی کرد و کرم لطف (خداداده) خداداد به من کان بت (سنگدل) ماهرخ از راه وفا بازآمد لاله بوی می نوشين بشنيد از دم صبح داغ دل بود به اميد دوا بازآمد چشم من در ره اين قافله‌ی (بس آب کشید) راه (باد) بماند تا به گوش دلم آواز درا بازآمد گر چه حافظ در رنجش زد و پيمان بشکست لطف او بين که به لطف از در ما بازآمدSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donationsAdvertising Inquiries: https://redcircle.com/brandsPrivacy & Opt-Out: https://redcircle.com/privacy
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۱۷۳فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلندر نمازم خم ابروی تو با ياد آمد حالتی رفت که محراب به فرياد آمد از من اکنون طمع صبر و دل و هوش مدار کان تحمل که تو ديدی همه بر باد آمد باده صافی شد و مرغان چمن مست شدند موسم عاشقی و کار به بنياد آمد بوی بهبود ز اوضاع جهان می‌شنوم شادی آورد گل و باد صبا شاد آمد ای عروس هنر از بخت شکايت منما حجله‌ی حسن بيارای که داماد آمد دلفريبان نباتی (نهانی) همه زيور بستند دلبر ماست که با حسن خداداد آمد زير بارند درختان که تعلق دارند ای خوشا سرو که از بار غم آزاد آمد مطرب از گفته‌ی حافظ غزلی (چند، مست) نغز بخوان تا بگويم که ز عهد طربم ياد آمدSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donationsAdvertising Inquiries: https://redcircle.com/brandsPrivacy & Opt-Out: https://redcircle.com/privacy
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۱۷۲مفعول و مفاعلن فعولن عشق تو نهال حيرت آمد وصل تو کمال حيرت آمد بس غرقه‌ی حال وصل کآخر هم بر سر حال حيرت آمد يک دل بنما که در ره او بر چهره نه (ز) خال حيرت آمد نه وصل بماند و نه واصل آن جا که خيال حيرت آمد از هر طرفی که گوش کردم آواز سوال حيرت آمد شد منهزم از کمال عزت آن را که جلال حيرت آمد سر تا قدم وجود حافظ در عشق نهال حيرت آمدSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donationsAdvertising Inquiries: https://redcircle.com/brandsPrivacy & Opt-Out: https://redcircle.com/privacy
loading
Comments (87478)

mahla ansarimanesh

🪽⭐️

Dec 17th
Reply

مُروارید | morvarid

❤️🍷

Dec 17th
Reply

Zhivar

💙💎💠🎧

Dec 17th
Reply

ava dabbaghi

مرسی فرزآن ✨

Dec 17th
Reply

hasan lfu

اون معطوف بودنِ به خود شکوفایی خیلی نکته قشنگی بود که گفتی ، خیلیا حتی تو طبقه پنجم هرم هستن که ذره ای نگاهشون به طبقه بالاشون نمیفته ، یا اینکه نمیخان بیفته.

Dec 17th
Reply

Reihaneh

چه قدر خوبه که موسیقی مرتبط با پادکست در آخر اپیزود ها هست...👌🏼😃

Dec 17th
Reply

elham(gahObigaah)

۲۸ آذر و این نمره از غزل😍 خیلی مونددده هنوززز،ولی تماما این مسیر جذابه برام،سپاس فرزان که تو تمام حال خوب و بدم،آرامشبخش بودی و لبخند ب لبام اوردی

Dec 17th
Reply

Rasoul Matinfar

جناب رنجبر عزیز ساعاتی بسیار دلنشین را با شنیدن به صدای شما در باب کتاب شتیدم،لذت بردم ،یاد گرفتم،چشمانم باز تر و ذهنم آگاه تر شد از شما بابت محبت و پخش آگاهی که انجام داده اید سپاسگذارم و هر چند شاید اصیل نباشه ولی برایشان از خداوند و کائنات آرزوی سلامتی ،شادکامی و موفقیت را خواهانم

Dec 17th
Reply

dorsa hormozfar

واقعا عالی هستید خسته نباشید ممنون از زحماتی که میکشید. گویندگی این اپیسود عالی بود. ممنون واقعا حرفه ای هستید همه اپیسودها عالی عالی ❤️❤️❤️❤️

Dec 17th
Reply

dorsa hormozfar

واقعا عالی هستید خسته نباشید ممنون از زحماتی که میکشید. گویندگی این اپیسود عالی بود. ممنون واقعا حرفه ای هستید همه اپیسودها عالی عالی ❤️❤️❤️❤️

Dec 17th
Reply

hossain taeiba

سلام استاد برخلاف اعتقاد قدما دود کردن اسپند خصوصا در محیط بسته ، ترکیباتی ازاد میکنه که اصلا برای سلامتی مفید نیست توصیه میکنم ترکش کنید

Dec 17th
Reply

Abas R,khani

با اینکه هروقت بخام میتونم بیام و پلی کنم و گوش بدم ولی دلتنگ میشوم🫠چی میشد غزلها تموم نشن؟اصن چی میشه حافظ زنده شه و باز غزل بگه برامون...

Dec 17th
Reply

elham(gahObigaah)

چقدر لاتی حرف زدنتون با نمک بود🤣

Dec 17th
Reply

nil 🪷 far

آخیشششش‌ بلاخره دوباره رسیدم ❤️

Dec 17th
Reply

Raman Yavari

عالی هستین، مثل همیشه 🤍

Dec 17th
Reply

Zahra

فرزآن جان یه مدته می‌خوام اینو بگم هی فراموش میکنم . می‌دونی چقدررر سلیقه‌ی موسیقی منو عوض کردی؟ دیگه واقعا نمی‌تونم اکثر موسیقی‌هارو گوش کنم حتی پلی لیست خودمم توی این چند ماه دگرگون شد . آخ که نمی‌دونی چقدر از این بابت خوشحالم💕. از هر جهتی که به خودمو زندگیم نگاه ‌می‌کنم می‌بینم کلی عوض شده . کاش می‌شد اونجوری که باید تشکر کنم ولی راستش بلد نیستم مرسی فرزآن . یک دنیا مرسی❤️

Dec 17th
Reply (4)

afsaneh bhrn

فرزان جان درسته شب یلدا رفتیم ماموریت اما یه فال حافظ مهمونمون کن جای دوری نمیره

Dec 17th
Reply

اینجا ناکجا

حافظ از شاه شجاع بوس میخواد؟؟؟من دیگه حرفی ندارم

Dec 17th
Reply

Nazanin Azadikhah

وجه اشتراک شنوندگان صدای سخن عشق بعد از وجود، علاقه به ایرانِ قشنگمونه با اینکه ما همیشه شکر اندر شکر اندر شکریم ولی چون چیزی که زیاده اینجا دل پاکه بیاید با اجازه دل‌نشین ترین ساقی دوران ها❤️یه همّت کنیم که بوی بزنگاه مهم تاریخی میاد و این کشور نیاز داره بشنوه چقدر دوسش داریم و چقدر روشناییو دلِ خوش به خودش و مردمش میاد.به‌نام نامی ایران به نام نامی انسان به آیین وفاداران به راه و رسم بیداران دلی دارم پر از خورشید‌ نگاهی روشن از باران جز دوست نمیخوانم جز مهر نمیدانم جز عشق نمیخواهم من زاده ایرانم

Dec 17th
Reply (2)

سارا

🙏🙏🙏

Dec 17th
Reply