Discoverرواق / Ravaq
رواق / Ravaq

رواق / Ravaq

Author: فرزآن

Subscribed: 803,235Played: 40,006,733
Share

Description

می‌ترسید بی‌آنکه بداند می‌ترسد.
غمگین بود بی‌آنکه بداند از چه.
می‌خواست برود، بی‌آنکه بداند به کجا.
دلتنگ بود، بی‌آنکه بداند برای که.
_
پادکست رواق با رویکردی روانشناختی به اگزیستانسیالیسم می‌پردازه و ساده‌تر از اسمش، ریشه‌ی بسیاری از احساسات عمیق آدمی رو واکاوی می‌کنه، غمها، ترسها، آرزوها.
هدف رواق کشفِ فردیِ مخاطبان از ابعادِ زیستِ اصیله و من با تکیه بر آثار اروین یالوم، در این مکاشفه همراه شما هستم. _
من فرزین رنجبر هستم.
322 Episodes
Reverse
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۲۱۴مفعول و فاعلات و مفاعیل و فاعلان ديدم به/ خواب خوش که/ به دستم پی/ اله بود تعبير رفت و کار به دولت حواله بود چل (سی) سال رنج و غصه کشيديم و عاقبت تدبير (آن) ما به دست شراب دوساله بود آن نافه‌ی مراد که می‌خواستم ز بخت در چين زلف آن بت مشکين‌کلاله بود از دست برده بود خمار غمم سحر دولت مساعد آمد و می در پياله بود خون‌ می‌خورم ولیک نه جای شکایت استروزی ما ز خوان کرم اين نواله بودنالان و دادخواه به میخانه می‌رومکانجا گشاد کار من از آه و ناله بود هر کو نکاشت مهر و ز خوبی گلی نچيد در رهگذار باد نگهبان لاله بود بر طرف گلشنم گذر افتاد وقت صبح آن دم که کار مرغ سحر آه و ناله بودگل بر جریده‌ گفته‌ی حافظ همی نوشتشعری که نکته‌ایش به از صد رساله بودSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donationsAdvertising Inquiries: https://redcircle.com/brandsPrivacy & Opt-Out: https://redcircle.com/privacy
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۲۱۳فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلنگوهر مخزن اسرار همان است که بود حقه‌ی مهر بدان مهر و نشان است که بود عاشقان (محرم) زمره‌ی (اسرار) ارباب امانت باشند لاجرم چشم گهربار همان است که بود از صبا پرس که ما را همه‌شب تا دم صبح بوی زلف تو همان مونس جان است که بود طالب لعل و گهر نيست وگرنه خورشيد همچنان در عمل معدن و کان است که بود کشته‌ی غمزه خود را به زيارت (می‌آی) درياب زان که بيچاره همان دل‌نگران است که بود رنگ خون دل ما را که نهان می‌داری همچنان در لب لعل تو عيان است که بود زلف هندوی (زلف) تو گفتم که دگر ره نزند سال‌ها رفت و بدان سيرت و سان است که بود حافظا بازنما قصه‌ی خونابه‌ی چشم که بر (در) اين چشمه همان (نه آن) آب روان است که بودSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donationsAdvertising Inquiries: https://redcircle.com/brandsPrivacy & Opt-Out: https://redcircle.com/privacy
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۲۱۲فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلنيک دو جامم دی سحرگه اتفاق افتاده بود و از لب ساقی شرابم در مذاق افتاده بود از سر مستی دگر با شاهد عهد شباب رجعتی می‌خواستم ليکن طلاق افتاده بود در مقامات طريقت هر کجا کرديم سير عافيت را با نظربازی فراق افتاده بود ساقيا جام (پیاپی) دمادم ده که در (اطوار سیر) سير طريق هر که (او عاشق) عاشق‌وش نيامد در نفاق افتاده بود ای معبر مژده‌ای فرما که دوشم آفتاب در شکرخواب صبوحی هم‌وثاق افتاده بود نقش می‌بستم که گيرم گوشه‌ای زان چشم مست طاقت (و) صبر از خم ابروش طاق افتاده بود گر نکردی نصرت دين شاه يحيی از کرم کار ملک و دين ز نظم و اتساق افتاده بود حافظ آن ساعت که اين نظم پريشان می‌نوشت طاير فکرش به دام اشتياق افتاده بودSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donationsAdvertising Inquiries: https://redcircle.com/brandsPrivacy & Opt-Out: https://redcircle.com/privacy
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۲۱۱فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلندوش می‌آمد و رخساره برافروخته بودتا کجا باز دل غمزده‌ای سوخته بودرسم عاشق‌کشی و شيوه‌ی شهرآشوبیجامه‌ای بود که بر قامت او دوخته بودجان عشاق سپند رخ خود می‌دانستو آتش چهره بدين کار (از آن روی) برافروخته بودکفر زلفش ره دين می‌زد و آن سنگين‌دلدر پی‌اش (رهش) مشعلی (مشعله) از چهره برافروخته بودگر چه می‌گفت که زارت بکشم می‌ديدمکه نهانش نظری با من دلسوخته بوددل بسی خون به کف آورد ولی ديده بريختالله الله که تلف کرد و که اندوخته بوديار مفروش به دنيا که بسی سود نکردآن که يوسف به زر ناسره بفروخته بودگفت و خوش گفت برو خرقه بسوزان حافظيا رب اين قلب‌شناسی ز که آموخته بودSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donationsAdvertising Inquiries: https://redcircle.com/brandsPrivacy & Opt-Out: https://redcircle.com/privacy
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۲۱۰فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلندوش در حلقه‌ی ما قصه‌ی گيسوی تو بودتا دل شب سخن از سلسله‌ی موی تو بوددل که از ناوک مژگان تو در خون می‌گشتباز مشتاق کمانخانه‌ی ابروی تو بودهم عفاالله (ز) صبا کز تو پيامی می‌دادور نه در کس نرسيديم که از کوی تو بودعالم از شور و شر عشق خبر هيچ نداشتفتنه‌انگيز جهان غمزه‌ی جادوی تو بودمن سرگشته هم از اهل سلامت بودمدام راهم شکن طره‌ی هندوی تو بودبگشا بند قبا تا بگشايد دل منکه گشادی که مرا بود ز پهلوی تو بودبه وفای تو که بر تربت حافظ بگذرکز جهان می‌شد و در آرزوی روی تو بودSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donationsAdvertising Inquiries: https://redcircle.com/brandsPrivacy & Opt-Out: https://redcircle.com/privacy
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۲۰۹فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلنقتل اين خسته به شمشير تو تقدير نبودور نه هيچ از دل بی‌رحم تو تقصير نبودمن ديوانه چو زلف تو رها می‌کردمهيچ لايق‌ترم از حلقه‌ی زنجير نبوديا رب آينه‌ی حسن چه جوهر داردکه در او آه مرا قوت تاثير نبودسر ز (حیرت) حسرت به در ميکده‌ها برکردمچون شناسای تو در صومعه يک پير نبودنازنين‌تر ز قدت در چمن ناز نرستخوشتر از نقش تو در عالم تصوير نبودتا مگر همچو صبا باز به کوی تو رسمحاصلم دوش بجز ناله شبگير نبودآن کشيدم ز تو ای آتش هجران که چو شمعجز فنای خودم از دست تو تدبير نبودآيتی بود (ز) عذاب انده حافظ بی توکه بر هيچ کسش حاجت تفسير نبودSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donationsAdvertising Inquiries: https://redcircle.com/brandsPrivacy & Opt-Out: https://redcircle.com/privacy
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۲۰۸فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلنخستگان را چو طلب باشد و قوت نبودگر تو بيداد کنی شرط مروت نبودما جفا از تو نديديم و تو (هرگز نکنی) خود نپسندیآن چه در مذهب ارباب (پیران، اصحاب) طريقت نبودخيره آن ديده که آبش نبرد گريه‌ی عشقتيره آن دل که در او شمع محبت نبوددولت از مرغ همايون طلب و سايه‌ی اوزان که با زاغ و زغن شهپر دولت نبودگر مدد خواستم از پير مغان عيب مکن(گر من از میکده همت طلبم عیب مکن)شيخ ما گفت که در صومعه همت نبودچون طهارت نبود کعبه و بتخانه يکی‌ستنبود خير در آن خانه که عصمت نبودحافظا علم و ادب ورز که در مجلس (خاص) شاههر که را نيست ادب لايق صحبت نبودSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donationsAdvertising Inquiries: https://redcircle.com/brandsPrivacy & Opt-Out: https://redcircle.com/privacy
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۲۰۷فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلنياد باد آن که سر کوی توام منزل بودديده را روشنی از خاک درت حاصل بودراست چون سوسن و گل از اثر صحبت (خاص) پاکبر زبان بود مرا آن چه تو را در دل بوددل چو از پير خرد نقل معانی می‌کردعشق می‌گفت به شرح آن چه بر او مشکل بوددر دلم بود که بی‌دوست نباشم هرگزچه توان کرد که سعی من و دل باطل بوددوش بر ياد حريفان به خرابات شدمخم می ديدم خون در دل و پا در گل بودبس بگشتم که بپرسم سبب درد فراقمفتی عقل در اين مساله لايعقل بودراستی خاتم فيروزه‌ی بواسحاقیخوش درخشيد ولی دولت مستعجل بودآه از این جور و تطاول که در اين دامگه استآه از آن سوز و نيازی (ناز و تنعم) که در آن محفل بودديدی آن قهقهه‌ی کبک خرامان حافظکه ز سرپنجه‌ی شاهين قضا غافل بود؟Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donationsAdvertising Inquiries: https://redcircle.com/brandsPrivacy & Opt-Out: https://redcircle.com/privacy
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۲۰۶فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلان پيش از اينت بيش از اين (غمخواری) انديشه‌ی عشاق بود مهرورزی تو با ما شهره‌ی آفاق بود ياد باد آن صحبت شب‌ها که با (زلف توأم) نوشين‌لبان بحث سر عشق و ذکر حلقه‌ی عشاق بود پيش از (آن) اين کاين سقف سبز و طاق مينا برکشند منظر چشم مرا ابروی جانان طاق بود از دم صبح ازل تا آخر شام ابد دوستی و مهر بر يک عهد و يک ميثاق بود سايه‌‌ی معشوق اگر افتاد بر عاشق چه شد ما به او محتاج بوديم او به ما مشتاق بود حسن مهرويان مجلس گر چه دل می‌برد و دين بحث ما در لطف طبع و خوبی اخلاق بود بر در شاهم گدایی نکته‌ای در کار کرد گفت بر هر خوان که بنشستم خدا رزاق بود رشته‌ی تسبيح اگر بگسست معذورم بدار دستم اندر دامن (ساعد) ساقی سيمين‌ساق بود در شب قدر ار صبوحی کرده‌ام عيبم مکن سرخوش آمد يار و جامی بر کنار طاق بود شعر حافظ در زمان آدم اندر باغ خلد دفتر نسرين و گل را زينت اوراق بودSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donationsAdvertising Inquiries: https://redcircle.com/brandsPrivacy & Opt-Out: https://redcircle.com/privacy
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۲۰۵فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن تا ز ميخانه و می نام و نشان خواهد بود سر ما خاک ره پير مغان خواهد بود حلقه‌ی پير (مغانم ز ازل) مغان از ازلم در گوش است بر همانيم که بوديم و همان خواهد بود بر سر تربت ما چون گذری همت خواه که زيارتگه رندان جهان خواهد بود برو ای زاهد خودبين که ز چشم من و تو راز اين پرده نهان است و نهان خواهد بود ترک عاشق‌کش من مست برون رفت امروز تا دگر خونِ که از ديده روان خواهد بود چشمم آن (شب) دم که ز شوق تو (نهم) نهد سر به لحد تا دم صبح قيامت نگران خواهد بودبر زمینی که نشان کف پای تو بود)(سال‌ها سجده‌ی صاحب‌نظران خواهد بود بخت حافظ گر از اين (دست) گونه مدد خواهد (داد) کرد زلف معشوق(ـه) به دست دگران خواهد بودSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donationsAdvertising Inquiries: https://redcircle.com/brandsPrivacy & Opt-Out: https://redcircle.com/privacy
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۲۰۴فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن ياد باد آن که نهانت نظری با ما بود رقم مهر تو بر چهره‌ی ما پيدا بود ياد باد آن که چو چشمت به عتابم می‌کشت معجز عيسويت در لب شکرخا بود ياد باد آن که صبوحی‌زده در مجلس انس جز من و يار نبوديم و خدا با ما بود ياد باد آن که رخت شمع طرب می‌افروخت وين دل سوخته پروانه‌ی ناپروا بود ياد باد آن که در آن بزمگه خلق و ادب آن که او خنده‌ی مستانه زدی صهبا بود ياد باد آن که چو ياقوت قدح خنده زدی در ميان من و لعل تو حکايت‌ها بود ياد باد آن که (مه من) نگارم چو کمر بربستی در رکابش مه نو پيک جهان‌پيما بود ياد باد آن که خرابات‌نشين بودم و مست وآنچه در مسجدم امروز کم است آن جا بود ياد باد آن که به اصلاح شما می‌شد راست نظم هر گوهر ناسفته که حافظ را بودSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donationsAdvertising Inquiries: https://redcircle.com/brandsPrivacy & Opt-Out: https://redcircle.com/privacy
«««««🍷می‌بها»»»»»غزل نمره ۲۰۳فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن سال‌ها دفتر ما در گرو صهبا بود رونق ميکده از درس و دعای ما بود دل چو پرگار به هر سو دورانی می‌کرد و اندر آن دايره سرگشته‌ی پابرجا بود مطرب از درد محبت عملی می‌پرداخت که حکيمان جهان را مژه خون‌پالا بود می‌شکفتم ز طرب زان که چو گل بر لب جویبر سرم سايه‌ی آن سرو سهی‌بالا بود نيکی پير مغان بين که چو ما بدمستان هر چه کرديم به چشم کرمش زيبا بود از بتان آن طلب ار حسن‌شناسی ای دل کاين کسی گفت که در علم نظر بينا بود دفتر دانش ما جمله بشوييد به می که فلک ديدم و در قصد دل دانا بود پير گلرنگ من اندر حق ازرق‌پوشان رخصت خبث نداد ار نه حکايت‌ها بود قلب اندوده‌ی حافظ بر او خرج نشد کاين معامل به همه عيب نهان بينا بودSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donationsAdvertising Inquiries: https://redcircle.com/brandsPrivacy & Opt-Out: https://redcircle.com/privacy
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۲۰۲فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلنبود آيا (باشد ای دل) که در ميکده‌ها بگشايندگره از کار فروبسته‌ی ما بگشاينداگر از بهر دل زاهد خودبين بستنددل قوی دار که از بهر خدا بگشايندبه صفای دل رندان (و) (که) صبوحی‌زدگانبس در بسته به مفتاح دعا بگشايندنامه‌ی تعزيت دختر رز بنويسيدتا حريفان همه خون از مژه‌ها بگشايندگيسوی چنگ ببريد به مرگ می نابتا همه مغبچگان زلف دوتا بگشاينددر ميخانه ببستند خدايا مپسندکه در خانه‌ی تزوير و ريا بگشايندحافظ اين خرقه که داری تو ببينی فرداکه چه زنار ز زيرش به (جفا) دغا بگشايندSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donationsAdvertising Inquiries: https://redcircle.com/brandsPrivacy & Opt-Out: https://redcircle.com/privacy
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۲۰۱مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن شراب بی‌غش و ساقی خوش، دو دام ره‌اند که زيرکان جهان از کمندشان نرهند من ار چه عاشقم و رند و مست و نامه‌سياه هزار شکر که ياران شهر بی‌گنه‌اند جفا نه پيشه‌ی درويشی‌ست و راهروی بيار باده که اين سالکان نه مرد ره‌اند مبين حقير گدايان عشق را کاين قوم شهان بی‌کمر و خسروان بی‌کله‌اند به هوش باش که هنگام باد استغنا هزار خرمن طاعت به نيم جو (ندهند) ننهند مکن که کوکبه‌ی دلبری شکسته شود چو بندگان بگريزند و چاکران بجهند غلام همت دردی‌کشان يک‌رنگم نه آن گروه که ازرق‌لباس و دل‌سيه‌اند قدم منه به خرابات جز به شرط ادب که سالکان (ساکنان) درش محرمان پادشه‌اند جناب عشق بلند است همتی حافظ که عاشقان ره بی‌همتان به خود ندهندSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donationsAdvertising Inquiries: https://redcircle.com/brandsPrivacy & Opt-Out: https://redcircle.com/privacy
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۲۰۰مفعول و فاعلات و مفاعیل و فاعلاندانی که چنگ و عود چه تقرير می‌کنند؟پنهان خوريد باده که (تکفیر) تعزير می‌کنندناموس عشق و رونق عشاق می‌برندعيب (منع) جوان و سرزنش پير می‌کنندجز قلب تيره هيچ نشد حاصل و هنوزباطل در اين خيال که اکسير می‌کنندگويند رمز عشق مگوييد و مشنويدمشکل حکايتی‌ست که تقرير می‌کنندما از برون در شده مغرور صد فريبتا خود درون پرده چه تدبير می‌کنندتشويش وقت پير مغان می‌دهند بازاين سالکان نگر که چه با پير می‌کنندصد (آبرو) ملک دل به نيم نظر می‌توان خريدخوبان در اين معامله تقصير می‌کنندقومی به جد و جهد نهادند وصل دوستقومی دگر حواله به تقدير می‌کنندفی‌الجمله اعتماد مکن بر ثبات دهرکاين کارخانه‌ايست که تغيير می‌کنندمی خور که شيخ و حافظ و مفتی و محتسبچون نيک بنگری همه تزوير می‌کنندSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donationsAdvertising Inquiries: https://redcircle.com/brandsPrivacy & Opt-Out: https://redcircle.com/privacy
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۱۹۹فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلان واعظان کاين جلوه در محراب و منبر می‌کنند چون به خلوت می‌روند آن کار ديگر می‌کنند مشکلی دارم ز دانشمند مجلس بازپرس توبه‌فرمايان چرا خود توبه کمتر می‌کنند گوييا باور نمی‌دارند روز داوری کاين همه قلب و دغل در کار داور می‌کنند يا رب اين نودولتان را با خر خودشان نشان کاين همه ناز از غلام ترک و استر می‌کنند ای گدای خانقه برجه که در دير مغان می‌دهند آبی (و) که دل‌ها را توانگر می‌کنندبر در ميخانه‌ی عشق ای ملک تسبيح گوی کاندر آن جا طينت آدم مخمر می‌کنندخانه خالی کن دلا تا منزل سلطان شودکین هوسناکان دل و جان جای دیگر می‌کنندببنده‌ی پیر خراباتم که درویشان او گنج را از بی‌نیازی خاک بر سر می‌کنند حسن بی‌پايان او چندان که عاشق می‌کشد زمره‌ی ديگر به عشق از غيب سر بر می‌کنند صبحدم از عرش می‌آمد خروشی عقل گفت قدسيان گویی که شعر حافظ از بر می‌کنندSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donationsAdvertising Inquiries: https://redcircle.com/brandsPrivacy & Opt-Out: https://redcircle.com/privacy
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۱۹۸مفعول و فاعلات و مفاعیل و فاعلان گفتم کی‌ام دهان و لبت کامران کنند؟گفتا به چشم هر چه تو گویی چنان کنندگفتم خراج مصر طلب می‌کند لبت گفتا در اين معامله کمتر زيان کنند گفتم به نقطه‌ی دهنت خود که (راه برد) برد راه گفت اين حکايتی‌ست که با نکته‌دان کنند گفتم صنم‌پرست مشو (برو) با صمد نشين گفتا به کوی عشق هم اين و هم آن کنند گفتم هوای ميکده غم می‌برد ز دل گفتا خوش آن کسان که دلی شادمان کنند گفتم شراب و خرقه نه آيين مذهب است گفت اين عمل به مذهب پير مغان کنند گفتم ز نوش ‹-› لعل (لبت) لبان پير را چه سود گفتا به بوسه‌ی شکرينش جوان کنند گفتم که خواجه کی به سر حجله می‌رود گفت (گفتا سحر) آن زمان که مشتری و مه قران کنند گفتم دعای دولت او ورد حافظ است (گفتم دعای حافظ از اسباب دولت است)گفت اين دعا ملايک هفت آسمان کنندSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donationsAdvertising Inquiries: https://redcircle.com/brandsPrivacy & Opt-Out: https://redcircle.com/privacy
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۱۹۷فاعلاتن فاعلاتن فاعلانشاهدان گر دلبری زين‌سان کنندزاهدان را رخنه در ايمان کنندهر کجا آن شاخ نرگس بشکفدگلرخانش ديده نرگسدان کنندای جوان سروقد گویی ببرپيش از آن کز قامتت چوگان کنندعاشقان را بر سر خود حکم نيستهر چه فرمان تو باشد آن کنندپيش چشمم کمتر است از قطره‌ایاين حکايت‌ها که از طوفان کننديار (پیر) ما چون گیرد آغاز (سازد آهنگ) سماعقدسيان بر عرش دست‌افشان کنندمردم چشمم به خون آغشته شددر کجا اين ظلم بر انسان کنندخوش برآ با غصه‌ ای دل کاهل رازعيش خوش در بوته هجران کنندسر مکش حافظ ز آه نيم‌شبتا چو صبحت آينه رخشان کنندSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donationsAdvertising Inquiries: https://redcircle.com/brandsPrivacy & Opt-Out: https://redcircle.com/privacy
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۱۹۶مفعول و فاعلات و مفاعیل و فاعلان آنان که خاک را به نظر کيميا کنند آيا بود که گوشه‌ی چشمی به ما کنند؟دردم نهفته به ز طبيبان مدعیباشد که از خزانه‌ی غيبم دوا کنند معشوق چون نقاب ز رخ در نمی‌کشد هر کس حکايتی به تصور چرا کنند چون حسن عاقبت نه به رندی و زاهديست آن به که کار خود به عنايت رها کنند بی‌معرفت مباش که در من يزيد عشق اهل نظر معامله با آشنا کنند حالی درون پرده بسی فتنه می‌رود تا آن زمان که پرده برافتد چه‌ها کنند گر سنگ از اين حديث بنالد عجب مدار صاحب‌دلان حکايت دل خوش ادا کنند می خور که صد گناه ز اغيار در حجاب بهتر ز طاعتی که به روی و ريا کنند پيراهنی که آيد از او بوی يوسفم ترسم برادران غيورش قبا کنند بگذر به کوی ميکده تا زمره‌ی حضور اوقات خود ز بهر تو صرف دعا کنند پنهان ز حاسدان به خودم خوان که منعمان خير نهان برای رضای خدا کنند حافظ دوام وصل ميسر نمی‌شود شاهان کم التفات به حال گدا کنندSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donationsAdvertising Inquiries: https://redcircle.com/brandsPrivacy & Opt-Out: https://redcircle.com/privacy
«««««🍷می‌بهـا»»»»»غزل نمره ۱۹۵مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن غلام نرگس مست تو تاجدارانند خراب باده‌ی لعل تو هوشيارانند تو را صبا و مرا آب ديده شد غماز و گر نه عاشق و معشوق رازدارانند ز زير زلف دوتا چون گذر کنی بنگر که از يمين و يسارت چه سوگوارانند گذار کن چو صبا بر بنفشه زار و ببين که از تطاول زلفت چه بی‌قرارانند نصيب ماست بهشت ای خداشناس برو که مستحق کرامت گناهکارانند نه من بر آن گل عارض غزل سرايم و بس که عندليب تو از هر طرف هزارانند تو دستگير شو ای خضر پی‌خجسته که من پياده می‌روم و همرهان سوارانند بيا به ميکده و چهره ارغوانی کن مرو به صومعه کانجا سياه‌کارانند رقیب درگذر و بیش از این مکن نخوتکه ساکنان در دوست خاکسارانندخلاص حافظ از آن زلف تابدار مباد که بستگان کمند تو رستگارانندSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donationsAdvertising Inquiries: https://redcircle.com/brandsPrivacy & Opt-Out: https://redcircle.com/privacy
loading
Comments (90663)

غنچه♡♤

راستی،من حس میکنم کامل متوجه شدم این مثال آیینه هارو. البته تا همینجا که گفتی جواب سوالاتم رو گرفتم طول کشید... ولی فهمیدم اخر🙃

Jan 20th
Reply

Ali Nikoofar

دویست شد .... الان که فکر میکنم میبینم چه چیزایی پشت سر گذاشتم ، همه از چی از عید امسال شروع شد ... ممنونم فرزان جان 🍃 خودت نمی‌دانی چه کردی....

Jan 20th
Reply

reyhoon

اول هر اپیزود خیلی الکی حرف میزنید چرت و پرت زیاده تو اپیزودا

Jan 20th
Reply

غنچه♡♤

راستی خیلی عطسه میکردی! مریض نشدی؟؟؟(همش مضرات این اسپنده🤣🤣) بذار دوتا پست راجب مضراتش برات بفرستم اقای راووووی. تازه هی رازقی هم میپاشی!! ای واااااایِ من‌‌‌‌... همینا مریضت کرده😅😅 (من،وقتی تصمیم گرفتم امروز باهات شوخی های شوهر عمه ای کنم و سربه سرت بذارم) :)))

Jan 20th
Reply

غنچه♡♤

خب یه ظرف عسل بذار کنارت،هروقت هوس کردی بخور! دیگه چرا رایحه ی عسل تو کِرِم رو تست میکنی؟🤣🤣 فکر کنم از اینا بودی که تو بچگی مهرمیخوردی!عاشق بوی خاک نبودی احیانا...😄😄😄

Jan 20th
Reply

آبان

فرزان جان❤️ با همين استدلال كه در مورد خشم گفتي، لطفا مثال بزن از تجربه احساساتي مثل عشق، شادي و آرامش. * من دارم فكر ميكنم كه با اين استدلال ميتونيم بگيم تجربه شادي و آرامش يك تجربه ذهني ست و از يك ذهنيت (باور) مياد و مستقل از شرايط در ساحت ماده ست؟ من الان موافق نيستم ولي علاقه مندم دريافت تو رو بر مبناي فلسفه اسپينوزا بفهمم * مثلا تو فكرم مياد كه تو چرا مديتيشن ميكني؟ برداشتت اينه كه آنچه كه در مديتيشن تجربه ميكني، همه ش بدني ست؟ يا اينكه حس آرامش ذهني ست و از يك ذهنيت نسبت به مديتيش مياد؟

Jan 20th
Reply

Sf Adnani

همه یکصدا آقای قربااااانی👴

Jan 20th
Reply

Mina Jdmr

این موضوع خودش سخت فهم هست شما هم با مدل ادبیاتتون و استفاده از کلمات قلنبه سلنبه سخت فهم ترش هم میکنید. کاشکی شیوه بیانتون رو راحت تر و ساده تر میکردید تا آدما راحت تر میفهمیدن

Jan 20th
Reply

amir amini3159

من واقعا دلم برای روزایی که برنامه با سه‌تار امیر اسدی شروع میشد تنگ شده🥲🥲🥲 خیلی خفن بود

Jan 20th
Reply

Ghazale Mhd

عافیت باشه🥰

Jan 20th
Reply

Aafaagh B

اسم دوست آجیل فروشی رو یادم نیست ولی ایشون گفتن همه چی ایرانیش بهتره !

Jan 20th
Reply

shima hakimi

یه همزمانی غریبی داره اتفاق میوفته تو ذهن من با صدای سخن عشق... که انگار سخن عشق، رمزگشای آن اتفاق دیگر است...

Jan 20th
Reply

Saeid Bagi

مثال: شما با دوست تون شوخی میکنید و به هم مشت میزنید دردتون میاد ولی خشمگین نمیشین. یک روز دیگه تو همون موقعیت، همون دوست، دقیقن همون شوخی دستی قبلی رو باهاتون میکنه ولی شما خشمگین و عصبانی میشین دوست، موقعیت و شوخی یکسان بوده ولی ذهنیت متفاوت شما باعث خروجی متفاوت شده...

Jan 20th
Reply

Zahra Sharafi

ممنونم از شما 🤍

Jan 20th
Reply

narges yahyanejad

خیییییییییییییلی خوب بود سپاسگزارم 🙏🙏❤️❤️❤️❤️🌿🌿🌿 روزتون به روشنای نور ☀️☀️☀️

Jan 20th
Reply

Aafaagh B

شراب دوساله ی من «صدای سخن عشق» است و شاید نقطه ی عطف زندگیم 🕊️🤍✨

Jan 20th
Reply

یزدان

دقت کردین هر جا گفته های عرفا و علم یکیه این رو برای تایید عرفان استفاده میکنه هر جام نبود مگه اسرار رو همه کس نمی فهمن حتی اگر فریاد بزنی

Jan 20th
Reply

masoumeh🧚‍♀️

امروز برای من زندگی قدم زدن زیر برف بود:) صبح که هنوز پتو رو کنار نزده بودم خواهرم گفت دونه های برفو ببین! درررررشت بودن!! در کسری از ثانیه بلند شدم رفتم حیاط خوش آمد گفتم به برف نو و شال و کلاه کردم رفتم بیرون شما زیر باران رازقی‌ غرق لذت بودی و من زیر بارش برف رویایی نخستین روز بهمن ماه مشغول عکاسی شدم اما یهو حس کردم چشمام خیلی تشنه دیدنن‌ گوشی رو کنار گذاشتم و مشغول تماشا شدم انقدر زیبا بود باورم نمیشد واقعیه🫠 it seems so unreal but it’s not untrue

Jan 20th
Reply

mohamadreza

من اصلا صدای موتور را نمی‌شنوم و گاها اطرافیانم تا نگن ببین چه صدای ناهنجار پیرامون رو مخه، توجهم جلب نمی‌شه، خود به خود صدای پرنده و‌ باد بین درختان بدون‌در نظر گرفتن بعد مسافت توسط گوشهایم شنیده می‌شود.

Jan 20th
Reply

maryam jabbari

خیلی زیبا بود و سرشار از حس خوب سپاس🤍

Jan 20th
Reply
loading